پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٨٣١
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغ بسم اﷲ ؛ بسم اللهی که به شکل مرغ می نویسند. ( آنندراج ) . صورت مرغ که با نوشتن بسم اﷲهانقش میکردند : یک عضو من از دوست نباشد خالی سر تاپا حق چو م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغ بهار ؛ کنایه از بلبل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغ باغ ؛ کنایه از بلبل و هزاردستان است که عربان عندلیب خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغ بام ؛ کنایه از خروس است : امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را یا وقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را. سعدی ( کلیات ص 347 ) . - || کنایه از بلبل ...

پیشنهاد
٠

مرغ آفتاب علم ؛ کنایه از آتش باشد که به عربی نار گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغ الهی ؛ ورشان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . قمری. رجوع به قمری و ورشان در ردیفهای خود شود. - || کنایه از روح است و نفس ناطقه را نیز گویند. ( برهان ...

پیشنهاد
٠

مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرغ آتشی ؛ پرنده ای است از راسته پرده پایان که مانند بلندپایان دارای پای بلند میباشند. این پرنده دارای گردنی طویل و منقاری نسبةًدراز و خمیده است. رنگ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرغ آتشخوار ؛ بعضی گفته اند سمندر است. ( از غیاث ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرغ آبی ؛ رجوع به مرغابی و ( مرغ آبی ) در ردیف های خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرمرغ ؛ خفاش. رجوع به خفاش شود.

پیشنهاد
٠

مرگ برای او و گلابی برای بیمار ؛ بسیار بدبخت است. ( امثال و حکم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

مرگ یک بار ( یا یک دفعه ) شیون یک بار ( یا یک دفعه ) ؛ مصیبتی ناگزیر هرچه زودتر واقع شود بهتر است. ( امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرگ و میری ؛ مرگ عام.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منشور مرگ ؛ فرمان مردن : به سر برشده خاک و خون خود و ترگ به کف تیغشان گشته منشور مرگ. اسدی ( گرشاسب نامه ص 225 ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناگهان مرگ ؛ مرگ مفاجا. مرگی که انتظار وقوع آن نمیرود : یکی ناگهان مرگ بود این نه خرد که کس در جهان این گمانی نبرد. فردوسی.

پیشنهاد
٠

مرگ و میر عمومی ؛ مرگ عام.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرگ و میر ؛ از اتباع است : الهی مرگ و میر نباشد باقی چیزها درست می شود.

پیشنهاد
٠

مرگ نومبارک باد ؛ در محلی گویند که فتنه تازه برپا شود. ( غیاث ) ( آنندراج ) : زدی نرگس به جام لاله چشمک که غم را مرگ نو بادا مبارک. زلالی ( از آنندر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرگ نو ؛ فتنه تازه. ( غیاث ) ( آنندراج ) . مصیبت تازه. غم تازه : مرگ نوتان مبارک ای اهل حرم باز آمده ام تا که شما را ببرم. ( از شبیه خوانی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرگ ناگهان ؛ مرگ ناگهانی. مرگ مفاجات. فجاءة. موت مفاجاة.

پیشنهاد
٠

مرگ نداشتن چیزی ؛ سخت بادوام بودن : قالی خوب ایرانی مرگ ندارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرگ مفاجا ؛ مرگ مفاجات. مرگ ناگهانی : تا ابد بادت بقا کاعدات را بسته مرگ مفاجا دیده ام. خاقانی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرگ مفاجات ؛ مرگ مفاجاة. مرگ مفاجا. فجاءة. مرگ ناگهانی : عمروبن عاص مردمان را گفت که این حمص شهری است که اندر او مرگ مفاجات بسیار بود ازین حمص و دمشق ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرگ کسی دیدن ؛ مرادف پشت سر کسی دیدن. ( آنندراج ) . شاهد و ناظر از میان رفتن کسی بودن : کی گل ما زرد گردد ز آفت بی شبنمی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرگ آمدن کسی را ؛ اجل او فرا رسیدن ، زمانش به سر رسیدن : چو بهرام دانست کامدش مرگ نهنگی کجا بشکرد پیل و کرگ. فردوسی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرگ تو ؛ به مرگ تو، مرگ من ، به جان خودم ، سوگندی است که خورند و دهند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

صدای مرگ دادن چینی و جز آن ؛ آواز مرگ دادن. موئه و ترک داشتن. رجوع به آواز مرگ در همین ترکیبات شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قضای مرگ ؛ اجل محتوم : ری از آن به ما [ مسعود ] داد [ محمود ] تا چون او را قضای مرگ فرا رسد هر کسی بر آنچه داریم اقتصار کنیم. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روز مرگ ؛ روز درگذشت. پایان عمر : چنین گفت هارون مرا روز مرگ مفرمای هیچ آدمی را مجرگ. ابوشکور.

