تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلتو بزن به دریا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به مراتب ( بیشتر یا کمتر ) A great deal more than. . . . A great deal less than. . . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چوب لای چرخ گذاشتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توکف چیزی بودن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قوز بالا قوز ( درجنبه منفی ) نورعلی نور ( جنبه مثبت )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در قبال My neighbors behave nice towards me

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Intonation Low - high ( To encourage )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همینه ! خودشه ! ( در context تشویق و تایید و واکنش به نتیجه پس از تلاش مکرر )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

وانمود کردن He looked like he was working but was actually texting

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متلک انداختن

پیشنهاد
٠

ظاهر و باطن هرچیزی یا هرکسی لزوما یکسان نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شانس بزرگی آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بطور بیش از اندازه بطور اضافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنجل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ذهن مشغولی concern/noun/

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که علاقه به جمع آوری تمبر دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اوراق شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خونه تکونی سازمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاشتن تخمک در رحم دیگری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ندای درون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ - حل وفصل کردنمشکلی ۲ - مصمم شدن بانجام کاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

باد به غبغب انداختن به نشانه افتخار و غرور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To split the costs: To share the costs ( expenses ) تقسیم هزینه ها بین چندنفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حق مسلم و همیشگی دانستن چیزی یا کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

He's always having a tissy fit when he's hungry ( Fizzy fit ) Noun الم شنگه و قشقرق بپا کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Tizzy fit ( Tissy fit ) Part of speech: Noun Having anxiety and meltdown قشقرق و الم شنگه به راه انداختن He's always having tizzy fit when he's hun ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کسالت آور و پیش پا افتاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خم به ابرو نیاوردن، تاب آوردن شرایط سخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

از این قبیل used to show that what you have just said is only an example from a much larger group of things: They sell souvenirs, postcards, that sor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهایی از موقعیتی سخت و نامطلوب مانند رهایی از جهل، پریشانی، . . . move from a state of ignorance, confusion, or suffering into understanding, cla ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Beat up on سرزنش و خودزنی Don't beat up on yourself ( don't blame yourself )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مطلع از کلیت یک امر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوب شد اشاره کردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باانگیزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که نم پس نمیده توی دادن اطلاعات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرمایه گذاری ( هزینه اولیه ) Initial outlay

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لنگه هم بودن

پیشنهاد
٠

قائله را خواباندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

علامتی که انگشتان دست جمع شده و به لب چسبانده میبوسیم برای گفتن مفهوم "هلو" بودن ( عالی و ایده آل بودن ) یک ایده یا کاری یاچیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Virtual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موفقیت برهه ای و گذرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زمینه بودن برای آنچه پیش روست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Steal someone's thunder ایده کسی رو دزدیدن They stool our thunder before the establishment of the project.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لامصب ( اشاره به بیش از اندازه خوب بودن ) She has got wicked blue eyes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sunshine and roses گل وبلبل The life is not always sunshine and roses

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قابلیت چیزی داشتن This sentence is open to interpretation.