پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
گنج است موضع ویران : مثل گنج در ویرانه است . ( ( جای گنج است موضع ویران سگ بود سگ به جای آبادان ) ) ( حدیقه، ۳۴۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
جان سخن : حقیقت سخن، معنی سخن. ( ( نبود خاصه در جهان سخن رنگ و بوی سخن چو جان سخن ) ) ( حدیقه، ۱۷۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکت ...
جان دین: نفس ناطقه انسانی. ( ( جان تن هست جان دین هردو زنده این از هوا و آن از هو ) ) ( حدیقه، ۳۷۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکت ...
جان در سرکاری کردن: برای برای انجام کاری از جان گذشتن و خود را فدای آن کار کردن . ( ( چون ز مستی عشق شد بیدار کرد جان عزیز در سرکار ) ) ( حدیقه، ۳ ...
جان بر میان بستن : کنایه از آماده شدن برای کاری. ( ( همه چون سرو جسته برجسته جان کمر وار بر میان بسته ) ) ( کارنامه بلخ، ۱۸۲ ) ( فرهنگ لغات و تع ...
جان بر سر کشیدن : کنایه از جان بر کف نهادن است . ( ( ) ) ( حدیقه، ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
جانب الوحشی: وحشی یعنی پس مردم و جانب الوحشی، طرف بیرونی بدنی خلاف الانسی ( ( جانب الوحشی و رخ اوراک شده زان درد پای مرد هلاک ) ) ( حدیقه، ۶۹۶ ) ...
جان اوار: جان او بار؛ جان او بارنده، جان فرو برنده، بلع کننده ی جان. ( ( گفت آن را که چون تو جان آوار باشد اندر قفا به لیل و نهار ) ) ( حدیقه، ۶۹۱ ...
جامه یک رنگ داشتن:در پی تعلقات و ظواهر نبودن، مجرد بودن . ( ( از سر این دلق هفت رنگ بر آر جامه یک رنگ دار عیسی وار ) ) ( حدیقه، ۱۳۲ ) ( فرهنگ لغا ...
جامه در پای کشان: به اعتبار دامن کشان ظاهراً جامه در پای کشان در این بیت به معنی کبر و غرور می باشد . ( ( بار عونت شوی به نزد خدای جامه ی کبریا کش ...
جامه ی تن از رشته ی دندان داشتن: با توجه به ابیات قبل و بعد ظاهراً به معنی فربه کردن از طریق خوردن و جویدن است . ( ( که نبافند خود خردمندان جامه ت ...
جامه به نیل زدن: کنایه از تعزیت و ماتم داشتن. ( ( در زده آفتاب جامه به نیل وآسمان پیل پیل گشته زبیل ) ) ( حدیقه، ۴۷۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
جامه به دندان گرفتن : کنایه از گریختن باشد. ( ( غم گریزد چو او شود خندان به تک پای جامه در دندان ) ) ( حدیقه، ۶۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
جاذب به فعل : بی اراده در عمل. ( ( مست چون صبح کاذب است به فعل روز و شب همچو جاذب است به فعل ) ) ( حدیقه، ۳۶۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ أُولِی الْأَمْرِ چه کسانی هستند؟ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ ...
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ أُولِی الْأَمْرِ چه کسانی هستند؟ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ ...
ایت در زبان ترکی معنی" بر و گم شو " و " دور شو " هم معنی می دهد. چون مردم از اینکه سگ از نظر شرع حیوان نجسی هست و نباید به انسان نزدیک شود با اسم ایت ...
منظور از مَوَدَّة ( مودت ) در قرآن چیست ؟ مَوَدَّة یک مصدر میمی هست از ریشه مَفعَلة که اصل آن مَودَدَة بوده که برای سهولت تلفظ به مَوَدَّة تبدیل شده ...
منظور از مَوَدَّة ( مودت ) در قرآن چیست ؟ مَوَدَّة یک مصدر میمی هست از ریشه مَفعَلة که اصل آن مَودَدَة بوده که برای سهولت تلفظ به مَوَدَّة تبدیل شده ...
منظور از مَوَدَّة ( مودت ) در قرآن چیست ؟ مَوَدَّة یک مصدر میمی هست از ریشه مَفعَلة که اصل آن مَودَدَة بوده که برای سهولت تلفظ به مَوَدَّة تبدیل شده ...
لاکی در زبان فارسی به معنی " به رنگ قرمز ، سرخ رنگ ، برنگ خون، لاکی است . مردم عامه در فرهنگ های مختلف وقتی می خواستند میوه ی انار را ببرند مال هرکسی ...
تیغ خندان: کنایه از تیغ خونریز است . ( ( تازگی کشت ابر گریان است تازگی ملک تیغ خندان است ) ) ( حدیقه، ۵۳۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنا ...
تهی ماندن از چیزی: کنایه از محروم ماندن ظاهراً به معنی قطع تعلق است . ( ( که از این دم خبر چگونه دهی گفت هستم ز جام و جامه تهی ) ) ( حدیقه، ۱۸۵ ) ...
تهی تاز: یاوه گو، دروغ گو. ( ( همه رعنا سر تهی تازند کور و زشت و کر و خر آوازند ) ) ( حدیقه، 676 ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر م ...
توبره ی خویش در پیش نهادن: ظاهراً به معنی غم کار خود را خوردن و کاری به کار دیگران نداشتن است . ( ( غم خود خور ز دیگران مندیش توبره ی خویش بنه در ...
تنگ در بر گرفتن : سخت در آغوش گرفتن، در میان سینه و بازوان فشردن. ( ( تین که ابلیس داشت از وی ننگ تو چو دینش گرفته در بر تنگ ) ) ( حدیقه، ۴۶۶ ) ...
