پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
صدای مرغ به تخمی نیرزد. ( ازجامع التمثیل ) . هر که یک مرغ کمتر دارد یک کیش پیش است.
به مرغشان کیش نمی توان گفت ؛ اصلاً نرمشی و تحمل ناملایمی و پذیرش سخنی یا عملی ندارند.
مرغ یک پا دارد ؛ تعبیری مثلی ، سخت مصر در گفته خویش. عقیدت دیگر نکنم. رای نگردانم. ( امثال و حکم دهخدا ) . مرغی که آن خایه می کرد بمرد. مرغی که تخم ...
مرغ همسایه به چشم غاز آمدن ؛ چشم بدنبال داشته و خواسته های دیگران داشتن و مشابه آن را که خوددارد حقیر شمردن.
مرغ همسایه غاز است ؛ داشته دیگران بهتر از آن خود است.
مرغ دندانش را داده سبزی گرفته ؛ مرغهای خانگی بسیار سبزی دوست دارند. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مرغ را به شغال سپردن ؛ نظیر گوشت را به گربه سپردن ، مشک رابه باد سپردن. ( امثال و حکم دهخدا ) . مرغ هر چند فربه تر تخمدانش تنگتر. ( امثال و حکم دهخد ...
مرغ لاری ؛ نوعی مرغ خانگی بزرگ جثه با پای دراز. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . یکی از نژادهای مرغ خانگی که بومی ایران است. گردنش فاقد پرو از مرغهای معمولی ...
مرغ نیم بسمل ؛ مرغ تازه بسمل کرده ، مرغ که به قصد کشتن گلویش ببرند اما سرش از تن جدا نسازند و هنوز طپان باشد؛ مثل مرغ نیم بسمل ، سخت طپان و بی قرار : ...
مرغ کُل ؛ مرغ پاکوتاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . - || مرغ بی دم یاکوتاه دم. رجوع به مرغ گردن لختی شود.
مرغ گردن لختی ؛ یکی از نژادهای مرغ خانگی که گردنش فاقد پر است. - || در ایران تیره ای از این نوع مرغ وجود دارد که دم ندارد ( اصطلاحاً دم کل ) و بدان ...
مرغ کُپ ؛ مرغ کُرچ. مرغ کرک. و رجوع به کرچ و کرک شود.
مرغ کرک ؛ مرغ کرچ ، مرغ کپ ، مرغی که بر سر تخم خوابد تا بچه آرد. ( از آنندراج ) : آن شاهباز عرش که از آفت سپهر دارد چو مرغ کرک همان دانه پرش. سنجر ک ...
مرغ کرچ ؛ مرغ کرک ، مرغ کپ ، مرغی که آماده خوابیدن روی تخم است تا جوجه بعمل آورد. رجوع به کرچ و کرک شود.
مرغ دوتاجه ؛ از انواع درشت و سیاه و کاکلی مرغ خانگی.
مرغ سبزوار ؛ نوعی از ماکیان که زیر حلق او گوشت سرخ باشد و پرهای رنگارنگ دارد و بیضه آن از بیضه های دیگر سخت تر و نوکدار باشد. ( از آنندراج ) .
مرغ سرکنده ؛ مرغ که تازه سر او بریده باشند و هنوز در طپیدن باشد؛ مثل مرغ سرکنده ، سخت بی قرار و طپان : بی مرغ و میم و زین سبب هستم با اشک چو می ، چو ...
مرغ خانگی خواندن. ( المصادر زوزنی ) : و طعام پایچه و خایه مرغ خانگی نیم برشت خورد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . نشود کس به کنج خانه فقیه کم بود مرغ خانگی ...
مرغ خانه ؛ مرغ خانگی : چو مرغ خانه به سنگم بزن که باز آیم نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند. سعدی.
مرغ جاوه ؛ از انواع مرغ خانگی است.
مرغ چین و ماچین ؛ از انواع مرغ خانگی که تنومند و پرپر و زیبا و تخمی است.
مرغ خانگی ؛ مرغ. ماکیان و خروس. اسم فارسی دجاج است. ( مخزن الادویه ) . دجاج. دجاجه. دجدجة،
مرغ پلیموت راک ؛ نوعی مرغ امریکائی تنومند و تخمی. اصل این مرغ از هند و چین و مالزی است.
