پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٨١٣
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

عارض: ( در زبان عربی ) ابرسایه افکن ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نُشاء: ( در زبان عربی ) ابری که اول پدید آید؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

سُدّ: ( در زبان عربی ) ابری که آفاق را بپوشد؛ غمام. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غمام: ( در زبان عربی ) ابری که آفاق را بپوشد؛ سُدّ. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

عین: ( در زبان عربی ) ابری که از سوی قبله آید؛ ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غین: ( در زبان عربی ) ابر که آسمان را بپوشد؛ غیم. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیم: ( در زبان عربی ) ابری که آسمان را بپوشد؛ غین. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لجی: ( در زبان عربی ) ابر بسیارباران ؛. ثَرّ. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ثَرّ: ( در زبان عربی ) ابر بسیارباران ؛. لجی. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سجوم: ( در زبان عربی ) ابر باران آورنده ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جفل: ( در زبان عربی ) ابر بی باران ؛. اعزل. جهام. ؛ ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهام: ( در زبان عربی ) ابر بی باران ؛. اعزل. جفل. ؛ ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعزل : ( در زبان عربی ) ابر بی باران ؛. جهام. جفل. ؛ ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبرج: ( در زبان عربی ) ابر تنک با اندک سرخی ؛ ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صراد: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ جُلب. عماء. . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عماء: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ جُلب. صراد. . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جُلب: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ عماء. صراد. . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتکم: ( در زبان عربی ) ابر برهم افتاده ؛ رکام. ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رکام: ( در زبان عربی ) ابر برهم افتاده ؛ مرتکم. ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

رمی: ( در زبان عربی ) ابر بزرگ قطره یا ابرپاره های کوچک ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

روی: ( در زبان عربی ) ابر بزرگ قطره . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بَرِد: ( در زبان عربی ) ابر تگرگ بار ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راعده: ( در زبان عربی ) ابر بارعد. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبرقه: ( در زبان عربی ) ابر با آذرخش. . بارقه ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بارقه: ( در زبان عربی ) ابر با آذرخش. مبرقه. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابر با آذرخش: ( در زبان عربی ) بارقه. مبرقه. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابر تُنک: ( در زبان عربی ) وقع ؛ طحاف. هِف. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقع: ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ طحاف. هِف. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طحاف: ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ وقع. هِف. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هِف : ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ وقع. طحاف. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

خال : ( در زبان عربی ) ابر با باران یا ابر بارنده ؛ . صیب.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صیب : ابر باباران یا ابر بارنده ؛ خال.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابر کن و مبار ؛ کودکان و فرودستان را بیم کن و همیشه مزن ، چه زدن و شکنجه چون پیاپی باشد عظمش بشود.

پیشنهاد
٠

ابر کن و مبار ؛ کودکان و فرودستان را بیم کن و همیشه مزن ، چه زدن و شکنجه چون پیاپی باشد عظمش بشود. همه ابری باران ندارد ؛هر تهدید و توعیدی متعاقب ای ...

پیشنهاد
٠

مثل ابر بهار گریستن ؛ سخت فروباریدن اشک.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل ابر سیاه ؛ حائل و حاجزی صعب.

پیشنهاد
٠

سنان ( نیزه ) به ابر اندر افراشتن ؛ ستیخ و راست کردن و به برسوی بردن آن : سراسر سپه نعره برداشتند سنانها به ابر اندر افراشتند. فردوسی.

پیشنهاد
٠

کلاه به ابر برآوردن ؛ سخت بالیدن بر : چو نامه بیامد بنزدیک شاه به ابراندر آورد فرخ کلاه. فردوسی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل ابر بهار ؛ هول ِ غران : بغرّید بر سان ابر بهار زمین کرد پر آتش کارزار. فردوسی.

پیشنهاد
٠

خروش به ابر برآمدن ؛ بسی بلند شدن آوای خروش : چو خورشید بنمود تابان درفش معصفر شد آن پرنیانی بنفش تبیره برآمد ز درگاه شاه به ابر اندر آمد خروش سپاه. ...

پیشنهاد
٠

سر به ابر کشیده داشتن ؛ بسیار بلند و رفیع بودن : هزاران قبه عالی کشیده سربه ابر اندر که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا. عمعق.

پیشنهاد
٠

به ابر اندر آمدن گفتگوی ؛ قوی برخاستن و بلند شدن و بالا گرفتن صوت و آوای گفتاری : از آن نامداران پرخاش جوی به ابر اندر آمد همی گفتگوی. فردوسی.

پیشنهاد
٠

به ابر اندر آوردن سر کسی را ؛ او را عظیم مفتخر و سرافراز کردن : ورا کرد سالار بر لشکرش به ابر اندر آورد جنگی سرش. فردوسی.

پیشنهاد
٠

آواز ( نعره ) از ابر بگذاشتن ؛ قوی آواز یا نعره برکشیدن : همی هر زمان اسب برگاشتی وز ابر سیه نعره بگذاشتی. فردوسی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابر بلا ؛ سخت جنگجو : که آن ترک در جنگ نر اژدهاست دَم آهنج و در کینه ابر بلاست. فردوسی.

پیشنهاد
٠

از دهن مار بیرون آمده ؛ کنایه از چیزیست که کمال راست باشد که هیچ کجی در اونباشد. ( غیاث ) . - || و در شرحی بمعنی چیزی که کمال لطیف و نفیس باشد. باص ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

defence minister: وزیر دفاع Israeli Defence Minister says وزیر دفاع اسرائیل می گوید :

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

continue : ادامه ، در ادامه as Israeli attacks continue across Gaza در ادامه حملات اسرائیل در سراسر غزه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

across : در سراسر as Israeli attacks continue across Gaza. در ادامه حملات اسرائیل در سراسر غزه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

people :نفر At least 32 people killed in Khan Younis and five in Rafah دست کم 32 نفر در خان یونس و پنج نفر در رفح کشته شدند .