پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
احوالپرسی کردن با کسی: هنگام دیدار کسی از چگونگی وضع حال او پرسش کردن، تعارفات متداول را در برخورد با کسی به جا آوردن. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطل ...
احوالپرسی: تعارف کلامی که هنگام دیدار یکدیگر به زبان آورند. پرسش چگونگی وضع و حال کسی. مترادف خوش بش، چاق سلامتی . ( ( با هم ولایتی هایش گرم اختلاط و ...
احمد شاهی: سکه ۵ ریالی نقره رایج در زمان احمد شاه قاجار ( ( بی بی جان یک احمد شاهی کف دست او گذاشت. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
اِحلیل کار :حیله گر. حقه باز. فریبکار. ( مترادف پشت هم انداز. قالتاق. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
اِحلیل زدن به کسی: کنایه از فریب دادن کسی را ، از خامی کسی سواستفاده کردن. ( ( به ما احلیل زد و ما را تحلیل برد و پدرمان را درآورد ) ) ( ابوالحسن ن ...
اِحلیل خوردن: کنایه از فریب خوردن . خام شدن با ساده دلی. بازیچه دست کسی قرار گرفتن. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احرامی: پارچه دست بافت نسبتاً ضخیم که از آن به جای سجاده یا بوقچه یا روفرشی استفاده کنند. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احدی :هیچکس. مترادف احدالبشر. ( ( همسایه ها غرق خواب بودند و صدا و ندا از احدی بلند نمی شد ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احد و واحد : یگانه و بی شریک. ( ( به خدای احد و واحد چنان به سیخک می کشم که مرغ های هوا واست گریه کنند. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احدالناسی: هیچکسی . ( آدم توی خانه اش بساط دم و دود راه بیندازد و هیچ واهمه ای هم از احدالناسی نداشته باشد. ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارس ...
احتیاط داشتن :مشکوک به نجس بودن. ( ( این استکان چای احتیاط دارد باید ببری آب بکشی ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احتیاجی: مورد احتیاج . لازم . ضروری. احتیاج به قضای حاجت ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احتیاج کسی افتادن به کسی : به او محتاج شدن و از او کمک خواستن ( ( بارها از من قرض گرفته بود اما من هنوز احتیاجم به او نیفتاده بود ) ) ( ابوالحسن نج ...
احتیاجش گرفتن: احتیاج به غذای حاجت داشتن، ( وقتی به خانه دوست پدرش رسیدند احتیاجش گرفت. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احتیاجش به کسی بودن: محتاج کسی بودن . احتیاج به کسی داشتن ( ( سرمایه ای بهش می دهم که خودش کاسبی کند و دیگر احتیاجش به من نباشد. ) )
احترام گذاشتن: سلام نظامی دادن. ( مترادف بالا گذاشتن ) ( ( افسر نگهبان به دو نفر پاسبان اشاره کرد دو پاسبان احترام گذاشتن و خارج شدند ) ) ( طوطی ۳۸ )
احترام کسی را نگه داشتن: کسی حرمت کسی را ضایع نکردن. مواظب حفظ احترام کسی بودن.
احترام کسی را داشتن: برای کسی حرمت قائل بودن. ( ( احترام بابام را داشت وگرنه حتماً رفوزگی روی شاخم بود ) )
احترام کسی دست خودش بودن : به دیگری بی احترامی نکردن یا تا دیگری متقابلاً به شخص بی احترامی نکند برای حفظ احترام خود به دیگری بی احترامی نکردن.
احترام خود را داشتن: با ادب خود احترام دیگران را جلب کردن. بی ادبی نکردن.
اَجی مَجّی لا ترجی : وِردی که جادوگر معمولا با ادای آن کارجادوگریش را آغاز می کند .
اجل مُعَلّق: 1 - مرگ ناگهانی ۲ - مرگ غیر عادی
عجل پس گردن به کسی زدن: دست سرنوشت، کسی را جبراً به سویی راندن یا به کاری واداشتن.
اجل برگشته : کسی که مرگش رسیده باشد ، بخت برگشته
اَجَق وَجَق: 1 - دارای رنگ های تند و ناهماهنگ ۲ - غیرمتعارف و کم و بیش زننده . عجیب و غریب
اجر خود را بردن: ارزش کار خود را با گله گذاری یا تذلل از بین بردن.
به اجباری رفتن: خدمت نظام وظیفه خود را انجام دادن �اول باید بروی اجباری بعد برو دنبال شغل�
اجباری رفتن: خدمت نظام وظیفه خود را انجام دادن �اول باید بروی اجباری بعد بروی دنبال شغل�
اجاق کسی را روشن کردن : کنایه از عقبه کسی را ادامه دادن ( معمولا در مورد فرزند نرینه گویند ) � پسر اولش که در خانه او را باز کرده بود و اجاقش را روشن ...
