پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
ماچه مخفف ماماچه می باشد.
قوچ در زبان ترکی استعاره از مرد شجاع و دلاور و بی باک می باشد. چون قوچ در جنگیدن با نوع خودش ترس و واهمه ای ندارد. همان طور که شیر در زبان عرب استعار ...
قالپاق یک واژه ی ترکی است که تغییر یافته ی قاپاق می باشد فارس ها قاپاق ترکی را به قالپاق تغییر داده اند. قاپاق در زبان ترکی به درپوش گفته می شود. چیز ...
در زبان ترکی به پستان زن مه میش یا مه موش هم گفته می شود. به نوعی معنی" مه مه ی دوست داشتی " از آن می توان دریافت کرد. حتی در جایگاه تشوق به پسر بچه ...
کلمه ( احتمال ) به معنای بدوش گرفتن چیزی است ، البته بدوش گرفتنی که با نیروی حامل صورت گیرد، و از جمله موارد استعمالش این است که گفته می شود: فلانی ب ...
کلمه ( قدر ) به معنای قرین شدن چیزی است به چیزی دیگری ، بطوری که از آن چیز هیچ کم و زیادی نداشته باشد، که در این صورت یعنی در صورتی که مساوی آن شد قد ...
در مجمع البیان گفته : کلمه ( وادی ) به معنای دامنه کوههای بزرگ است ، البته دامنه های پایین که همه آبهای کوه در مواقع بارندگی در آن جمع می شود، اگر خو ...
در مجمع البیان گفته : کلمه ( آصال ) جمع ( اصل ) - با ضمه همره و صاد - است ، و اصل هم جمع ( اصیل ) است ، پس آصال جمع الجمع و ماده اش کلمه ( اصل ) اس ...
کلمه ( محال ) - به کسر میم - مصدر باب مفاعله از ( ماحل - یماحل ) است که به معنای این است که یکی علیه دیگری مکر و صحنه سازی کند تا معلوم شود کدام نیرو ...
کلمه ( جدل ) به معنای نزاع قولی است ، که یکطرف بخواهد حرف خود را بر دیگری بقبولاند، و این واژه از ماده ( جدلت الحبل - طناب را محکم تابیدم ) گرفته شده ...
کلمه ( صواعق ) جمع صاعقه است که عبارتست از پاره آتشهایی که از رعد و برق تولید شده و از آسمان فرو می آیند.
کلمه ( مثلات ) به معنای عقوبتها است ، که مفردش ( مثله ) - به فتح میم و ضم ثأ - است ، و اگر در مفرد، ( مثله ) - به ضم میم و سکون ثأ - بخوانیم جمع آنرا ...
در مجمع البیان گفته : کلمه ( سیئه ) به معنای هر خصلتی است که نفس آدمی از آن خوشش نیاید و از آن ناراحت شود، و نقیض آن ( حسنه ) که به معنای خصلتی است ک ...
در مجمع البیان گفته : کلمه ( استعجال ) به معنای طلب تعجیل در کار است ، و تعجیل هم به معنای جلو انداختن آنست قبل از آنکه وقتش فرا رسد.
در مجمع البیان گفته است : ( عجب و تعجب ) به معنای این است که امری که سببش برای انسان معلوم نیست بر نفس آدمی هجوم آورد، ( و انسان بناگهانی به او برخور ...
( اعتبار ) و ( عبره ) مخصوص به حالتی است که انسان بوسیله آن از شناختن چیزی که قابل مشاهده است به چیزی که قابل مشاهده نیست می رسد. همچنانکه خدای تعالی ...
کلمه لطیف از اسمای خدای تعالی است ، و اسمی است که دلالت بر حضور و احاطه او به باطن اشیأ می کند که راهی برای حضور در آن و احاطه به آن نیست و این لطافت ...
قالوا تاللّه تفتوا تذکر یوسف حتی تکون حرضا او تکون من الهالکین کلمه ( حرض و حارض ) به معنای مشرف بر هلاکت است ، و بعضی گفته اند: به معنای کسی است که ...
راغب در مفردات گفته : کلمه ( اسف ) به معنای اندوه توأم با غضب است ، و گاهی در تک تک آن دو نیز استعمال می شود، و حقیقت اسف ، عبارتست از فوران خون قلب ...
کلمه ( نجی ) به معنای کسی است که در پنهانی و آهسته و درگوشی حرف بزند، و این کلمه هم وصف مفرد می شود و هم وصف جمع.
کلمه ( حمل ) به معنای هر باری است که حامل ، آنرا حمل کند، و راغب گفته : اثقالی که در ظاهر حمل می شود مانند بارهایی که بدوش گرفته می شود بنام ( حمل ) ...
کلمه ( صواع ) به ضمه صاد - به معنای سقایه و ظرف آبخوری است ، بعضی هم گفته اند: صواع همان صاع است ، که به معنای پیمانه ایست که با آن اجناس را کیل می ک ...
کلمه ( فقد ) - بطوری که گفته اند - به معنای غایب شدن چیزی از حس آدمی است ، بطوری که معلوم نشود در کجا است . ( ترجمه ی تفسیر المیزان )
ابتئاس ) ناراحتی و غم و اندوه به خود راه دادن است .
