پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٩٠٥)

بازدید
٢٧,١٥٤
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دم بازپسین ؛ واپسین دم. آخرین نفس گاه مرگ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . نزع. ( دهار ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دم برآمدن ؛ مقابل دم فرورفتن. ( آنندراج ) . برآمدن نفس. خروج نفس از قفسه سینه. - || جان دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : محمدت را همی فروشد سر چون ع ...

پیشنهاد
٠

دم برآمدن از جانور یا کسی ؛ نفس کشیدن وی. نفس زدن او. زنده بودن او : چنان بد زبس خستگی گستهم که گفتی همی برنیایدش دم. فردوسی. بود مرد علیل را ورمی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش دم ؛ شاد و خرم و مسرور و شادمان. ( ناظم الاطباء ) . - || خوش آواز. خوشنوا. خوش خوان : شود به بستان دستان زن و سرودسرای به عشق بر گل خوشبوی بلبل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دم آتش فشان ؛ کنایه از دم گرم و گیرا، مقابل دم سرد که کنایه از دم افسرده باشد. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دم احیا برافکندن ؛ با نفس عیسوی مرده را زنده کردن : سر برکند کرم چو کف شه مسیح وار بر قالب کرم دم احیا برافکند. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتشین دم ؛ که نفسی گرم و آتشین دارد. که نفس و طبعی گیرا و سوزان دارد. پرشور: از آتشین دمان به فغانی کن اقتدا صائب اگر تتبع دیوان کس کنی. صائب. و رج ...

پیشنهاد
٠

با همه دم ساختن ؛ با هر نفس دمسازی کردن. با هر نغمه و هر آهنگی سازگاری نمودن : بدرقه چون گشت عشق از پس پس تاختن تفرقه چون گشت جمع با کم کم ساختن گرچه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل عقلی ؛ دلیلی که مبتنی بر عقل باشد و آن در مقابل دلیل شرعی و نقلی است و آنچه راجع است به قاعده حسن و قبح و کتاب و سنت و اجماع و عقل ، دلیل شرعی م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل فقاهی ؛ ( اصطلاح اصول ) حکم واقعی ثانوی است و حکم واقعی حکمی است که منبعث از امر واقعی باشد در مقابل حکم ظاهری ، و حکم واقعی ثانوی همان احکام ظا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دلیل نقلی ؛ دلیلی است که مبتنی بر احکام شرع باشد، و آن در مقابل دلیل عقلی است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل انسداد ؛ ( اصطلاح اصول ) یکی از مباحث مهم اصول است. در باب ادله عقلیه آمده است که آیا در زمان غیبت راه و طریق علم به احکام منسد است یا مفتوح ؟ ع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل خطاب ؛ ( اصطلاح اصول ) همان مفهوم موافق است که آنرا لحن خطاب و فحوای خطاب نیز گویند، و آن در صورتی است که مفهوم همان حکم منطوق باشد، نهایت با شد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل شرعی ؛ ( اصطلا ح اصول ) در مقابل دلیل عقلی و عرفی است و آنها یا ظنی اند یا قطعی ، و دلیل شرعی چهار است : کتاب ، سنت ، اجماع و عقل. ( از فرهنگ عل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل تُرسی ؛ برهان ترسی که بدان ثابت می کنند متناهی بودن ابعاد را و باطل می نمایند عدم تناهی آن ابعاد را، و چون در این دلیل شکلی مانند سپر رسم می کنن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل لمی ؛ از مؤثر به اثر رسیدن است ، در مقابل دلیل انی. ( از فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء ج 2 ص 108 و کشاف اصطلاحات الفنون ص 492 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل اجتهادی ؛ ( اصطلاح اصول ) چیزی است که حکمی واقعی را بنمایاند، گرچه حکم اول نباشد. ( از فرهنگ علوم نقلی از موافقات ابواسحاق شاطبی ج 3 ص 25 و کشاف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل روشن ؛ برهان و حجت واضح. ( ناظم الاطباء ) : خردمندان اگر استنباط و استخراج کنند تا برین دلیلی روشن یابند ایشان را مقرر گردد که آفریدگار. . . عال ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل قاطع ؛ برهانی که مدعی را ملزم کند و قطع گفتگو نماید. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل الزامی ؛ ( اصطلاح فلسفه ) آنچه نزد خصم مسلم باشد خواه نزد او مستدل باشد یا نباشد. ( از تعریفات جرجانی ) . امری است که مسلم نزد دو نفر متخاصم باش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل راه ؛ راهنمای سفر. راه بر. بَزَق. بَیذَق. کرکز. کرکوز. ( ناظم الاطباء ) : راه سفر گزینی هر سال و یمن و یسر با تو دلیل راه و رفیق سفر شود. مسعود ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل برهانی ؛ بینه و حجت واضح که مدعی را ملزم کند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیر آمدن ؛ دلیر شدن : دلیر آمدی سعدیا در سخن چو تیغت به دست است فتحی بکن. سعدی.

