پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
مرغ خانگی خواندن. ( المصادر زوزنی ) : و طعام پایچه و خایه مرغ خانگی نیم برشت خورد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . نشود کس به کنج خانه فقیه کم بود مرغ خانگی ...
مرغ خانه ؛ مرغ خانگی : چو مرغ خانه به سنگم بزن که باز آیم نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند. سعدی.
مرغ جاوه ؛ از انواع مرغ خانگی است.
مرغ چین و ماچین ؛ از انواع مرغ خانگی که تنومند و پرپر و زیبا و تخمی است.
مرغ خانگی ؛ مرغ. ماکیان و خروس. اسم فارسی دجاج است. ( مخزن الادویه ) . دجاج. دجاجه. دجدجة،
مرغ پلیموت راک ؛ نوعی مرغ امریکائی تنومند و تخمی. اصل این مرغ از هند و چین و مالزی است.
مرغ تخمی ؛ مرغ خانگی که دوران تخم گذاریش در سال بسیار باشد. مرغ که به مدت طولانی تخم گذارد.
مرغ پرکنده ؛ بی پر یا پر بیرون کشیده ؛ مثل مرغ پرکنده ، سخت عاجز و ناتوان.
مرغ بسمل ؛ مرغ بسمل کرده ، مرغ نیم بسمل. ( و از آن جهت بسمل گویند که باید به هنگام سربریدن به آئین مسلمانی �بسم اﷲ. . . . � به زبان آرند ) . مثل مرغ ...
مرغ پا کوتاه ؛ مرغ کُل. از انواع مرغهای خانگی.
مرغ امریکائی ؛ نوع درشت و پا زرد و سنگین از مرغهای خانگی است نژادهای مهم آن پلیموت راک ، براهما، جاوه میباشد.
مرغ بریان ؛ مرغ برشته شده. مرغ سرخ شده بر تابه یا بر آتش : خوب نبود سوخته جبریل پر در عشق تو آنگه از رضوان امید مرغ بریان داشتن. سنائی.
مثل مرغ کرک یا کرچ ؛ بی آرام.
مرغ آردن ؛ یکی ازنژادهای خوب و تخمی مرغ خانگی است.
مرغ ارپینکتون ؛ از نژادهای خوب و تخمی مرغهای انگلیس.
مثل مرغ اورود کرده ؛با بن موهایی برجسته چنانکه در حال تب لرزه.
مثل مرغ سرکنده ؛ سخت مضطرب. - || بر یک جامقیم. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مثل مرغ ؛ زودخوابنده در اول شب. - || سریع الاطاعه به شوی. - || با دلی طپنده و لرزان. - || چابک و جلد. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مثل مرغ آسیابان ؛ مبرم و شوخ دیده. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مرغ روح کسی به آشیان جنان پرواز کردن ؛ کنایه از مردن اوست. مرغ شدن و به هوا رفتن ؛ تمثل است یعنی ناگهان از میانه غایب شدن. ( از امثال و حکم دهخدا ) .
مثل کون مرغ ؛ چشمی خرد با پلکهای سرخ. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مرغ [ کسی ] دوست خواندن ؛ چون کسی به مرادی فائز شود و در کمال نشاط باشد گویند امروز مرغش دوست می خواند، یعنی دماغش چاق است. ( از آنندراج ) : هر طرف ا ...
مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است که به عربی نار خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
میش مرغ ؛ خرچال. رجوع به میش مرغ. در ردیف خود شود.
مرغ همایون فال ، همای . ( آنندراج ) . هما : خرابیهای ظاهر گنج در پرواز میدارد مبصر جغد را مرغ همایون فال میداند. میرزا صائب ( از آنندراج ) .
مرغ هندی . رجوع به بوقلمون شود.
مرغ همایون ؛ همای. هما : دولت از مرغ همایون طلب و سایه او ز آنکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود. حافظ.
