پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٠٩٩)

بازدید
٢٧,٧٧٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

mixing levels: آمیزش سطوح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

pair test: آزمون جفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

pair test: آزمون جفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

pair test: آزمون جفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

informant response test آزمون پاسخ سخنگوی بومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

informant response test آزمون پاسخ سخنگوی بومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

informant response test آزمون پاسخ سخنگوی بومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرمانی شده: idealized

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hierarchical constituency آرایش سلسله مراتبی سازه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hierarchical constituency آرایش سلسله مراتبی سازه ها

پیشنهاد
٠

hierarchical constituency آرایش سلسله مراتبی سازه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبنای/ābnāy/ - ها، اسم. شاخابهٔ باریکی در ساحل دریا، دریاچه یا رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آبلیچ:/āblič/ صفت. [ گفتاری] لهیده، در مورد میوه های آبدار ( زردآلوهای آبلیچ ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل گرفتن: به بیماری آبله مبتلا شدن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبله شیری: نوعی آبله خفیف. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هفت عضو ؛ هفت اندام ، یعنی سر و سینه و شکم و دو دست و دو پا و یا به عقیده برخی دو پهلو و دو پا و دو دست و سر. ( از برهان ) . و رجوع به هفت اندام شود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضوهای رئیسه ؛ اعضایی هستند که مبداء قوه و نیرو باشند و برای بقای شخص لازم می باشند مانند قلب و دماغ و کبد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : گفتم که عضو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو یابس ؛ استخوان است. ( فرهنگ علوم عقلی به نقل از اسفار و شفا ) . و رجوع به عضو حار شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو حار ؛ در اصطلاح فلسفه و پزشکی قدیم ، قلب و دل است. و شیخ الرئیس در بیان اعضای حاره و بارده گوید: نزدیکی به توازن و اعتدال مزاج بواسطه تکافؤ اعضا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو رطب ؛ کبداست. ( فرهنگ علوم عقلی ، از اسفار و شفا ) . و رجوع به عضو حار شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو بارد ؛ در اصطلاح فلسفه و پزشکی قدیم ، دماغ و مغز است. ( از فرهنگ علوم عقلی به نقل از اسفار و شفا ) . و رجوع به عضو حار شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو بسیط ؛ هر یک از دماغ و قلب و کبد است. ( از فرهنگ علوم عقلی به نقل از اسفار ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان شناس ؛ عالم به خواص و مضار و منافع حیوانات.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان شناسی ؛ علمی است که در آن از خواص حیوانات و مضار و منافع آنها بحث میکند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان دوپا ؛ کنایه از آدمی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان دوست ؛ دوست دارنده حیوانات.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان دوستی ؛ محبت و علاقه به حیوانات و جانوران.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان خور ؛ خورنده حیوانات. گوشتخوار : هر آنکس کز آن آب حیوان خورد ز حیوان خوران جهان جان برد. نظامی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان داری ؛ نگاهداری حیوانات.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان بری ؛ که در خشکی زندگی کند. خشکی زی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علم حیوان ؛ علمی است که از خواص احوال انواع حیوانات و عجائب و شگفتی ها و سودها و زیان های آن بحث و گفت و گو میکند. موضوع این علم جنس حیوان است از بحر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیوان بحری ؛ که در آب زندگی کند. آب زی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک لقمه نان ؛ معاش معتدل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب کشیده: صفت. خیس شده ( موش آب کشیده ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبکش کردن: ۱ - به وسیله آبکش آب چیزی را گرفتن ۲ - [ کنایی] مانند آبکش سوراخ سوراخ کردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب کردنی. صفت. ۱ - مناسب یا قابل ذوب کردن ( این کره آب کردنی است آبش کن بریز روی پلو ) ۲ - [ کنایی] دارای امکان فروختن یا دادن به دیگران ( آب کردنی ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب فشان /ābfešan/اسم، چشمه آبگرمی که در فاصله های معین از آن بخار و آب گرم می جهد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب شیرین کن/ābširinkon/ اسم، اسباب، دستگاه یا تاسیسات برای تصفیه آب شور و تبدیل آن به آب شیرین. ( فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام یافث در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . یافث از فرزندان آدم است که در تورات نامش آمده است . و نوح پانصد ساله بود پس نوح سام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به نام حام در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . سام از فرزندان آدم است که در تورات نامش آمده است . و نوح پانصد ساله بود پس نوح سام و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به نام سام در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . سام از فرزندان آدم است که در تورات نامش آمده است . و نوح پانصد ساله بود پس نوح سام و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام نوح در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . نوح در تورات از نسل شیث فررزند آدم است . اجداد او در تورات به این طریق به آدم می رسد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام لَمک در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . به نام دو نفر به نام لمک در تورات اشاره شده یکی از نسل قائن و دیگری از نسل شیث در ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام متوشالَح در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات متوشالَح فرزند خنوخ ، خنوخ فرزند یارد ، یارد فرزند مهلَلئیل ، مهلَلئیل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام خنوخ در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات خنوخ فرزند یارد ، یارد فرزند مهلَلئیل ، مهلَلئیل فرزند قینان، قینان فرزند ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هفته به هفته ؛ هر هفته یک بار : قفلی به در باغ شما بر بنهادم درهای شما هفته به هفته نگشادم. منوچهری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به نام یارِد در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات یارد فرزند مهلَلئیل و مهلَلئیل فرزند قینان و قینان فرزند اَنوش و انوش فرزن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام مهلَلئیل در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات مهلَلئیل فرزند قینان و قینان فرزند اَنوش و انوش فرزند شیث و شیث فرزند آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نام قینان در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات قینان فرزند اَنوش و انوش فرزند شیث و شیث فرزند آدم است . و اَنوش نود سال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در تورات " انوش " فرزند شیث و نوه آدم است . آدم سه پسر به نام های هابیل و قائن و شیث دارد ( در منابع اسلامی از قائن با عنوان قابیل ) یاد شده است. ا ...