تنقیت کردن : پاک کردن، صاف کردن. ( ( تنقیت کردن نفوس از بد تقویت دادن روان به خرد ) ) ( حدیقه، ۱۱۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکت ...
تمام کار : کامل. ( ( خاک پاشان فلک نگار از وی نیم کاران، تمام کار از بی ) ) ( حدیقه، ۱۹۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شف ...
تکیه بر آب کردن : بر جای سست و نا استوار تکیه زدن . ( ( ای که بر چرخ ایمنی زنهار تکیه بر آب کرد ه ای هشدار ) ) ( حدیقه، ۴۳۷ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...
تکاو و تکین: تکاو یا تکاب با اول مفتوح؛ به معنی زمین شیب که در او آب باران ندود و جابه جا بماند و دشمنی و نام روستایی از ولایت گنجه و پرده ای از موسی ...
تفاوت مابین: تفاوت عبارت است از اختلاف اَبهات در حرکات تقویمی کواکب به هم می رسد مثلاً کوکبی یک روز بهتش یازده درجه بود و روز دیگر ۱۲ درجه پس آن یک د ...
تفاوت ساعات : تفاوت بر حسب لغت به معنی دوری میان دو چیز است و ساعات بر دو قسم است یکی آنکه شبانه روز را به ۲۴ قسم متساوی کنند و هر یکی را ساعتی خوانن ...
یک ضرب المثل ترکی می گوید: بالیق گؤلی ایستی ینین گؤتی گرک سؤوا باتا ترجمه: هرکسی دلش ماهی بخواهد باید کونش به آب بخوره ( باید کون به آب بزنه ) بیت ...
ترک غول نو برده: عبداللطیف عباسی در شرح خود بر کتاب حدیقه گوید مراد از ترک غول نو برده امیر ناصرالدین سبکتکین است که نصر حاجی تاجر را از ترکستان به ب ...
تذکیر هاون و جاروب گفتن : ظاهراً کنایه از انجام دادن کار لغو و بیهوده است . ( ( هرکه بر رفت خیره بر سر چوب گفت تذکیر هاون و جاروب ) ) ( حدیقه، ۶۸۰ ...
تخته خاک: تخته و تخت حاسبان و تخته ی محاسبان و تخت میل تخته ای را گویند که محاسبان خاک بر آن ریخته به میل آهنین یا چوبی حساب بر آن نویسند و تخته محاس ...
تَتی تَتی: صورتهای باشد که جهت بازی کردن و مشغول نمودن اطفال از خمیر سازند و پزند، عروسک . ( ( طفل چون زهر مار کم داند نقش اورا تتی تتی خواند ) ) ( ...
تب لرزه ی کفشگران : کفشگران را برای دوختن کفش رسم چنین بوده کمری بر میان انداخته و زانو را بالا کرده و نشسته یک سوزن را از دست راست و یکی را از چپ کف ...
تازه بیخ کردن: جایی گیر کردن استوار کردن . ( ( عدل را تازه بیخ کن بر گاه ظلم را چار میخ کن در چاه ) ) ( حدیقه، ۵۸۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنو ...
تاریخ کردن: الگو قرار دادن، مبدا تاریخ قرار دادن . ( ( زحل و مشتری سیم مریخ کرده خاک در ت تاریخ ) ) ( حدیقه، ۲۱۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
تارک سر را پای کردن: کنایه از شوق و رغبت تمام داشتن است . ( ( من ز اقلیمی آمدم ایدر چون قلم کرده پای تارک سر ) ) ( حدیقه، ۳۴۸ ) ( فرهنگ لغات و ت ...
آقای مهرگان اگر کلمات ترکی از زبان هایی مثل فارسی و عربی و. . . گرفته شده لطفا معادل این واژه های ترکی را بنویسید. دئشَنک آتماق: وقتی مرغ با پایش خا ...
در زبان ترکی آذری واژه ی محسن: "مؤحْسُن و" مؤسوم"و "مؤسؤن" تلفظ می شود. این واژه چون به خط و زبان ترکی استانبولی و کردی رفته به ماهسون بدل شده است.
پیل پیل شدن: ابر آلود شدن . ( ( در زده آفتاب جامه به نیل واسمان پیل پیل گشته ز پیل ) ) ( حدیقه، ۴۷۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، د ...
پیل بر ناودان بودن: در امثال و حکم با همین شاهد "پیل بر نردبان بردن آمده است. یعنی قصد امری ممتنع کردن. ( ( هرکه بی عقل صدرشاهان جست پیل بر ناودا ...
پیش سر سراغ فروختن: کنایه از کار بیهوده کردن است . ( ( پیش صر صر چراغ چه افروزم پوستین پیش گرگ چون دوزم ) ) ( حدیقه، ۴۱۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
پیش آموز: ظاهراً به معنی شاگرد است. ( ( پیش عدلت بهار جان فروز نزد عقلت سپهر پیش آموز ) ) ( حدیقه، ۴۲۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، ...
پیاز لعل: پیاز قرمز . ( ( رویشان چون پیاز لعل نکوست چون نکو بنگری بودهمه پوست ) ) ( حدیقه، ۲۸۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر مح ...
پیاده ماندن: کنایه از حقیر و زبون شدن . ( ( ز احتسابش در اعتدال بهار گل پیاده بماند و باده سوار ) ) ( حدیقه، ۲۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
پهلو از دامن ندانستن: نظیر "" هرّّ را از بّر نشناختن و تشخیص ندادن "است به معنی به کلی عامی بودن و هیچ ندانستن است. در منتهی الارب آرد"هو لا یعرف ا ...