پیشنهاد
٠

دل به مرگ نهادن ؛ به مردن تن در دادن. دل از زندگی برگرفتن. راضی به مردن شدن : من ایدر همه کار کردم به برگ به بیچارگی دل نهادم به مرگ. فردوسی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواب مرگ ؛ خواب سنگین.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی مرگ ؛ جاوید. جاویدان.

پیشنهاد
٠

به مرگ مردن یا از جهان رفتن ؛ به اجل طبیعی از این جهان رفتن. کشته نشدن : به زمین فارس [ کی قباد ] بمرد به مرگ. ( مجمل التواریخ و القصص ) . بعد برادرش ...

پیشنهاد
٠

به مرگ سپری گشتن ؛ به اجل طبیعی درگذشتن و مردن : به حدود پارس به مرگ سپری گشت. ( مجمل التواریخ والقصص ) .

پیشنهاد
٠

فرشتگان گروهی ( Corporate Angels ) :[اصطلاح بازارکسب و کار]این سرمایه گذاران خصوصی از پول بازخرید ( بازنشستگی پیش از موعد خود ) که از سمت های مدیریت ...

پیشنهاد
٠

فرشتگان مشتاق ( Enthusiast Angels ) :[اصطلاح بازارکسب و کار] این گروه از فرشتگان ( یاری رسانان ) از همتایان کارآفرین خود کمتر حرفه ای هستند. از آنجای ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرش فرشتگان : فرش فرشتگان کنایه از فلک اعظم و عالم برین است. تازه تر کن فرشتگان را فرش خیمه زن بر سریر پایه ی عرش هفت پیکر نظامی ، تصحیح دکتر ثروتیا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

خلبان از ریشه ی خلیدن گرفته شده و یکی از معانی خلیدن، شکافتن می باشد و خلبان به معنی کسی است که نگهبان و مواظب وسیله ای است که هوا را می شکافد و جلو ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

باری به معنی خالق است و در اصل به معنی جدا کردن چیزی از چیز دیگر می باشد ، چون آفریدگار مخلوقات خود را از مواد اصلی و نیز از یکدیگر جدا می کند ، از ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

" سیب" در زبان فارسی از ریشه ی " ساب" به معنای ساییده شده ( صاف ولطیف شده ) ساخته شده است که واقعاً این وازه برازنده ی " سیب" است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" پیچ" در زبان فارسی از دو واژه ی " پای" و " چم" درست شده است… " چم" یعنی حرکت گردشی و منحنی و در کل یعنی پایی که درآن چم و گردش وجود دارد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

" پناه" از دو بن واژه ی" پن" به معنای " دربسته" و " آه" به معنای " مراقبت" وبه معنای جای دربسته برای مراقبت می باشد. برای مثال های بیشتر ریشه واژه پن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

" جِر" در زبان فارسی ریشه ایست که " قرینه بودن" و " جوربودن" را می رساند که در ابتدا " گِر" تلفظ و بعدا به " جِر" تغییرصامت داده است. " جوراب" یا " گ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

" جی" از باستانی ترین نقاط شهراصفهان است و به معنای پادگان و لشگر وآوردگاه می باشد. این واژه در زبان عربی بصورت " جیش"=لشگر استفاده می شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حراء در عربی با واژه ی البرز هم ریشه می باشد . " البرز" درآغاز " هربرز" وبه معنای کوه بلند بوده است: هر=کوه بُرز=بلند " هر" نیز به نظر می رسد محل بر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

" دُش" در زبان فارسی به معنای " ضد" و " ازبین برنده" می باشد. دشنام= ضدّنام. کلمه ای که خوشنامی را ازبین می برد. نمونه های دیگر برای " دُش" : دشوار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با توجه با واژه " شل" که به معنای " ران" است این مورد نیز به معنای ابزاری که بر ران فرود می آید می باشد. شلوار : " شل" در زبان فارسی به معنای " ران" ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

�شل� در زبان فارسی به معنای �ران� است. �وار� هم که به معنای مانند است که به معنای جامه ای شبیه ران می شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادر یعنی " پدید آورنده ی ما" . در انگلیسی mother