پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٨٠٣
پیشنهاد
٠

عروسان مَرغزار ؛ کنایه از گلها و شکوفه ها و نهالها باشد. عروسان باغ. عروسان چمن : نوروز پیش از آنکه سراپرده زد به در با لعبتان باغ و عروسان مرغزار. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عروسان خُلد ؛ کنایه ازحوران بهشتی باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) : یکی از آن کنیزکان. . . در جمال رشک عروسان خلد بود. ( کلیله و دمنه ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عروسان درخت ؛ کنایه از شاخه های نورسته باشد. ( از ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عروسان چمن ؛ بمعنی عروسان باغ است ، که کنایه از نهالها و گلها و میوه های نورسیده باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . عروسان باغ. عروسان ...

پیشنهاد
٠

عروسان بیابان ؛ کنایه از شتر بارکش باشد عموماً، و شتران راه مکه خصوصاً. ( آنندراج ) ( برهان ) . کنایه از شتران راه مکه. ( انجمن آرا ) .

پیشنهاد
٠

شکل عروس در هندسه ؛ همان قضیه فیثاغورس است که :در هر مثلث قائم الزاویه مجموع مربعات اضلاع زاویه قائمه مساوی است با مربع وتر. و این از اکتشافات فیثاغو ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عروسان باغ ؛ کنایه از گلها و میوه ها و نهالهای نوبرآمده و درخت میوه دار باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . کنایه از گلها و میوه هاست. ( انجمن آرا ) . عروس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواهر عروس ؛ نام قضیه عکس قضیه فیثاغورس است. رجوع به ترکیب شکل عروس شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساعت دیواری: ساعتی که به دیوار نصب کنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعة الغفلة؛ مابین المغرب و العشاء. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ساعت شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعة سوعاء ؛ ساعتی سخت. ( مهذب الاسماء ) ( شرح قاموس ) . زمان سخت. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

من ساعة ؛ اکنون و فی الحال و فی الفور و همان دم و همان ساعت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل ساعت ؛ دقیق و منظم و وقت شناس.

پیشنهاد
٠

میزان بودن ساعت ؛ درست کار کردن آن.

پیشنهاد
٠

میزان کردن ساعت ؛ تنظیم آن.

پیشنهاد
٠

عقب بودن ساعت ؛ میزان نبودن و کُند کار کردن آن.

پیشنهاد
٠

کوک کردن ساعت ؛ بساز کردن آن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

شیشه ساعت ؛ شیشه ای که بر روی صفحه ساعت نصب کنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفحه ساعت ؛ صفحه مدرجی که عقربکها بر آن نصب شده و وقت را از آن دریابند.

پیشنهاد
٠

جلو بودن ساعت ؛ میزان نبودن و تند کار کردن آن.

پیشنهاد
٠

خوابیدن ساعت ؛ از کار افتادن و متوقف شدن آن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سم الساعة؛زهری که فوراً مسموم را بکشد. ذهف. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- بند ساعت ؛ تسمه چرمی یا فلزی و غیره که برای بستن ساعت به مچ دست بکار رود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درساعت ؛ بساعت. فوراً. همانگه. دردم. درلحظه. درحال. فی الحال. برفور. فی الفور. فوراً : و چندان است که به قبض وی [ افشین ] آید، درساعت هلاک کندش [ بود ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیمار گران ؛ کسی که بمرض مزمنی گرفتار باشد. ( ناظم الاطباء ) : دنف ؛ بیمار گران شدن. مدنف ؛ بیمار گران. ادناف ؛ بیمار گران شدن مریض. ( از منتهی الارب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیمار نفاق ؛ آنکه به مرض دوروئی گرفتار است : تا تو بیمارنفاقی بدرست هرچه صحت شمری هم سقم است. خاقانی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیمار داشتن ؛ بیمار کردن : دوش می پرسید حال چشم خود رفتم ز حال امشب آن بیمارپرسیها مرا بیمار داشت. آصفی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

بیمار کسی شدن ؛ عاشق و دلخسته او شدن : عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت. خاقانی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیمارِ باریک ؛ مسلول و مدقوق. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیمارجگر ؛ که جگر وی بیمار باشد. مکبود. ( ناظم الاطباء ) : طاعیة؛ زن بیمارجگر. ( یادداشت مؤلف ) . کبد فلان ؛ بیمارجگر گشت. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صلوة صبح ؛نماز بامداد. نماز دوگانه. نماز صبح.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح دولت ؛ آغاز اقبال : باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است. انوری.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح مراد ؛ مرادف صبح امید : سوی چمن شکفته چو صبح مراد رفت ناموس سرو زآن قد طوبی نژاد رفت. حسن هروی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح پیری ؛ آغاز پیری : صبح پیری چو گشت دیده گداز عینک دیده دیده دل ساز. مکتبی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح امید ؛امید که چون سپیده صبح باشد، صبح مراد : صبح امید گشته ساقی بزم قدح آفتاب می باید. حسن هروی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح پگاه ؛ صبح زود.

پیشنهاد
٠

مثل خرس تیرخورده ؛ کنایه از حدت عصبانیت است. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

ستاره بروزکسی نمودن ؛ کیفری سخت به او دادن. بادافره کار زشت او را بدو دادن. ( امثال و حکم ) . روز او را بشب بدل کردن. روز او را تیره و تار کردن. روز ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره همت ؛آنکه همت بلند دارد : آسمان سترا ستاره همتا من ترا قیدافه همت دیده ام. خاقانی.

پیشنهاد
٠

در هفت آسمان یک ستاره نداشتن ؛ درویش بودن. مفلس بودن.

پیشنهاد
٠

ستاره قلندران ؛ آفتاب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

ستاره کاروان کش ؛ شباهنگ. رجوع به شباهنگ شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره سحر ؛ ستاره زهره که در آخر شب طلوع کند و گاهی به وقت شام نمایان شود. ( آنندراج ) . ستاره بام. ستاره صبح : چون شب دین سیه و تیره شود فاطمیان صبح ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره سینما ؛ هنرپیشه درجه اول سینما. هنرپیشه ای که در فیلمهای معروف ، مشهور شده باشد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره دمدار ؛ رجوع به ستاره دنباله دار و ذوذنب شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره زمین ؛ کنایه از سنگ طلق باشد و آن سنگی است مانند آینه براق و شفاف که پرده پرده از روی هم برمی خیزد. ( برهان ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پستان ؛ سیاهی که بر سر پستان زنان است. ( مؤلف ) . سنجاقک.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره خوبان ؛ سرآمد زیبایان. آنکه از همه زیباتر باشد. که از دیگر زیبایان ممتاز باشد : ایا ستاره خوبان خلخ و یغما بدلبری دل ما را همی کنی یغما. معزی.

پیشنهاد
٠

ستاره بی روشن ؛ ترجمه کوکب ثابت است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پرست ؛ آنکه ستاره را ستایش کند.