مرغ تخمی ؛ مرغ خانگی که دوران تخم گذاریش در سال بسیار باشد. مرغ که به مدت طولانی تخم گذارد.
مرغ پرکنده ؛ بی پر یا پر بیرون کشیده ؛ مثل مرغ پرکنده ، سخت عاجز و ناتوان.
مرغ بسمل ؛ مرغ بسمل کرده ، مرغ نیم بسمل. ( و از آن جهت بسمل گویند که باید به هنگام سربریدن به آئین مسلمانی �بسم اﷲ. . . . � به زبان آرند ) . مثل مرغ ...
مرغ پا کوتاه ؛ مرغ کُل. از انواع مرغهای خانگی.
مرغ امریکائی ؛ نوع درشت و پا زرد و سنگین از مرغهای خانگی است نژادهای مهم آن پلیموت راک ، براهما، جاوه میباشد.
مرغ بریان ؛ مرغ برشته شده. مرغ سرخ شده بر تابه یا بر آتش : خوب نبود سوخته جبریل پر در عشق تو آنگه از رضوان امید مرغ بریان داشتن. سنائی.
مثل مرغ کرک یا کرچ ؛ بی آرام.
مرغ آردن ؛ یکی ازنژادهای خوب و تخمی مرغ خانگی است.
مرغ ارپینکتون ؛ از نژادهای خوب و تخمی مرغهای انگلیس.
مثل مرغ اورود کرده ؛با بن موهایی برجسته چنانکه در حال تب لرزه.
مثل مرغ سرکنده ؛ سخت مضطرب. - || بر یک جامقیم. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مثل مرغ ؛ زودخوابنده در اول شب. - || سریع الاطاعه به شوی. - || با دلی طپنده و لرزان. - || چابک و جلد. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مثل مرغ آسیابان ؛ مبرم و شوخ دیده. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مرغ روح کسی به آشیان جنان پرواز کردن ؛ کنایه از مردن اوست. مرغ شدن و به هوا رفتن ؛ تمثل است یعنی ناگهان از میانه غایب شدن. ( از امثال و حکم دهخدا ) .
مثل کون مرغ ؛ چشمی خرد با پلکهای سرخ. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مرغ [ کسی ] دوست خواندن ؛ چون کسی به مرادی فائز شود و در کمال نشاط باشد گویند امروز مرغش دوست می خواند، یعنی دماغش چاق است. ( از آنندراج ) : هر طرف ا ...
مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است که به عربی نار خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
میش مرغ ؛ خرچال. رجوع به میش مرغ. در ردیف خود شود.
مرغ همایون فال ، همای . ( آنندراج ) . هما : خرابیهای ظاهر گنج در پرواز میدارد مبصر جغد را مرغ همایون فال میداند. میرزا صائب ( از آنندراج ) .
مرغ هندی . رجوع به بوقلمون شود.
مرغ همایون ؛ همای. هما : دولت از مرغ همایون طلب و سایه او ز آنکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود. حافظ.
مرغ وحشی ؛ مرغی که بدور از انسانها بزید. در مقابل مرغ اهلی. طورانی. طوری. ( از منتهی الارب ) .
مرغ هشترخانی ؛ بوقلمون. رجوع به بوقلمون شود.
مرغ نامه آور ؛ مرغی که نامه ها بر پای او بندند تا از شهری به شهری برد. مرغ نامه. مرغ نامه بر. کبوتر قاصد. کبوتر نامه بر: آمد آن مرغ نامه آور دوست صبح ...
مرغ نامه آور ؛ مرغی که نامه ها بر پای او بندند تا از شهری به شهری برد. مرغ نامه. مرغ نامه بر. کبوتر قاصد. کبوتر نامه بر: آمد آن مرغ نامه آور دوست صبح ...
مرغ نوروزی ؛ مرغ قهقهه. گاکی. رجوع به گاکی شود.
مرغ مصری ؛ مرغ شاخدار. مرغ فرعون. رجوع به مرغ شاخدار در ردیف خود شود.