پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٩٨
پیشنهاد
٠

دست دختری را به دست کسی دادن ؛ به ازدواج آنان رضایت دادن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست دراز ( با اضافه ) ؛ دست ظالم یغمابر. دست ستمگر و غارتگر : نواقبالی برآرد دست ناگاه کند دست دراز از خلق کوتاه. نظامی. - || دست به قصد تکدی و سو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست دادن ؛ جا نشان دادن برای جلوس. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود. - || به دست دادن. ( آنندراج ) . در اختیار نهادن : رخصت اشکی به چشم گوهرافشان ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خوش ؛ قدرت. ( غیاث ) ( آنندراج ) . دست قوی. دست نیرومند. بازوی حریف افکن : به پهلوی شیر آنگهی دست کش که داری به شیرافکنی دست خوش. نظامی. - || ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خورده ؛ کالای مستعمل و تباه شده. ( آنندراج ) . که در آن تصرفی شده است. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

دست خورش بردن ؛ دست برای خورش دراز کردن : چو دست خورش برد از آن داوری بدید آن نهان کرده انگشتری. فردوسی.

پیشنهاد
٠

دست خشک بر سر مالیدن ؛در مقابل دست چرب بر سر کشیدن. اظهار شفقت و مدارا نکردن. گویند: دست خشکی بر سر مالید و ما را راهی کرد؛ یعنی چیزی به ما نداد و به ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست [ حریف یا کسی دیگر را ] خواندن ؛ در اصطلاح قمار، ورقهای او را شناختن. - || مجازا؛ اندیشه او را دریافتن. به حد ضعف او پی بردن. بر ضعف او آگاه شد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خری ؛ به معنی دست خر باز که دشنام و ناسزا باشد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خشک ؛ دارای دستی معیوب. شلاء. ( از دهار ) . - || بخیل. مقابل چرب دست. ناخن خشک.

پیشنهاد
٠

دست خشک بر چوب بستن ؛ او را از تمام کارها یا فواید محروم و بی نصیب کردن. ( امثال و حکم ) : دست هارون و قومش خشک بر چوب ببست و هارون تنگدل شد. ( تاریخ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خر باز ؛ تعبیری دشنام و ناسزا گونه کسی را.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خر کوتاه ! ؛ خطابی توهین آمیز کسی را که دست در کار دیگران درآرد و در امر دیگران فضولی کند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خدا ؛ یداﷲ. مظهر قدرت خداوند : داند به عقل مردم دانا که بر زمین دست خدای هر دو جهانست فاطمی. ناصرخسرو.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خاییدن ؛ افسوس خوردن. رجوع به این ترکیبات در ردیفهای خود شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست حمایت ؛ دستی که بدان حمایت و جانبداری چیزی کنند. ( از آنندراج ) : از آه ، حسن را خطر بی نهایت است خط بر چراغ حسن تو دست حمایت است. صائب ( از آنن ...

پیشنهاد
٠

دست حمایل کردن ؛ دست در گردن کسی انداختن. ( آنندراج ) : گو همه شهرم نظر کنند و ببینند دست در آغوش یار کرده حمایل. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست حاجت بردن ؛ دست نیاز دراز کردن. چیزی از کسی خواستن : دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست حسرت بر بناگوش ؛ کنایه از اندوهگین و حسرت زده است : یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آنکه میخواهد هم آغوش. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست حلقه کردن ؛ دست چنبر کردن : چون شمع دست درکمرم گریه حلقه کرد این تیغ آبدار مرا در کمر بس است. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دست چنگال زبان ؛ اضافه استعاری : چندان می باشد که هنوز آن پختگان آفتاب اخلاص از حقه حقیقت ، که دل است به دست چنگال زبان و دلال بیان ناداده. ( منشآت خ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چوب ؛ چوبدستی. ( آنندراج ) . و رجوع به دست چوب در ردیف خود شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چربی ؛ اعانت و امداد. - || ثروت و دولت. و رجوع به دست چرب شود.

پیشنهاد
٠

دست چنبر کردن ؛پیچاندن دست کسی. حلقه کردن دست کسی به قصد آزردن ودر تعب افکندن او : من و عشقی که دست چرخ را چنبر کند زورش گذارد در فلاخن کوه قاف عقل ر ...