پیشنهاد
٠

یک دله کردن دل ؛ همرای و همداستان کردن آن : با من صنما دل یک دله کن گر جان ندهم آنگه گله کن. مولوی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سه دله ، سدله ، سِدِلّی ̍ ؛ خانه ای که دارای سه اتاق باشد : تاب خانه ای سه دله بام بربام ساخته که بی نظیر چون خورنق و سدیر بود. ( تاریخ طبرستان ) . ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دودله شدگی ؛ تردید و بی ثباتی و بی قراری و نامعینی و ناپایداری. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دودله شدن ؛ دودل شدن. متردد گردیدن. مردد شدن. به شک افتادن. به تردید گرفتار شدن. مضطرب شدن. تلجلج. ( یادداشت مؤلف ) . تعمه. تردد. تصفق. عمه. عموه. ع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

|| کسی که هرلحظه دارای کیش و اعتقادی است. ( ناظم الاطباء ) . || منافق. ( غیاث ) : رجل مذبذب ؛ مرد دودله. ( منتهی الارب ) . || بی خیال و بی فکر. ( ناظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دله بستن ؛ پوست خشک بر روی جراحت بستن. ریم خشک بر روی ریش بستن. خشک ریشه آوردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- حسن دله ؛ به آدمهای هوسناک و پست گفته شود. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .

پیشنهاد
٠

مثل سگ حسن دله ؛ ولگرد و فضول. اشخاصی که به هر جا سرکشند و در هر کاری خود را داخل کنند. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .

پیشنهاد
٠

دله از سفره قهر می کند قحبه از رختخواب ؛ این مثل در مورد کسی گفته می شود که به ظاهر از چیزی ابراز تنفر کند ولی هرگز دل از آن برنکند و دست از آن ندارد ...

پیشنهاد
٠

پیرمردها دله می شوند؛ یعنی هر زنی را بینند تمتع از او را آرزو کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دله پیسه ؛ کنایه از شب و روز : روز و شب از قاقم و قندز جداست این دله پیسه پلنگ اژدهاست. نظامی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دلو شدن ؛ از پا درآمدن. ( امثال و حکم دهخدا ) : فریفته شد به خلعتی و ساخت زر که یافت ، مشرفی بکرد، و خداوندش در دلو شد و او نیز. ( تاریخ بیهقی چ ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلوکش ؛ آنکه دلو رابه چاه میفرستد و بالا می کشد. آب کش : کی ماندم جنابت دنیا که روح را گر یوسفی است دلوکش عصمت من است. خاقانی.

پیشنهاد
٠

دلو همیشه از چاه درست برنمی آید ؛ گاهی اعمال حاد یا بی باکیها و تهورها نتیجه معکوس بخشیده موجب خسران و بلکه تباهی عامل خود میشود. و بطریق دیگر نیز گو ...

پیشنهاد
٠

دل به چیزی یا کاری نهادن ؛ دل بستن بدان. دلبستگی یافتن به آن. علاقه مندگشتن بدان. علاقه یافتن به آن. پرداختن به آن. متوجه شدن به آن : به سرای سپنج مه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلنوازی کردن ؛ نواختن دل. نوازش دل. دلجوئی کردن. تسلی دادن. شفقت و مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) : تا دگرباره ترکتازی کرد خواجه را یافت دلنوازی کرد. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل نشین شدن ؛ مطبوع شدن : دل نشین شد سخنم تاتو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد. حافظ.

پیشنهاد
٠

دل مشغول گشتن ؛ نگران شدن : شاپور ازین جهت دل مشغول گشت و بالشکر به سرحد ولایت شد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 70 ) .

پیشنهاد
٠

دل مشغول داشتن ؛ نگران کردن : و پادشاه را بیهوده دل مشغول داشتن که غمز که کسی نبشتی او ازین گماشتگان بپرسیدی در سر. ( فارسنامه ابن البلخی ص 92 ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل مشغول شدن ؛ نگران شدن : امیر بدین سبب دل مشغول شد که کار با جوانان کار نادیده افتاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 472 ) . امیر مسعود بدین خبر سخت دل مشغ ...

پیشنهاد
٠

دل مشغول کردن ؛ نگران کردن. مضطرب ساختن : هر چند به یک چیز آب خود ببری و دوستان را دل مشغول کنی. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلگیرشدن ؛ رنجیدن. کمی ناراضی و مغموم گشتن. کمی ملول شدن از رفتار یا گفتاردوستی یا خویشاوندی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : غنی به ترک محبت بسی پشیمانم ز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلگرمی دادن ؛ امیدوار ساختن. مطمئن کردن : کیخسرو او را دلگرمی داد و گفت حق خدمت تو بر ما واجبست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 45 ) . به خانه رفت و عذر از ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلکش آمدن ؛ دلپذیر آمدن : نگوید آنچه کس را دلکش آید همه آن گوید او کو را خوش آید. نظامی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میرِ صاحب دلق ؛ عمربن خطاب : به یار محرم غار و به میر صاحب دلق به پیر کشته غوغا به شیر شرزه غاب. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صاحب دلق ؛ خرقه پوش. دلق پوش. صوفی : صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم گنج روان زیر دلق ، مار نهان در عصا. خاقانی. از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوشیده دلق ؛ دلق پوش. کنایه از زاهد و درویش و صوفی : عزیزان پوشیده از چشم خلق نه زنارداران پوشیده دلق. سعدی.