تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

متلک انداختن

پیشنهاد
٠

ظاهر و باطن هرچیزی یا هرکسی لزوما یکسان نیست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شانس بزرگی آوردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور بیش از اندازه بطور اضافی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنجل

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ذهن مشغولی concern/noun/

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که علاقه به جمع آوری تمبر دارد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اوراق شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خونه تکونی سازمانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاشتن تخمک در رحم دیگری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ندای درون

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

۱ - حل وفصل کردنمشکلی ۲ - مصمم شدن بانجام کاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

باد به غبغب انداختن به نشانه افتخار و غرور

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To split the costs: To share the costs ( expenses ) تقسیم هزینه ها بین چندنفر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حق مسلم و همیشگی دانستن چیزی یا کسی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He's always having a tissy fit when he's hungry ( Fizzy fit ) Noun الم شنگه و قشقرق بپا کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Tizzy fit ( Tissy fit ) Part of speech: Noun Having anxiety and meltdown قشقرق و الم شنگه به راه انداختن He's always having tizzy fit when he's hun ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کسالت آور و پیش پا افتاده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خم به ابرو نیاوردن، تاب آوردن شرایط سخت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

از این قبیل used to show that what you have just said is only an example from a much larger group of things: They sell souvenirs, postcards, that sor ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رهایی از موقعیتی سخت و نامطلوب مانند رهایی از جهل، پریشانی، . . . move from a state of ignorance, confusion, or suffering into understanding, cla ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Beat up on سرزنش و خودزنی Don't beat up on yourself ( don't blame yourself )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مطلع از کلیت یک امر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوب شد اشاره کردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باانگیزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که نم پس نمیده توی دادن اطلاعات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرمایه گذاری ( هزینه اولیه ) Initial outlay

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لنگه هم بودن

پیشنهاد
٠

قائله را خواباندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

علامتی که انگشتان دست جمع شده و به لب چسبانده میبوسیم برای گفتن مفهوم "هلو" بودن ( عالی و ایده آل بودن ) یک ایده یا کاری یاچیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Virtual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موفقیت برهه ای و گذرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زمینه بودن برای آنچه پیش روست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Steal someone's thunder ایده کسی رو دزدیدن They stool our thunder before the establishment of the project.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لامصب ( اشاره به بیش از اندازه خوب بودن ) She has got wicked blue eyes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sunshine and roses گل وبلبل The life is not always sunshine and roses

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قابلیت چیزی داشتن This sentence is open to interpretation.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دبه درآوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دبه درآوردن

پیشنهاد
٠

I was left hanging till late night.

پیشنهاد
٠

بلاتکلیف گذاشتن کسی نسبت به خبری که منتظرش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگ تمام گذاشتن در انجام کاری