اجاق زدن: اجاق و دیگر لوازم و مواد تهیه غذا برای عزاداری مذهبی را در خانه خود برپا کردن.
اجاره داری : شغل کسی که به اجاره دادن اتاق و خانه و نظایر آن پردازد.
اجاره خط : اجاره نامه ، ( ( مالک حسین آباد جفت گاوی ۷۰۰ تومان اجاره خط با دهاتیی ها رد بدل کرده ) ) ( نفرین زمین ۲۷۶ )
گرفتار چیزی بودن :درگیر چیزی بودن ، دست و گریبان چیزی بودن ، مبتلا به عارضه ای بودن ( بیچاره گرفتار درد مفصل است ) ( فرهنگ فارسی عامیانه ، ابوالحسن ن ...
گَردی :معتاد به مصرف هروئین ، هروئینی ( مترادف هَری ) ( فرهنگ فارسی عامیانه ، ابوالحسن نجفی )
برنج گرده : نوعی برنج نا مرغوب با دانه های کوتاه و کم و بیش درشت که بیشتر برای پختن آش و احیاناً کته به کار می رود .
گرده کسی کار کشیدن : کسی را به کارهای سخت احیاناً بی مزد واداشتن ، کسی را استثمار کردن. ( می توانیم از گرده آنها کاربکشیم و پدرشان را درآوریم . ) ( ف ...
گَردُویی : آن که در کنار معابر مغز گردوی تازه فروشد . ( داد زدن روزنامه فروشی ها هم مانند بلالی و گردویی و دوغی و آب آلویی همراه با آواز و آهنگ و وزن ...
از گردونه خارج شدن : کنایه از اخراج شدن یا از جمع کناره گرفتن . ( به کلی از گردونه خارج شده بود ) ( فرهنگ فارسی عامیانه ، ابوالحسن نجفی )
گِرد و قُنبُلی : کم و بیش مدور ؛ کنایه از گشتالو ولی کوچک و خوشایند . ( دو تا بچه ی گرد و قنبلی )
گرد و خاک کردن : 1 - کنایه از خشم گرفتن و به درشتی سخن گفتن . ، اشتلم کردن مترادف هارت و پورت کردن ( کلاهش را به زمین کوبید و شروع کرد به گرد و خاک ک ...
گَردَنه : کنایه از محل نا امن و خطرناک، " سر گردنه "
به گردن کسی انداختن : 1 - بر عهده ی کسی گذاشتن ( معمولا کار پر زحمتی را ) این کار را تنها گردن من نیندازید . 2 - به کسی نسبت دادن ، کسی را مسئول یا م ...
به گردن کسی حق داشتن : کسی را رهین منت خود کردن ، کسی را منت دار خود کردن ، در حکم ولی نعمت کسی بودن .
قاسی از ماده قسوة به معنی خشونت و سختی و نفوذناپذیری است ، لذا سنگهای خشن را قاسی می گویند ، و از همین رو به دلهائی که در برابر نور حق و هدایت انعطاف ...
خسران - چنانکه راغب در مفردات می گوید در اصل به معنی از دست دادن سرمایه و کمبود آن است که گاه به انسان نسبت داده می شود و گفته می شود فلانکس زیان کرد ...
انداد جمع ند ( بر وزن ضد ) به معنی مثل و مانند است ، با این تفاوت که مثل مفهوم وسیعی دارد ، ولی ند تنها به معنی مماثلت در حقیقت و گوهر چیزی است . ( و ...
خولناه از ماده خول ( بر وزن عمل ) به معنی سرکشی و مراقبت مداوم از چیزی است ، و از آنجا که چنین توجه خاصی مستلزم اعطا و بخشش است این ماده در معنی بخشی ...
غفار صیغه مبالغه از ماده غفران است که در اصل به معنی پوشیدن چیزی است که انسان را از آلودگی نگه دارد ، و هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود مفهومش ...
عزیز از نظر معنی لغت به کسی گفته می شود که هیچکس نتواند بر او غالب گردد ، و هر چه اراده کند انجام شدنی باشد ، و به تعبیر دیگر همیشه غالب است و هرگز م ...
مقتحم از ماده اقتحام به معنی وارد شدن در کار شدید و خوفناک است ، و غالبا به ورود در کارها بدون مطالعه و فکر قبلی نیز اطلاق می شود ( تفسیر نمونه ج : 1 ...