پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
قلع: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های بزرگ ؛ میغ. کسف. ؛. ( لغتنامه دهخدا )
میغ: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های بزرگ ؛قلع. کسف. ؛. ( لغتنامه دهخدا )
مخیله: ( در زبان عربی ) ابری که امید باران در آن باشد؛. ( لغتنامه دهخدا )
نَمر: ( در زبان عربی ) ابر پلنگ رنگ ؛. ( لغتنامه دهخدا )
معصر: ( در زبان عربی ) ابر نزدیک بباریدن ؛. . ( لغتنامه دهخدا )
رباب: ( در زبان عربی ) ابر پاره کوچک در قطعه دیگر آویخته. ( لغتنامه دهخدا )
مزن: ( در زبان عربی ) ابری سفید؛. صبیر. ( لغتنامه دهخدا )
صبیر: ( در زبان عربی ) ابری سفید؛. مزن. ( لغتنامه دهخدا )
قزع: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های کوچک ؛. طخرور. ( لغتنامه دهخدا )
طخرور: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های کوچک ؛. قزع. ( لغتنامه دهخدا )
حبی: ( در زبان عربی ) ابری که چون کوه پدید آید قبل از پراکنده شدن. ( لغتنامه دهخدا )
هیدب: ( در زبان عربی ) ابر نزدیک بزمین. ( لغتنامه دهخدا )
طهاء: ( در زبان عربی ) ابر دور از زمین ؛. نشاص. طخاء. ( لغتنامه دهخدا )
طخاء: ( در زبان عربی ) ابر دور از زمین ؛. نشاص. طهاء. ( لغتنامه دهخدا )
نشاص: ( در زبان عربی ) ابر دور از زمین ؛. طخاء. طهاء. ( لغتنامه دهخدا )
مستحیره: ( در زبان عربی ) ابر گرانبار ( لغتنامه دهخدا )
سماء: ( در زبان عربی ) ابر بلند؛. ( لغتنامه دهخدا )
نُشاء: ( در زبان عربی ) ابری که اول پدید آید؛. ( لغتنامه دهخدا )
عارض: ( در زبان عربی ) ابرسایه افکن ( لغتنامه دهخدا )
سُدّ: ( در زبان عربی ) ابری که آفاق را بپوشد؛ غمام. ( لغتنامه دهخدا )
غمام: ( در زبان عربی ) ابری که آفاق را بپوشد؛ سُدّ. ( لغتنامه دهخدا )
عین: ( در زبان عربی ) ابری که از سوی قبله آید؛ ( لغتنامه دهخدا )
غین: ( در زبان عربی ) ابر که آسمان را بپوشد؛ غیم. ( لغتنامه دهخدا )
غیم: ( در زبان عربی ) ابری که آسمان را بپوشد؛ غین. ( لغتنامه دهخدا )
لجی: ( در زبان عربی ) ابر بسیارباران ؛. ثَرّ. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )
ثَرّ: ( در زبان عربی ) ابر بسیارباران ؛. لجی. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )
سجوم: ( در زبان عربی ) ابر باران آورنده ( لغتنامه دهخدا )
جفل: ( در زبان عربی ) ابر بی باران ؛. اعزل. جهام. ؛ ( لغتنامه دهخدا )
جهام: ( در زبان عربی ) ابر بی باران ؛. اعزل. جفل. ؛ ( لغتنامه دهخدا )
اعزل : ( در زبان عربی ) ابر بی باران ؛. جهام. جفل. ؛ ( لغتنامه دهخدا )
زبرج: ( در زبان عربی ) ابر تنک با اندک سرخی ؛ ( لغتنامه دهخدا )
صراد: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ جُلب. عماء. . ( لغتنامه دهخدا )
عماء: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ جُلب. صراد. . ( لغتنامه دهخدا )
جُلب: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ عماء. صراد. . ( لغتنامه دهخدا )
مرتکم: ( در زبان عربی ) ابر برهم افتاده ؛ رکام. ؛. ( لغتنامه دهخدا )
رکام: ( در زبان عربی ) ابر برهم افتاده ؛ مرتکم. ؛. ( لغتنامه دهخدا )
رمی: ( در زبان عربی ) ابر بزرگ قطره یا ابرپاره های کوچک ؛. ( لغتنامه دهخدا )
روی: ( در زبان عربی ) ابر بزرگ قطره . ( لغتنامه دهخدا )
بَرِد: ( در زبان عربی ) ابر تگرگ بار ( لغتنامه دهخدا )
راعده: ( در زبان عربی ) ابر بارعد. ( لغتنامه دهخدا )
مبرقه: ( در زبان عربی ) ابر با آذرخش. . بارقه ( لغتنامه دهخدا )
بارقه: ( در زبان عربی ) ابر با آذرخش. مبرقه. ( لغتنامه دهخدا )
ابر با آذرخش: ( در زبان عربی ) بارقه. مبرقه. ( لغتنامه دهخدا )
ابر تُنک: ( در زبان عربی ) وقع ؛ طحاف. هِف. ( لغتنامه دهخدا )
وقع: ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ طحاف. هِف. ( لغتنامه دهخدا )
طحاف: ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ وقع. هِف. ( لغتنامه دهخدا )
هِف : ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ وقع. طحاف. ( لغتنامه دهخدا )
خال : ( در زبان عربی ) ابر با باران یا ابر بارنده ؛ . صیب.
صیب : ابر باباران یا ابر بارنده ؛ خال.
ابر کن و مبار ؛ کودکان و فرودستان را بیم کن و همیشه مزن ، چه زدن و شکنجه چون پیاپی باشد عظمش بشود.