پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٩٠٩)

بازدید
١٤,٤٣٥
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

اَعْراب: این کلمه در عربی اسم جنس و به معنای "عربهای بادیه نشین" است ( مفرد آن اَعرابی است ) و در متون قدیم فارسی نیز به همین معنی به کار رفته است. ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اِعتلا: بلند مرتبه شدن اِعْلا: بلند مرتبه کردن اعتلا به کسر اول و سکون دوم، فعل لازم و به معنای "بلند ( مرتبه ) شدن" است. مثال: اعتلای لوای دین:بلندش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اشکال: این کلمه عربی است و بنابراین با ک نوشته می شود و نه "گ". گاهی آن را به صورت اشگال می نویسند و تلفظ می کنند و غلط است. ( غلط ننویسیم ، ابوالح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اشغال: به کسر اول و سکون دوم در عربی فصیح به کار نرفته است و از این رو بعضی از ادبا استعمال آن را درست نمی دانند. اما اشغال در نوشتار و گفتار امروزه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اشِعّه: این کلمه جمع است و مفرد آن شعاع به معنای "پرتو "است بنابراین اشعه ها صحیح نیست و به جای آن باید گفت" اشعه" یا" شعاع ها" یا "پرتوها" ( غلط ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

اَشعار/اِشعار: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اَشْعار به فتح اول جمع شعر است. و اِشعار به کسر اول به معنای" اطلاع دادن" است و ترکیب فعلی آن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

اَسْناد/اِسناد: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد اَسناد به فتح اول جمع سند است و اِسناد به کسر اول به معنای" نسبت دادن و ترکیب فعلی آن در فارسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اسلحه: این کلمه جمع است و مفرد آن سِلاح است. در فارسی، در دوره ی متأخر این کلمه را مانند بسیاری دیگر از جمع های مکسر عربی، مفرد یا اسم جمع تلقی کرده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اسطبل/اصطبل: اصل این کلمه لاتینی است و املای آن به دو صورت اسطبل و اصطبل در متون فارسی و عربی به کار رفته و هر دو صحیح است. ( غلط ننویسیم ، ابوالح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اسطبل/اصطبل: اصل این کلمه لاتینی است و املای آن به دو صورت اسطبل و اصطبل در متون فارسی و عربی به کار رفته و هر دو صحیح است. ( غلط ننویسیم ، ابوالح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

استوانه /اسطوانه: اصل واژه استوانه فارسی است و اسطوانه معرّب آن است. در متون قدیم بیشتر به صورت اسطوانه آمده است ولی امروزه آن را با "ت " می نویسند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

استوانه /اسطوانه: اصل واژه استوانه فارسی است و اسطوانه معرّب آن است. در متون قدیم بیشتر به صورت اسطوانه آمده است ولی امروزه آن را با "ت " می نویسند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

استمداد: این کلمه را با فعل کرد. باید به کار برد و نه طلبیدن زیرا استمداد خود به معنای "مدد طلبیدن" است و بنابراین" استمداد طلبیدن" حشو قبیح است. فی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

استکبار: یعنی "حالت یا رفتار متکبران و زورگویان و ظالمان "این کلمه، به اصطلاح اسم معنی است و نه اسم ذات. در سال های اخیر به تقلید از زبانهای فرنگی رس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

استعفا: استیفا: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد استعفا" درخواست کنار ه گرفتن از کار" است و استیفا به معنای" بازپس گرفتن به تمامی" یا" درخواست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

استعفا: استیفا: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد استعفا" درخواست کنار ه گرفتن از کار" است و استیفا به معنای" بازپس گرفتن به تمامی" یا" درخواست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

استعفا: این کلمه با فعل کردن به کار می رود و نه دادن در قدیم با فعل خواستن به کار می رفته و نیز به شکل معاف خواستن استعمال می شده است. ( غلط ننویسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

