پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٩٠٥)

بازدید
٢٧,١٦٢
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل راه ندادن ؛ گواهی ندادن. اجازه ندادن. راضی نبودن. ( از امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل [ کسی ] ربودن ؛ وی را فریفته و شیفته خود کردن : کس نیست به گیتی که بر او شیفته نبود دلها ز خوی نیک ربایند نه زِاستم. فرخی.

پیشنهاد
٠

دل دونیم کردن ؛ دو رأی متضاد را پذیرفتن : بگزین زین دو یکی را و مکن قصه دراز نتوانست کسی کرد دل خویش دونیم. ناصرخسرو

پیشنهاد
٠

دل [ به ] دونیم ماندن ؛ سخت در غم و اندوه بودن : گفت نی گفتمش چو گشتی باز مانده از هجر کعبه دل به دونیم. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

دل راست داشتن با کسی ؛ با اویکرنگ و موافق بودن. رجوع به این ترکیب ذیل راست داشتن شود.

پیشنهاد
٠

دل دور داشتن از چیزی ؛ بسمت آن نرفتن : دل و مغز را دور دار از شتاب خرد با شتاب اندر آید به خواب. فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل دونیم ؛ خونین دل و غمناک. سخت غمین در مرگی و مصیبتی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . سخت نگران به هنگام انتظار : بلای چشم در راهی عظیم است همیشه چشم بر ...

پیشنهاد
٠

دل دل را کشیدن ، نظیر: دل به دل راه داشتن . ( از فرهنگ عوام ) .

پیشنهاد
٠

دلش دلش را خوردن ؛ حسد و یا عجله داشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

دل دوختن به چیزی ؛ متوجه کردن دل به آن. ( از غیاث ) . دل بستن. ( از آنندراج ) : دل دوختن به وعده معشوق بی وفا جز آرزوی خام و خیال محال نیست. قدسی ( ...

پیشنهاد
٠

دل در کمند قبول آوردن ؛ دل بدست آوردن. کسی را متقاعد کردن : وقتی به لطف گوی و مدارا و مردمی باشد که در کمند قبول آوری دلی. سعدی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل دریایی ؛ کنایه از دل مشوش و پریشان. ( آنندراج ) : پریشان خاطری چون زلف یار بی وفا دارم دل دریاییی چون کشتی بی ناخدا دارم. میرنجات ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دل دگرگون کردن ؛ دل بد کردن. اعتقاد بگردانیدن. رجوع به این ترکیب ذیل دگرگون کردن شود.

پیشنهاد
٠

دل درجایی گرفتن ؛ قرار گرفتن دل در آنجا. رجوع به افتادن دل به جایی در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

دل در کف دست داشتن ؛ بر فوت چیزی مضطرب و ترسان بودن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . و رجوع به ترکیب دل بر کف دست داشتن در همین ترکیبات شود.

پیشنهاد
٠

دل در سنگ شکستن ؛ خاموشی گزیدن. پایداری کردن. مقاومت کردن. رجوع به این ترکیب ذیل سنگ شود.

پیشنهاد
٠

دل در آب گذاردن ؛ دل به آب زدن. دل به دریا زدن : پلی را که جهت عبور لشکر بر آب بسته بودند فرمود تا فرا آب دادند تا لشکر دل در آب گذارند و تردامنی نکن ...

پیشنهاد
٠

دل در انتظار بودن ؛ چشم داشتن. ترقب و توقع : بزرگان چشم و دل در انتظارند عزیزان وقت و ساعت می شمارند. سعدی.

پیشنهاد
٠

دل در تق و لرز ؛ تق به معنی تک است که حرکت به اضطراب باشد، و کنایه از خوف و هراس و غمخواری به کسی است. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . ولی متداول ، دل ...

پیشنهاد
٠

دل خوش کردن با کسی ؛ با وی مهربان شدن : دیگر روز از بهر فردوسی صدهزار درهم بفرستاد و گفت هر بیتی از هجو سلطان به هزار درهم بخریدم ، آن صد بیت هجا به ...

پیشنهاد
٠

دل خوش کردن بر کسی ؛ با او مهربانی کردن. خشنود شدن از او : یکی از وزراء معزول شد و به حلقه درویشان درآمد. . . و جمعیت خاطرش دست داد، ملک بار دیگر بر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خوش گشتن ؛ خوشدل شدن. شاد شدن. مسرور شدن : ای گشته خوش دلت ز قضا و قدر به نام چون خویشتن ستور گمانی مبر مرا. ناصرخسرو.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خوش کردن ؛ قانع و راضی ساختن دل : دل خوش می کردند که احوال جهان یکسان نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 653 ) . - || خود را خوشدل ساختن : کنند این و ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل [ کسی ] خوش کردن ؛ شادمان کردن او را : درِ مهرماه است آتش کنیم دل نامداران به می خوش کنیم. فردوسی. دلتان خوش کرده ست دروغی که بگویند این بیهده گ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابلاء؛ دل کسی خوش کردن به سوگند. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خوش بودن ؛ خوش بودن دل. راضی بودن دل : بر مرگ دل خوش است درین واقعه مرا کآب حیات در لب یاقوت فام اوست. سعدی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خراب گشتن ؛ تباه شدن آن. ضایع گشتن آن : دل و عمرم خراب گشت و ز تو عوض یک خراب می نرسد. خاقانی.

