پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٨٤٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالا بلند/ بلند بالا : مفصّل ، طولانی، با تشریفات کامل . ( ( این محنتی که اکنون گریبانگیر او شده است رقم ناقابلی است از سیاهه بالا بلندی از بلایا و آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بالا بلند/ بلند بالا : مفصّل ، طولانی، با تشریفات کامل . ( ( این محنتی که اکنون گریبانگیر او شده است رقم ناقابلی است از سیاهه بالا بلندی از بلایا و آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بالا بردن : 1 - ساختن بنا کردن ( هر چیز که عمودی بالا رود ) ( ( اولین ساختمانی بود که خودش بالا می برد. ) ) ( پیشامد ها 34 ) 2 - بلند کردن ( صدا ) ( ...

پیشنهاد
٣

بالا بردن نرخ ؛ افزودن بر بهای کالا. ترقی دادن بهای آن. بهای آن را زیادت کردن : قیمت قند را بالا بردند؛ بر بهای آن افزودند.

پیشنهاد
١

بالا بردن مقام کسی ؛ برکشیدن وی. برآوردن پایگاه او. ترقی دادن مرتبه او.

پیشنهاد
١

بالا بردن ساختمان ؛ برآوردن آن. بمرحله پوشش رساندن بنا.

پیشنهاد
٣

بالا بردن سال کسی یا سن کسی ؛ زیاده کردن میزان آن. افزودن بر آن. نمودن که دیرینه تر است. به پیری گرایاندن کسی : کی ترقی می تواند داد احوال مرا

پیشنهاد
١

بالا بالا هاش گذاشتن : مقام خود را بالا دانستن و فخر فروختن : ( ( مردها از خود راضی اند، دلشان می خواهد اگر هم مقصر هستند باز هم زن برود منتشان را بک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بالابالاهاش : از همه بهترها ، از همه بالاترها ، سرآمد دیگران : ( ( توی تهران ، خوب خوبهایشان پانزده شاهی ، یک قران اند . . . خیلی حدت کند ، بالابالاه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جراح هم خانواده واژه ی جَرْح می باشد جرح به معنی زخم است. اصلا با واژه ی جراندان و جر دادن هم معنی نیست.

پیشنهاد
١

از همه جا بی خبر : فارغ البال، آسوده خیال ، غافل ، به کلی بی اطلاع از اوضاع و احوال : ( ( یک روز از همه جا بی خبر دور هم نشسته بودند یک مرتبه گرد شد ...

پیشنهاد
٠

بی خبر بودن از کسی : بی اطلاع بودن از وضع و حال کسی ( ( پیرزن و پیرمرد خیلی وقت است ازم بی خبرند حالا غافلگیرشان می کنم و یکهو در خانه را باز می کنم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیخ گوش کسی : بر چهره یا بناگوش کسی، ( ( تا آمد حرف بزند سرگرد خواباند بیخ گوشش . ) ) ( نامه ها ۵۹ ) 2 - نزدیک گوش کسی ، بسیار نزدیک کسی. ( مترادف: ب ...

پیشنهاد
١

بیخ گلوی کسی را گرفتن : 1 - به گلوی کسی چنگ انداختن و فشردن ( احیاناً به قصد خفه کردن او ) 2 - در گلوی کسی ماندن، باعث تنگی گلوی کسی شدن: ( ( بغض بیخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیخ خِر : ته گلو ( از درون ) ، دور گلو ( از بیرون ) ( ( میخ ها را ریخت توی حلق مردکه ، میخ ها بیخ خرش ماند و خفه اش کرد ) ) ( افسانه های کهن ! ، ص 41 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی حواسّ : غافل ، بی توجه به موقعیت و پیرامون خود ؛ پریشان حواس ( مترادف : گیج ، سر به هوا ، حواسّ پرت ) ( ( چرا بی حواس شده ای ؟ ) )

پیشنهاد
١

بی حساب و کتاب : بی اندازه و در عین حال بی ضبط و ربط که مبتنی بر قاعده و نظمی نباشد ( ( همینطور بسته های اسکناس است که بی حساب و کتاب با هواپیما وارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی حساب شدن : نه بدهکار و نه طلبکار بودن ؛ ( مجازاً ) تصفیه شدن ِ خرده حساب ( میان دو یا چند نفر )

پیشنهاد
٠

بی چیز ( ی ) هم نبودن: بی دلیل نبودن ، بی حکمت نبودن. مترادف : بی هیچ نبودن . ( ( شراب خلق آدم را به جا می آورد ، غم را دور می کند ، مردانگی می آورد، ...

پیشنهاد
١

بی چاره کسی شدن : عاشق و دلباخته ی کسی شدن ( مترادف : دیوانه ی کسی شدن ) ( ( سفید و مقبول بود ، کوچولو و نقلی ، مثل عروسک چینی . . . حق دادم به اصغر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیجا کردن : خطا کردن، کارغلطی کردن ، ( مترادف: بیخود کردن ) ( ( بیجا کردی طفلک را بردی پیش آن نامرد تا حالا کدام پدری را در حق او کرده که دفعه دومش ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

بیچ / بیچ : حرامزاده ( ( توی این خانه تو و بچه هات بی کس هستید . همه خاله اند و خواهرزاده شما بیجید و حرامزاده ) ) ( زنده بگور 94 ) در زبان ترکی "بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی پیر : بی پیر نوعی دشنام نسبت به شخص در خور تحقیر یا بی رحم یا چیز سخت و آزارنده ، مترادف :بی کتاب، لامسّب، بی مروت ، بی پدر: ( اگر مرده بودم می بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی پدر و مادر : بی اصل و نسب ، عاری از منشا معتبر ، نوعی دشنام به کسی که خانواده معتبری ندارد .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

جراندن از مصدر ترکی جیرماخ گرفته شده است. جیرماخ در زبان ترکی به معنی پاره کردن می باشد مثل پاره کردن پارچه به درازا و از هم باز کردن یک چیز، همچنین ...