اِستجاره: اِستیجار: این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. استجاره در عربی به معنای" پناه بردن" است ( مُسْتجیر به معنای "پناهنده" و مجیر به معن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اسباب: این کلمه در عربی جمع سَبَبْ و به معنای "علت ها" و نیز "ابزارها، آلتها" است، ولی در زبان گفتار امروزه ی فارسی غالباً به عنوان مفرد به کار می رو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اِسارت: اسیری: اسارت به کسر اول، در عربی به معنای" بستن" است، اما در فارسی به معنای" وضع یا حالت کسی که اسیر است" به کار می رود و اشکالی ندارد. برا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ازدحام: به معنای" بسیاری و انبوهی ( جمعیت ) ". املایگ آن به همین صورت است. گاهی آن را به صورت ازدهام می نویسند و غلط است. ( غلط ننویسیم ، ابوالحسن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ارض روم: ارزروم از شهرهای مشرق ترکیه. نام این شهر در اصل ارزنة الّروم و سپس ارزن الرّوم بوده و بر اثر اختصار ارزروم شده است نوشتن آن به صورت ارض روم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اُریب: وُریب: وریب به ضم اول، به معنای "کج" و" راه کج" است. بعضی از محققان این کلمه را مأخوذ از وِراب عربی، به کسر اول، به معنای" راه انحرافی، را ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُریب: وُریب: وریب به ضم اول، به معنای "کج" و" راه کج" است. بعضی از محققان این کلمه را مأخوذ از وِراب عربی، به کسر اول، به معنای" راه انحرافی، را ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اَرْگ: به معنای "قلعه کوچکی است که در داخل قلعه ی بزرگ ساخته شود" و املای آن به هر دو صورت یعنی با "ک"یا"گ" پایانی، صحیح است. ( غلط ننویسیم ، ابوال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ارض موعود: امروز ه این اصطلاح برای نامیدن سرزمین کنعان، یعنی مملکتی که موسی علیه السلام به قوم خود وعده داده بود که پس از خروج از مصر به آنجا خواهند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارزروم: از شهرهای مشرق ترکیه. نام این شهر در اصل ارزنة الّروم و سپس ارزن الرّوم بوده و بر اثر اختصار به ارزروم شده است نوشتن آن به صورت ارض روم غلط ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارتجاع: استعمال این کلمه به معنای "مرتجعان" غلط است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارباب: کلمه ارباب در عربی جمع رب به معنی "خدا" و "صاحب" و "مخدوم" و نیز" دارنده "است در فارسی نیز آن را به همین معانی و به صورت جمع به کار برده اند. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِرائه: این کلمه به معنای "نشان دادن" و" به معرض دید گذاشتن "است و نه به معنای" تحویل دادن" یا "تقدیم کردن" در بسیاری از نوشته های معاصران ارائه کردن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اَراذل: این کلمه در عربی جمع اَرْذَل به معنای" پست و رذل "است ( ارذل در عین حال صفت تفضلی به معنای" رذلتر "نیز هست ) . در فارسی در دوران متأخر اراذل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَراجیف: این کلمه جمع است و مفرد آن اِرجاف در فارسی مستعمل نیست ( مگر به ندرت در متون کهن ) اراجیف در عربی بیشتر به معنای "سخنان فتنه انگیز" و در فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اَرّابه: عَرّابه: به معنای "گردونه" و" گاری ". هردو املا صحیح است جز اینکه اَرّابه فارسی است و معرّب آن عَرّابه ( در اصل: عَرَبه ) است. ارّابه را ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی ادبیات ( مفرد آن ادبیّه در فارسی مستعمل نیست ) به معنای آثار شعری و نثری یک سرزمین یا یک زبان یا یک دوره از تاریخ که از نظر هنری دارای ارزش با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥١

اَخَوان: در عربی تثنیه اَخ و به معنای"دو برادر " است. در فارسی معمولا آن را جمع می پندارند. اِخْوان: برادران در عربی اَخَوان به فتح اول و دوم تثنیه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

اَخبار:جمع خبر اِخبار: خبر دادن، آگاه کردن. این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اخبار به فتح اول، جمع خبر است. ولی اخبار به کسر اول، مصدر و به مع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

احوالات: بسیاری از ادبا استعمال احوالات را غلط می دانند از آن رو که احوال خود جمع حال است و نیاز به جمع مجدد ندارد. البته بهتر است که از استعمال این ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اَحْجام: این کلمه در عربی نیامده است. در کتاب های هندسه و فیزیک گاهی آن را به عنوان جمع حجم به کار می برند و غلط است ( جمع حجم در عربی حُجوم به ضم او ...

پیشنهاد
٥١

احترام گذاشتن به نظر می آید که در این ترکیب، فعل گذاشتن ( با حرف ذ ) غلط باشد و صحیح آن گزاردن با حرف "ز "است یعنی" به جا آوردن" ( برای معانی مختلف و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اَثنا: وسط ، میان اِثنا :دوازده این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد اَثنا ، به فتح اول و سکون دوم ، در عربی به معنای "وسط ، میان "است و در فارسی ف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

امروزه در زبان نوشتار گاهی اثرات را به عنوان جمع اثر به کار می برند و غلط است زیرا بر طبق قواعد صرف عربی ، مصدر هایی را که سه حرف یا کمتر دارند نمی ت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریاضت: دکتر فروزان فر در مورد " ریاضت" می نویسد : ( ( ریاضت رام کردن و پرورش ستور، و در اصطلاح اطبّا ، حرکات بدنی به اندازه ای که به تعب و ماندگی گرا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تبع:پیرو ، به معنی جمع نیز استعمال می شود . " هر فریقی مر امیری را تبع بنده گشته میر خود را از طمع" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فریق:گروهی از مردم بیشتر از فرقه ، دسته ای از مردم خواه بسیار یا اندک . " هر فریقی مر امیری را تبع بنده گشته میر خود را از طمع" ( شرح مثنوی شریف، ف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دار و گیر:مجازاً ، حکومت و فرمانروایی ، مشغله و گرفتاری . " قوم عیسی را بد اندر دار و گیر حاکمانشان ده امیر و دو امیر" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ...

پیشنهاد
١

سیر در گوزینه کردن:بکنایت، باطل بحق آمیختن ، غم در صورت شادی نمودن ، امر مکروه را لباس مطلوب پوشیدن ، مکر کردن " ناصح دین گشته آن کافر وزیر کرده او ...

پیشنهاد
١

دامن کسی تافتن: مجازاً ، توسل و استمداد. نظیر دست به دامن شدن ، دست در دامن زدن . " رو ز سایه آفتابی را بیاب دامن شه شمس تبریزی بتاب" ( شرح مثنوی ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بی مایه شدن: توان از دست دادن " ابلهی صیاد آن سایه شود می دود چندانک بی مایه شود" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 1 ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بخویش آمدن: هوشیار و بیدار شدن " چونک تخم نسل را در شوره ریخت او به خویش آمد خیال از وی گریخت" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

لگد کوب خیال: مجازاً رنج و آفت خیال ، لگد کوب : اسم مصدر است به معنی لگد کوبی ، مجازاً ، رنج و آف . نظیر : خونریز بمعنی خونریزی . " جان همه روز از ل ...