پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٧٧٠
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

براه آمدن ؛ راهی شدن. حرکت کردن. آغاز جنبش و سیر کردن. سر براه شدن : نهادند بر نامه بر مهر شاه فرستاده برگشت و آمد براه. فردوسی. بدان تا چو اندک نم ...

پیشنهاد
٠

ببست آمدن راه ؛ به بن بست رسیدن. بمانع برخوردن : تا دل شیفته از بزم تو مست آمده است راه اندیشه اغیار ببست آمده است. یقین کاشی ( از ارمغان آصفی ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدراه ؛ ستوری که بد راه رود. بدرو. ( فرهنگ فارسی معین ) . حیوان سواری یا باری که خوب راه نرود. ( ازفرهنگ نظام ) . مقابل راهوار.

پیشنهاد
٠

از راه کوه رفتن ؛ کنایه از اغلام کردن. ( آنندراج ) . غلامبارگی کردن. لواط کردن : سخن بکری است تحسین سخندان چهره آرایش ز راه کوه رفتن باشد او را دخل ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از راه گشتن ؛ انحراف. ( فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

از راه دور رسیده ؛ از راه دور آمده. رجوع بهمین ترکیب شود.

پیشنهاد
٠

از راه ( ز راه ) رفتن یا شدن ؛ بمحض وصول بی هیچ توقف بجایی رفتن. فوری و بیدرنگ بجایی شتافتن : چو بهرام گفت آه مردم ز راه برفتند پوپان بنزدیک شاه. فر ...

پیشنهاد
٠

از راه خار برداشتن ؛دفع فساد و مفسده کردن. ( ناظم الاطباء ) . - || مهیا کردن. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

از راه دور آمده ؛ بعضی گویند عبارت از مهمان عزیز است. ( آنندراج ) . که از سفر دور رسیده باشد. که از دور دست آمده باشد.

پیشنهاد
٠

از راه دور آمده ؛ بعضی گویند عبارت از مهمان عزیز است. ( آنندراج ) . که از سفر دور رسیده باشد. که از دور دست آمده باشد. - || کنایه از مضمون تازه و ن ...

پیشنهاد
٠

از راه ( راهی ) برگشتن ؛ ترک کردن آن راه را. روی بر گرداندن از آن راه. ترک گفتن آن را.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از راه بگشتن ؛ از راه برگشتن : حزم. ( تاج المصادر بیهقی ) . نکوب. ( دهار ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از راه برده ؛ عاشق. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

از راه اندر آمدن ؛ رسیدن. فراز آمدن : همی راند چون باد چوبین سپاه سوی دامغان اندر آمد ز راه. فردوسی.

پیشنهاد
٠

از ره برخاستن ؛ دور شدن از راه. بیکسو رفتن. - || کنایه از مردن : وزان پس بآرام بنشست شاه چو برخاست بهرام جنگی ز راه. فردوسی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از راه بردن ؛ منحرف ساختن. براه دیگری درآوردن. - || بمجاز، گمراه کردن و گول زدن. ( ناظم الاطباء ) . اغوا کردن. اضلال کردن. ( یادداشت مؤلف ) : ببرد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرد ایزد ؛ مرد خدا : همان مرد ایزد ندارد به رنج اگر چند گردد پراکنده گنج. فردوسی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن مُرید ؛ مردی که مطیع زن باشد و بقول وی رفتار کند. ( ناظم الاطباء ) . مسخر و مطیع زن. ( آنندراج ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن مرد ؛ نکاح. ازدواج. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

زن قحبه ؛ کسی که دارای زن رسوا و بدنام باشد. ( ناظم الاطباء ) . دشنامی است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن کردن ؛ زن بردن. کسی را به زنی اختیار کردن. ( از ناظم الاطباء ) . زن گرفتن. عروسی کردن با زنی : تو دانی که نبود مگر ز ابلهی هر آنکو کند زن ، به دست ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن خواسته ؛ مرد کدخدا. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن دادن ؛ ایهال. ( زوزنی ) . املاک. تزویج. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن جلبی کردن ؛ قوادی کردن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن خواستن ؛ خواستگاری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . زن بردن. زن کردن. عروسی کردن. نکاح کردن. ازدواج کردن. کسی را به زنی اختیار کردن. ( ناظم الاطباء ) ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن جلب ؛ دشنامی است مردان را. آنکه زن تباهکار دارد. دیوث. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . قواد و دیوث و کسی که زن خود را به حریف برد. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن جلبی ؛ قوادی. دیوثی. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن بردن ؛ در تداول ، زن گرفتن. زن کردن. رجوع به ترکیب زن کردن شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

زن بابا ؛ نامادری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنان خوانده ؛ زنهایی که می برند عروس را نزد شوهرش. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنان خوانده ؛ زنهایی که می برند عروس را نزد شوهرش. ( ناظم الاطباء ) . - || زنهایی که دعوت شده اند در مجلس عروسی. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیک زن ؛ زنی نیک و پارسا. || نامرد. جبون. ترسان. بیدل. کم جرأت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن بودن ؛ کنایه از حقیر و کم مایه و بی ارزش بودن : آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. مولوی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادرزن ؛ برادر زوجه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرد و زن ؛ مذکر و مؤنث. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناپاک زن ؛ زنی بدکار و ناخویشتن دار.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیک زن ؛ زنی نیک و پارسا.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاه زن ؛ ملکه . ( فهرست ولف ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

شیرزن ؛ زنی چون شیر توانا و بی باک.

پیشنهاد
٠

به زنی خواستن ؛ خواستگاری کردن.

پیشنهاد
٠

به زنی کردن دختر یا زنی را ؛ او را به زوجیت گرفتن. ازدواج کردن با آن زن یا دختر. ( یادداشت ایضاً ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به زنی آوردن ؛ ازدواج کردن. نکاح بستن. ( ناظم الاطباء ) . زوجیت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنه ؛ بمعنی زن است. ( آنندراج ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن مردانه ؛ زن که متصف به صفات مرد باشد و زن جنگجو. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن مرد ؛ زنی چون مرد به خلق و خوی و معرب این کلمه زنمردة است. رجوع به محیط المحیط ص 890 و زن مرده شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن مَرده ؛ زن مردصفت و جنگجوی. ( ناظم الاطباء ) . زنی بلندبالا و لاغر و شبیه به مردان در خوی و طرز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : منیت بزنمردة کالعصا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنکه ؛ مصغر زن. زن کوچک. ( ناظم الاطباء ) . زنک.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنکه ؛ مصغر زن. زن کوچک. ( ناظم الاطباء ) . زنک. - || زن پست و فرومایه. ( ناظم الاطباء ) . بمعنی زن. ( آنندراج ) . - || زن بدبخت. ( ناظم الاطباء ...

پیشنهاد
٠

زن کوچه باستان ؛ کنایه از دنیا و عالم سفلی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . عالم. جهان. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنک ؛ مصغر زن. زن کوچک. ( ناظم الاطباء ) : آن زنک می خواست تا با مول خویش برزند در پیش شوی گول خویش. مولوی. - || زن حقیر و فرومایه. ( آنندراج ) . ...