مرغ وحشی ؛ مرغی که بدور از انسانها بزید. در مقابل مرغ اهلی. طورانی. طوری. ( از منتهی الارب ) .
مرغ هشترخانی ؛ بوقلمون. رجوع به بوقلمون شود.
مرغ نامه آور ؛ مرغی که نامه ها بر پای او بندند تا از شهری به شهری برد. مرغ نامه. مرغ نامه بر. کبوتر قاصد. کبوتر نامه بر: آمد آن مرغ نامه آور دوست صبح ...
مرغ نامه آور ؛ مرغی که نامه ها بر پای او بندند تا از شهری به شهری برد. مرغ نامه. مرغ نامه بر. کبوتر قاصد. کبوتر نامه بر: آمد آن مرغ نامه آور دوست صبح ...
مرغ نوروزی ؛ مرغ قهقهه. گاکی. رجوع به گاکی شود.
مرغ مصری ؛ مرغ شاخدار. مرغ فرعون. رجوع به مرغ شاخدار در ردیف خود شود.
مرغ نامه ؛ کنایه از کبوتری که نامه را بر بال او بسته از شهری به شهری دیگر فرستند. ( آنندراج ) . مرغ نامه آور. مرغ نامه بر. کبوتر نامه بر : مبارک نامه ...
مرغ لب ؛ کنایه از سخن و کلام ، خواه نظم باشد خواه نثر. ( برهان ) ( آنندراج ) .
مرغ مسیح ؛ خفاش که به فارسی شب پره نامند. ( غیاث ) . مرغ عیسی. و رجوع به مرغ عیسی شود.
مرغ مسیحا ؛ مرغ مسیح. مرغ عیسی. شب پره و خفاش. ( غیاث ) . و رجوع به مرغ عیسی شود.
مرغ گلین ؛ مرغ که از گل ساخته باشند. و آن اشاره است به مرغی که عیسی ( ع ) از گل ساخت : نیست مسلم مرا بی کلهت سروری مرغ گلین کی شود بی دم عیسی روان. ...
مرغ گوشت ربا ؛ غلیواج را گویند که زغن است. ( برهان ) ( آنندراج ) . غلیواژ. موشگیر.
مرغ گویا ؛ کنایه از طوطی. مرغ سخنگو.
مرغ کافر ؛ أخیل. ( زمخشری ) . رجوع به اخیل شود.
مرغ کمک ؛ مرغی است افسانه ای ، که سرش به فلک میرسید و از شهپرهای خود خورشیدو ماه را پوشیده میداشت و جهان را تیره و تار می کرد، و گرشاسب آن را با تیر ...
مرغ قهقهه ؛ گاکی. رجوع به گاکی شود.
مرغ کاغذی ؛ نوعی از کاغذباد. ( آنندراج ) . نوعی بادبادک : شوق پروازی که من با نامه خود دیده ام دیده ام آخر که مرغ کاغذی خواهد شدن. خالص ( از آنندراج ...
مرغ قاف ؛ سیمرغ. رجوع به مرغان قاف ذیل مرغان شود.
مرغ قبله نما ؛ طائر قبله نما، شکلی است خرد به شکل مرغ که از مس سازند و در قبله نما به کار برند و به هر طرف که خواهند بگردانند سر آن مرغ به طرف قبله ق ...
مرغ فاطمه ؛ صعوه. دم جنبانک. رجوع به صعوه شود.
مرغ فرمان روا ؛ کنایه از سیمرغ است : گزی دید بر خاک سر بر هوا نشست ازبرش مرغ فرمان روا. فردوسی.
مرغ فلک ؛ کنایه از فرشته و ملک. ( برهان ) ( آنندراج ) .
مرغ طور ؛ در تفاسیر قرآن کریم و قصص انبیا آمده که چون موسی برای آوردن آتش به کوه طور شد، راهبر و دلیل او به درخت توحید، مرغی کوچک بود که برخی آن را ب ...