پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
خیال بد : اندیشه ی ناپسند ، خیال ناجور ، بد اندیشی . ( ( اما هیچوقت خیال بد به دلش راه نمی داد. چونکه خودش دو دختر نورسیده و ملوس داشت که این جور ف ...
سگی : لایق سگ ، در خور سگ ( ( گفتیم آمیرزا محمودخان با برو بچه هایش در آن دو تا اتاق رو به قبله داشتند که تابستان سگی می گذراندند. ) ) ( صادق چوبک ...
ول : رها و آزاد ( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود که همیشه مثل سقف حمام از در و دیوارش آب می چکید. تمام بوی گند چاهک آن تو ول بود. . ) ) ( صادق چوب ...
( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود که همیشه مثل سقف حمام از در و دیوارش آب می چکید. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
اجاره رفتن : به اجاره داده شدن ، به مستاجر واگذار شدن ( ( تمام اتاق های این خانه به اجاره رفته بود مگر یک اتاق یک دری که گوشه حیاط بغل چاهک بو گندو ...
دل نازک: احساساتی، باعاطفه، حساس ( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراج ...
خودی : فامیل ، آشنا ( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراجی سر به زیر ...
در این آیه خداوند می فرماید برگرد به سوی من . این فراخواندن انسان از طرف خداوند، به آیه ی 38 سوره ی بقره بر می گردد . در آیه ی 38 بقره خداوند انسان ه ...
آلاچیق: آلاچیق واژه ترکی است به معنی " نیمه باز " می باشد که از دو قسمت تشکیل شده است: آلا: آلا در ترکی به معنی ناتمام، ناکافی، نیمه کاره معنی می ده ...
امام صادق ( علیه السلام ) نَحْنُ اَلْمَثَانِی اَلَّذِی أَعْطَاهُ اَللَّهُ نَبِیَّنَا مُحَمَّداً ( ص ) وَ نَحْنُ وَجْهُ اَللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی اَلْ ...
در قرآن اصحاب یمین یعنی شیعیان حضرت علی ( ع ) علی بن إبراهیم ( رحمة الله علیه ) - قَوْلُهُ وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ قَالَ: ع ...
در قرآن اصحاب یمین یعنی شیعیان حضرت علی ( ع ) علی بن إبراهیم ( رحمة الله علیه ) - قَوْلُهُ وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ قَالَ: ع ...
در قرآن اصحاب یمین یعنی شیعیان حضرت علی ( ع ) علی بن إبراهیم ( رحمة الله علیه ) - قَوْلُهُ وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ قَالَ: ع ...
: به نظر می رسد گام در فارسی با واژه انگلیسی come ( آمدن ) و Coming ( درحال آمدن ) که بیشتر منظور از آمدنی است که با قدم زدن و پیاده آمدن صورت گرفته ...
کلیل از کلاله گرفته شده است. کلاله در اصل به معنی احاطه می باشد. کلیل به معنی تاج می باشد و از این رو به تاج کلیل می گویند که سر را می پوشاند. و واژه ...
قارپوز آباد روستایی است تقریبا نزدیکی های قزوین احتمالا نام این روستا هم روسی باید باشد.
( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراجی سر به زیر و شرمسار بودند. ) ) ( ...
( ( زنش دیگر بیچاره شده بود. شوخی نیست آدم بیست و پنج سال با یک سنخ گله و شکایت و آه و ناله و زنجمور و نق نق سرو کار داشته باشد. ) ) ( صادق چوبک ، مس ...
( ( تو کوچه، تو اداره، تو سلمانی، تو حمام، تو مطب دکتر، هر دوست و آشنایی که به چنگش می افتاد بیخ خرش را می چسبید و آنقدر از بیچارگی و بدبختی مردم می ...
خوی جبلی :اخلاق ذاتی، خلق و خوی طبیعی، غریزی، فطری، نهادین ( ( حالا در اینجا فقط می پردازیم به شرح شمه ای از اخلاق معمولی و خوی جبلی او که می توان ...
رفیق شش دانگ : رفیق کامل ، رفیق تمام عیار ، ( ( اگر خدا قسمت کند و بخت یاری کند و اخلاقتان جور بیاید که با او رفیق شش دانگ بشوید. ) ) ( صادق چوبک ، ...
سربشوی: پرهیر گار ، پاک دست ( ( بینی و بین الله خود آمیرزا محمود خان هم آدم کاری و سربشوی است. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
آدم کاری : آدم کاردان ، آدم کهنه کار، گرگ باران دیده ( ( بینی و بین الله خود آمیرزا محمود خان هم آدم کاری و سربشوی است. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس ...
صحبت کسی گل کردن : بطور کنایه بمعنی تأثیر کردن. طرف تحسین و تمجید واقع شدن، وقتی صحبتش مورد تایید قرار می گیرد . ( ( هنوز هم که صحبتش گل می کند و ...
گل کردن : بطور کنایه بمعنی تأثیر کردن. طرف تحسین و تمجید واقع شدن ( ( هنوز هم که صحبتش گل می کند و از صاحب منصبان قدیمی این وزارتخانه صحبت می شود ش ...
پیر دیر: با تجربه . ( ( وقتی که شوشتر به ایران آمد این آقا سال ها بود در ادارت مختلف مالیه استخوان خرد کرده بود و پیر دیر شده بود. ) ) ( صادق چوبک ...
( ( اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند. برف هم دست بردار نبود و کم کم داشت شب می شد. ) ) ( صادق چوبک ، دو همراه )
نم نشستن : اشک آلود شدن ، مرطوب شدن . پر از اشک شدن ( ( مادر که چشمانش نم نشسته بود و به آنها نگاه نمی کرد و به گریبان خود به گونه کودک شیر خواره ا ...