پیشنهاد
٢

عَمَّ یَتَساءَلُونَ1عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ2الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ 3 این 3 آیه از اولین آیه های سوره ی نبا هستند . بنده عقیده دارم که قران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر طبق رویات و احادیثی که در مورد نبأ عظیم به دست ما رسیده منظور از نبأعظیم حضرت علی ( ع ) هست که بسیاری از مردم نادانسته یا مغرضانه از آن حضرت و ولا ...

پیشنهاد
٠

دکان خود را تخته کردن ؛ از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

بسته شدن دست کسی : مقید و غیر آزاد بودن. مجال اقدام کردن نداشتن ، ( ( و حالا با این وزرای یاغی دستش بسته شده بود و هیچ کس نتوانسته بود او را بگیرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاورو : در کرانه های جنوب آبیاری مزارع با گاو و از چاه انجام می شود. نزدیک چاه آب شیبی می سازند که گاو در آن آمد و رفت می کند . با رفتن گاو به انتهای ...

پیشنهاد
٢

تو خود پیچیدن: به خود پیچیدن . از درد بدن خود را روی زمین جمع کردن . از درد روی زمین غلطیدن ( ( آن مورچه که افتاده بود رو زمین تو خودش می پیچید و دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تندی افتادن : به شدت زمین خوردن ، به تندی به زمین افتادن ( ( دوباره با هم جنگشان شد و سخت به هم افتادند و پیچ و تاب خوردند و بعد یکی از آنها راست ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راست ایستادن: قد آختن. قد برافراشتن. مستقیم ایستادن ( ( دوباره با هم جنگشان شد و سخت به هم افتادند و پیچ و تاب خوردند و بعد یکی از آنها راست ایستاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به هم افتادن : به هم دیگر حمله کردن ، با هم درگیر شدن ، با هم گلاویز شدن ( ( دوباره با هم جنگشان شد و سخت به هم افتادند و پیچ و تاب خوردند و بعد یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به هم پریدن : به همدیگر حمله کردن ، با همدگر ستیز و دعوا کردن ( ( هر دو مورچه به هم پریدند و سوسک بی حال رو زمین خشکش زده بود . ) ) ( صادق چوبک ، ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خشکش زده بود : مات و مهبوت مانده بود . بی حرکت مانده بود ( ( هر دو مورچه به هم پریدند و سوسک بی حال رو زمین خشکش زده بود . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پارچه چلوار یک پارچه بافته شده ، که از الیاف پنبه ای نیمه پردازش شده و غیر آهنی ساخته شده. این یک پارچه درشت و خشن است، Calico معمولا به دلیل ماهیت ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( ( یک شلوار چلوار که تا مچ پاهاش بود با لیفه ی زمخت برجسته به تنش ماند . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لیفه : جای بند شلوار ( ( یک شلوار چلوار که تا مچ پاهاش بود با لیفه زمخت برجسته به تنش ماند . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آفتابش کردن : پهن کردن جلو آفتاب ، مثل پهن کردن لباس بعد از شستن جلو آفتاب ( ( آنوقت پا شد پیراهنش را تکانی داد و بردش و آنطرف سایه ی کُنار آفتابش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاشدن: برخاستن ، از زمین بلند شدن ، به پا خاستن ( ( آنوقت پا شد پیراهنش را تکانی داد و بردش و آنطرف سایه ی کُنار آفتابش کرد . ) ) ( صادق چوبک ، تنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لب ورچیدن: منقبض شدن عضلات لب برای نوشیدن چیزی و یا جمع شدن لب برای گریه . ( ( پیراهنش را توی مشت های گنده اش فشرد . شُرّی عرق روی خاک ریخت. خاک تش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نی نی چشم : مردمک چشم. تخم چشم ( ( شعاع خورشید از پشت روبنده نم ، مانند شعله جوش اکسیژن. تو نی نی چشمانش می نشست. ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )

پیشنهاد

گرفتن و نشستن : آغاز به نشستن کردن . ( ( نگاهی کرد و بعد کنده ی کلفت پرگره آن را ورانداز کرد و گرفت نشست بیخ کنده اش و به آن تکیه زد. ) ) ( صادق چو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یله شدن : به یک طرف لم دادن ، ( ( دوزخ نور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت. ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ورچیدن : برچیدن ، جمع کردن ، در خود کشیدن ( ( هوای آبکی بندر همچون اسفنج آبستنی هُرم نمناک گرما را چکه چکه از تو هوای سوزان ور می چید . ) ) ( صادق ...

پیشنهاد
٠

بد و بیراه گفتن : سخنان نامربوط به هم گفتن ، حرف های بی ربط نثار همدیگر کردن ( ( سلام و احوالپرسی می کردند ، یا به هم بد و بیراه می گقتند . . . ) ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● عالین چه کسانی هستند ؟ العالین در قرآن چه کسانی هستند ؟ قَالَ یَآ إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

العالین در قرآن چه کسانی هستند ؟ قَالَ یَآ إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معادل مهمان نواز در زبان ترکی می شود سفرلی که معنی تحط الفظی آن می شود کسی که سفره باز و سفره دار است. ولی سفرلی در زبان ترکی یک اصطلاح است و تحت الف ...