پیشنهاد
٠

دست چرب بر سر کسی کشیدن یا مالیدن ؛ اظهار شفقت و مدارا کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . در مقابل دست خشک بر سر مالیدن. ( از آنندراج ) . سود رسانیدن و سرا ...

پیشنهاد
٠

دستت چرب است بمال به سرت ؛ من یا او محتاج دستگیری و اعانت تو نیستیم و تو خود به یاری دیگران محتاج تری. ( امثال و حکم دهخدا ) . و رجوع به دست چرب و دس ...

پیشنهاد
٠

دست چپ از دست راست شناختن یانشناختن و دانستن یا ندانستن ؛ امور ساده و بدیهی را تشخیص دادن یا ندادن. هِرّ را از برّ تشخیص دادن یا ندادن. تمیز نیک از ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چرب ؛ زَهِمة. - || امداد و اعانت : مکش منت ز دست چرب این سنگین دلان صائب که روغن می کشند از دانه ریگ روان سودا. صائب ( از آنندراج ) . در این ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چالاک ؛ کنایه از دزد. ( آنندراج ) . و رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چپ ؛ یکی از دو دست که در سمت چپ بدن قرار دارد. یسار. یسری. ( دهار ) : به دست راست شراب و به دست چپ زلفین همی خوریم و همی بوسه میدهیم بدنگ. منوچه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تکاندن ؛ از همه چیز گذشتن. چیزی برنگرفتن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دست جاه ؛ اضافه استعاری : شاها بنای ملکت تو استوار باد در دست جاه تو ز بقا دستیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست جلو ؛ عنان در یراق اسب. سر دوال دهنه که در دست گیرند.

پیشنهاد
٠

دست تکان دادن ؛ حرکت دادن دست به علامت وداع.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تقدیر ؛ اضافه استعاری : گرت صورت حال بد یا نکوست نگارنده دست تقدیر اوست. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست تصرف قوی است ؛ قاعده ای از فقه است که گوید تصرف از مالکیت حکایت کند تا آنگاه که خلاف آن ظاهر شود. ( امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تطاول ؛ کنایه از جور وستم است :

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تدبیر، اضافه استعاری : چه برخیزد از دست تدبیر ما همین نکته بس عذر تقصیر ما. سعدی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تصرف ؛ اضافه استعاری.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست تاک ؛ پنجه تاک. ( آنندراج ) : آنکه گاهی دست در دلهای غمگین می نهد در ریاض آفرینش غیر دست تاک نیست. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دستت درد نکند ؛ دست شمادرد نکند. در تداول دعایی است که به صاحب کرم و احسان کنند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استکفاف ، تکفف ؛ دست پیش کسی داشتن به خواهش و سؤال. ( از منتهی الارب ) . - || دست به دعا داشتن. ( آنندراج ) . - || منع کردن. ( آنندراج ) . جلوگی ...

پیشنهاد
٠

دست پیش دهن گرفتن و گذاشتن ؛ در وقت حرف زدن از غایت ادب مخاطب دست پیش دهن گیرند تا ناگاه آب دهن یا بوی دهن بر مخاطب نرسد. ( آنندراج ) : نهان سر گوشی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پیش کردن ؛ گدائی کردن.

پیشنهاد
٠

دست پیش کسی داشتن ؛ کنایه از گدائی و دریوزگی کردن. ( آنندراج ) . تکدی : به زیر پای پیلان درشدن پست به از پیش خسیسان داشتن دست. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست [ کسی ] پیش بودن ؛ سابق بودن. مقدم بودن : فالی زدم که دست تو پیش است زینهار کاین فال را ز دست دگر فال نشمری. خالدبن ربیع.

پیشنهاد
٠

دست پیش آوردن ؛ گدائی کردن. رجوع به این ترکیبات در ردیفهای خود شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پیراهن ( به اضافه ) ؛ کنایه از آستین پیراهن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پیش ؛ گدا. - || ( به اضافه ) ؛ سابق. سبق گیرنده در کاری.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پنگال ؛ دست پنجه. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) .