گلابتون: [ عامیانه ] نخهای ابریشمی زرین و سیمین ( ( بعد یک کلاه مخمل بنفش زمخت از لای بقچه در آورد و به او نشان داد. دوره کلاه گلابتون دوزی شده بود. ...
غلیزبند: [ عامیانه ] سینه بند کودک ، در زبان ترکی به آن دؤشلوک گفته می شود . ( ( چمدان را چسبید و درش را باز کرد و از توش یک بقچه قلمکار درآورد. لا ...
نیم کش: [ عامیانه ] نیمه جان ، نیم شعله ( ( آهسته در اتاق را هل داد و رفت تو. تو اتاق یک چراغ پایه بلور نمره هفت، نیم کش می سوخت. ) ) ( صادق چوبک ...
قباسوخته: [ عامیانه ] غمگین و به ظاهر خوشحال . ( ( بعد یک خنده ی قباسوختگی تو صورتش ول شد و با چاپلوسی گفت: ) ) ( صادق چوبک ، چرا دریا طوفانی شده ...
ترتلیس: [ عامیانه ] ( فَ مَ ) ( اِ. ) خیس و باران خورده به گویش شیرازی . ( ( تا کهزاد را دید خود به خود گفت:"کجا بیدی که ایجوری ترتلیس شدی؟ خدا مرگ ...
فرمن : ( فَ مَ ) ( اِ. ) تیری است افقی در کمرکش دکل بیرق های بلند. ( ( اما در همان نگاه کوتاه و بریده فانوسهای سرخ دریایی را توی کمرکش بیرق دید. دو ...
( ( برابر کنسولگری که رسید دلش تند و تند زد. آهسته تو تاریکی به خودش گفت "رسیدم". بعد خندید. آنوقت سرش را بالا کرد و به بیرق "کوتی" نگاه کرد. ) ) ( ...
اریف: [ عامیانه ] مورب ، افقی ( ( رشته های کلفت و پیوسته ی باران مانند سیم های پولادین اریف از آسمان به زمین کشیده شده بود. ) ) ( صادق چوبک ، چرا ...
لندلند: [ عامیانه ] ، غُرغر، غُر غر کردن ( ( باران مانند تسمه تو گرده اش پایین می آمد . لندلند کش دار و دندان غرچه های رعد از تو هوا بیرون نمی رفت. ...
گند چیزی بالا آمدن: [ به زبان عامیانه ] لو رفتن ، فاش شدن ، بر ملا شدن ، ( ( تا زد و زیور عاشق میرمهنا شد و تریاک خورد و گندش که بالا اومد مرجون فر ...
روی حساب کشیدن: [ به زبان عامیانه ] چیزی را برای تصفیه حساب به طرف مقابل دادن ( ( خلاصه میرآقایی ماموریت بندر لنگه پیدا می کنه. وختیکه می خواس با م ...
سوار را پیاده کردن: [ به زبان عامیانه ] سر آدم زرنگتر کلاه گذاشتن ، بزرگتر از خود را فریب دادن ( ( تو مرجون رو خوب نمی شناسیش. از او زنهایه که سوار ...
رفیق جونجونی: [ به زبان عامیانه ] رفیق خیلی صمیمی ، خودمانی ( ( این مرجون با میرآقا ( رئیس امنیه ) رفیق جونجونی بود. برای اینکه میرآقا هرچی قاچاق م ...
مسقطی: [ به زبان عامیانه ] منسوب به پایتخت عمان ( ( چار پنجسال پیش یه وکیل باشی امنیه ای بود اسمش میرآقا بود. این زیور را که می بینیش از فسا ورداشت ...
امنیه وکیل باشی: [ به زبان عامیانه ] سر گروهبان امروزی ، رئیسه امنیه ( ( چار پنجسال پیش یه وکیل باشی امنیه ای بود اسمش میرآقا بود. این زیور را که م ...
پس مکیدن : [ به زبان عامیانه ] دوباره و از نو مکیدن ( ( سپس لبهایش را با کیف به هم فشار داد و کمی تف با فشار زور داد تو تنباکوی زیر لبش. بعد آن را ...
یکی از روشهای تقلب در حسابداری کلاه به کلاه کردن ( Lapping ) است. در این روش ثبت وجه دریافتی از خریدار تا دریافت وجه از مشتری دیگر به تاخیر می افتد و ...
کلاه کلاه کردن: [ به زبان عامیانه ] از این و آن وام گرفتن و به طلبکاران قبلی پرداختن ( ( اما خوشم میاد که مرجون تا میتونه می دوشدش. هرچی کهزاد کلاه ...
بره تودلی: [ به زبان عامیانه ] بره ای که در شکم میش است و پیش از آنکه زاییده شود مادرش را بکشند و آن را بیرون بیاورند. ( ( بچه ای که پوست تنش مثل م ...
مرگ ما: [ به زبان عامیانه ] بالا غیرتاً ، ما بمیریم ، والا غیرتاً ( ( سیاه خان تو چطور؟ تو توش دس نداری. مرگ ما بیا راسش بگو. خب حالا اگه سیاه در ب ...
جاشو: [ به زبان عامیانه ] کارگرکشتی، ملاح، جاشوان جمع، کسی که در کشتی کار می کند کارگر کشتی . ( ( تمام جاشوا و ماهیگیرا و شوفرا و مزوریهای "جبری" و ...
مترس: [ به زبان عامیانه ]دلدار، محبوبه، معشوقه، هم بستر، رفیقه . ( ( حالا تو هم لنگه کفش کهنه ی او شدی و ازش بالاداری می کنی؟ نمیگم مترس نگیره. میگ ...