کلمه : ( اوی ) از ماده ( ایوأ ) به معنای نزدیک به خود کردن و کسی را در کنار خود نشاندن است .
کلمه ( احاطه ) از ماده ( حاط ) به معنای حفظ است ، و دیوار را هم از جهت اینکه مکانی را محصور و محفوظ می کند حایط می گویند، و خدا را از این جهت محیط ب ...
کلمه ( میره ) به معنای طعامهایی است که از شهری به شهر دیگر حمل و نقل می شود
کلمه ( امن ) به معنای اطمینان قلب نسبت به سلامت است ، گفته می شود: ( امنه یامنه امنا ) .
کلمه ( تبوء ) به معنای جای گرفتن است
کلمه ( یغاث ) ماخوذ از ( غیث ) به معنای علف باشد، زیرا در لسان العرب گفته که غیث به معنای علف خودرو است که در اثر باریدن باران می روید .
کلمه ( تعبیر ) از ماده ( عبر ) که به معنای بیان تأویل رویا است و به هر حال این ماده از عبور نهر و امثال آن اخذ شده ، و وجه مناسبتش این است که گویا شخ ...
کلمه ( تعبرون ) از ماده ( عبر ) که به معنای بیان تأویل رویا است ، که گاهی هم ( تعبیر ) گفته می شود، و به هر حال این ماده از عبور نهر و امثال آن اخذ ش ...
و کلمه ( افتأ ) مصدر باب افعال از ماده فتوا و فتیا است ، در مجمع گفته : فتیا به معنای جواب دادن از حکم معنی است ، و گاهی از خود معنا جواب داده می شود ...
کلمه ( عجاف ) جمع عجفأ - به معنای لاغر است - و در مجمع البیان گفته : صیغه فعلأ در هیچ ماده ای به صیغه فعال جمع بسته نمی شود مگر ( عجفأ ) که به صیغه ( ...
کلمه ( خیر ) از نظر وزن وصفی است که از ماده ( خار، یخار، خیره ) اشتقاق یافته که این ماده به معنای انتخاب و اختیار کردن یکی از دو چیز و یا دو عملی است ...
( متکأ ) - به ضم میم و تشدید تأ - اسم مفعول از ( اتکأ ) و منظور از آن پشتی و یا تخت و یا هر چیزی است که به آن تکیه شود، همچنانکه در خانه های بزرگان م ...
کلمه ( الفأ ) به معنای یافتن است ، مثلا گفته می شود: ( الفیته کذا - من او را چنین یافتم ) ( ترجمه ی تفسیر المیزان )
کلمه ( خلف ) در مقابل ( امام ) و یا ( قدام ) به معنای پشت سر است ، این معنای اصلی این ماده است و در سایر مشتقّاتی که از این ماده منشعب شده نیز این مع ...
کلمه ( مخلد ) در اصل به معنای چیزی است که مدتی طولانی باقی می ماند، و به همین جهت به مردی که مویش دیر سفید شده می گویند: ( رجل مخلد ) و به حیوانی که ...
راغب در مفردات گفته : کلمه ( خلود ) به معنای برائت و دوری هر چیز از معرضیت برای فساد و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد، عرب هر چیزی را که زود ...
جیش عُسرت: اشاره است به تجهیز سپاهی که پیامبر صلی الله برای غزوه تبوک نمود و چون ان سال سال تنگی و قحطی بود آن لشکر کشی جیش عسرت نامیده شد . ( ( مد ...
جَیْب المیل: جیب به فتح اول و سکون یا. در لغت به معنی گریبان است کما فی الصراح. و در اصطلاح منجمین و مهندسین خطی است خارج از قوس عمود بر خط خطی که از ...
جهود کده: جایگاه جهودان، خیبر و در جهودکده به معنی در خیبر است. ( ( کنده زورش در جهودکده در علم و عمل بدو ستده ) ) ( حدیقه، ۲۴۶ ) ( فرهنگ لغات و ...
جهان نوی : جهانی که دم بدم دستخوش تغییر است و نو می شود . ( ( قهر و لطفش که در جهان نویست تهمت گبر و شبهت ثنویست ) ) ( حدیقه، ۱۰۰ ) ( فرهنگ لغات ...
جهان خورده:سالخورده . ( ( پیش شه نامد این جهان خورده چون نسیم بهار بی خرده ) ) ( حدیقه، ۷۰۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد ...
جوهر آتش: مطابق هیئت بطلیموس پس از فلک قمر چهار کره باشد که آن را طبایع چهارگانه و امهات اربعه خوانند و آن عبارت است از کره نار و کره آب و هوا و خاک ...
جیگر خون گرداندن: که از غم و اندوه فراوان جگرش خون شود. ( ( با قضا سود کی کند حذرت خون مگردان بیهوده جگرت ) ) ( حدیقه، ۱۶۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...
فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ ۖ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَالسَ ...
در زیارت نامه ی حضرت ابوالفضل کلمه مواسات به کار رفته است مواسات حتی بالاتر از ایثار می باشد. برای روشن شدن مفهوم مواسات به موارد زیر دقت کنید. من د ...
در زبان ترکی واژه ی تئاتر در ریخت " تئیات "تلفظ می شود. تئیات چئخارتماق یعنی نمایش بازی کردن. خندان دیگران با انجام دادن نمایش.