پیشنهاد
٠

دل خوردن دل خود خوردن ؛ کنایه از غم و غصه خوردن. ( از آنندراج ) : ز فکر دانه مخور زیر آسمان دل خویش به آب خشک محال است آسیا گردد. صائب ( از آنندراج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل ِ خوش ؛ قانع و راضی و خشنود : تدبیر صواب از دل خوش باید جست سرمایه عافیت کفافست نخست. سعدی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خائیدن ؛ کنایه از غم و غصه خوردن. ( از آنندراج ) : در خم طره تو شیوه ماست دل به دندان شانه خائیدن. طالب آملی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خالی کردن ؛ از رنج و تعب دشمن شاد شدن. با گفتارهای سخت یا دشنام ، کین خود ستدن. ( امثال و حکم ) . و رجوع به خالی کردن شود. - || دق دل خالی کردن. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل جُستن ؛ بدست آوردن دل. بر طبق آرزوی کسی عمل کردن. و رجوع به ترکیب دل جستن ذیل جستن شود.

پیشنهاد
٠

دل خالی داشتن ؛ دل تهی داشتن ( از بدیها ) : آینه پاک دار دل خالی که نظرگاه خاص حضرت اوست. شاه نعمةاﷲ ولی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل خالی شدن ؛ کشیده شدن انتقام و داغ دلی : شد زین دو سه روزه رنجش تو ازمن دل روزگار خالی. ؟ ( از ابدع البدایع ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل تهی شدن ؛ خالی شدن از چیزی. ( آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل تهی کردن ؛ دل خالی کردن. اظهار درد مافی الضمیر کردن. ( آنندراج ) : دل چون تهی از درد و غم یار توان کرد این ظلم چنان بر دل افگار توان کرد. صائب ( ...

پیشنهاد
٠

دل تهی گشتن از ؛ خالی شدن آن از. . . : دل نگردید شب وصل تهی از گله ها طی شد این وادی و هموار نشد آبله ها. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دل توی دلش نبودن ؛ سخت ترسو بودن. ( فرهنگ عوام ) . - || سخت خوشحال و هیجان زده بودن.

پیشنهاد
٠

دل ته دریا کردن ؛ به معنی دل به دریا انداختن است. ( از آنندراج ) . رجوع به ترکیب دل به دریا کردن درهمین ترکیبات شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل تو ریختن ؛ در اصطلاح عامیانه ، اضطراب و وحشت و دلهره ناگهانی براثر شنیدن خبر بد و بی آرام کننده. رجوع به ترکیب دل تو ریختن ذیل ریختن و رجوع به فره ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل ترکاندن ؛ از ترس مردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

دل تو دل نداشتن ؛ سخت مضطرب بودن در انتظار خبری که ترسند بد باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . - || سخت خوشحال و هیجان زده بودن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل تنگ کردن ؛ افسردگی و ناشکیبایی نشان دادن. ناصبوری کردن. مضطرب و پریشان شدن : ایوب. . . هفت سال در آن رنج بماند که هیچ دل تنگ نکرد و صابر بود. ( مج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل پیش بین ؛ عقل آینده نگر : دلم دید میری که بنمود زَاول به حیدر دل پیش بین محمد. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

دل پیوستن در چیزی ؛ دل بستن به آن : هر آن عاقل که او بندد دل اندر طاعت یزدان نشاید گر بپیوندد دل اندر خدمت سلطان. میرمعزی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل [ کسی ] تباه شدن ؛ بدگمان شدن : صاحب رفت تا دل خواجه بازیابد. . . تا دل خواجه تباه نشود. ( تاریخ بیهقی ) . - || پریشان دل و مشغول شدن. - || مش ...

پیشنهاد
٠

دل پرداختن دل پرداختن از کسی ؛ دل خالی کردن از وی. قطع علاقه کردن از او. از یاد بردن وی : توان از کسی دل بپرداختن که دانی که بی او توان ساختن. سعدی. ...

پیشنهاد
٠

دل پرداختن به کسی ؛ مشغول کردن دل به کسی. به وی دل بستن. دلبسته شدن به کسی. علاقه مند شدن به وی : کسی که روی تو دیده ست حال من داند که هر که دل به تو ...

پیشنهاد
٠

دل پرخون داشتن ؛ اندوه فراوان به دل داشتن. - || کینه داشتن به کسی. و رجوع به این ترکیب ذیل خون شود.

پیشنهاد
٠

دل پرغریو شدن ؛ پر اندیشه و غوغا و آشفته شدن : چو آگه شد از رستم و کار دیو پر از خون شدش چشم و دل پرغریو. فردوسی.