نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she had given the assignment an a: او به تکلیف من نمره عالی داد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
don't ever flash a wad of cash in a bar: هرگز تو یه بار یه دسته پول تاشده ( ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
have your examination results come through yet: جواب آزمایش شما آمده؟ ( پس از تایید ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
have the test results come through yet: نتیجه ی امتحانات آمده؟
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
come through something: مدیریت کردن ادامه دادن ( بمنظورِ ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he looked up to find her watching him: اون آقا در حالیکه داشت تماشاش میکرد ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm blast: - I am an extremely fun person.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there is news just coming through of an explosion in a chemical factory: خبرهایی دارد میاد درباره ی انفجار د ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he's a remarkable young man: او یک جوان استثنایی است
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i am blast: - I am an extremely fun person.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
girls look up to their mothers as their models: دخترها به مادرهایشان به چشم الگو نگ ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i look up to my older sister because she's so hard working: من خواهر بزرگم را تحسین می کنم چون ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the invention of the radio was a remarkable achievement: اختراع رادیو یک دستاورد چشمگیر بود.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
aging towel: حوله کهنه
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
so few people come through here: خب افراد خیلی کمی اینجا می آیند
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he looks up to his teacher for guidance: او به معلمش به عنوان راهنما احترام ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the car horn gave a loud blast: بوق ماشین صدای بلندی داد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to live in: من قبلاً در . . . . زندگی می کردم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
where did you use to go for your: برای . . . . عادت داشتید کجا بروید؟ ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they used to study in the library until midnight: عادت داشتند تا نیمه شب در کتابخانه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to drink coffee before bed but it kept me awake: قبلاً عادت داشتم قبل از خواب قهوه ب ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there used to be a big tree in our yard: قبلاً یک درخت بزرگ در حیاط ما بود.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
shotgun blast: صدای شاتگان
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
did you use to go to that restaurant: آیا قبلاً به آن رستوران می رفتی؟
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we didn't use to have a car: ما قبلاً ماشین نداشتیم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
initial blast: انفجار اولیه
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she never used to like coffee but now she drinks it all the time: او قبلاً اصلاً قهوه دوست نداشت، اما ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she never used to like coffee: او قبلاً اصلاً قهوه دوست نداشت
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the manager gave him a blast for being late: مدیر به خاطر تاخیرش به او تاخت.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he used to play basketball every day after school: او قبلاً هر روز بعد از مدرسه بسکتبا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
icy blast of wind: تندباد یخ زده
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it didn't use to be like that: در گذشته این طوری نبود.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast of cold air: تندباد هوای سرد
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm used to getting up early for work: همیشه برای سر کار رفتن صبح زود بیدا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you are not what you used to be: ترجمه صحیح چنین است: تو دیگر آن آدم ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
trumpet blast: صدای شیپور
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you're not what you used to be: ترجمه صحیح چنین است: تو دیگر آن آدم ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast of the ship’s siren: صدای شیپور کشتی
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
stick to my programme: به برنامه خود پایبند بودن
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast of criticism: انتقاد تند
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to work in a factory those days: آن روزها مشغول کار در کارخانه بودم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the party was a blast: مهمانی فوق العاده بود!
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to go to gym every other day: عادت داشتم یک روز درمیان به باشگاه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm used to drink bitter tea: عادت دارم چای تلخ بخورم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i am used to drink bitter tea: عادت دارم چای تلخ بخورم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
sticking the tongue out can have many meanings: زبون در آوردن ممکنه معانی زیادی داش ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to live here: قبلنا اینجا زندگی میکردم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast radius: شعاع انفجار
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to drink bitter tea: عادت داشتم چای تلخ بخورم. ( الان نه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
cucumber sticks: برش های خیار
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast out music: با صدای بلند پخش کردن
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
did he use to play ping pong: آیا او عادت داشت پینگ پنگ بازی کند ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast a hole: با انفجار سوراخ ایجاد کردن
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a stick of butter: یه قالب کره
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i wish my girlfriend would lose some weight and become as skinny as she used to be: کاش دوست دخترم یه خورده وزن کم میکر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
kicking me out: داری منو بیرون میندازی
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it grows on me: از آن کم کم خوشم می آید.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm getting used to the weather: دارم به آب و هوا عادت میکنم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
stick to the monthly budget: محکم نگه داشتن بوجه ماهیانه خرج نک ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the seven days in new york was a blast: این ۷روز در نیویورک کولاک ی بود. ( ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she will soon get used to wearing contact lenses: به زودی به زدن لنزا عادت میکنه
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the dvd sticks: دی وی دی گیر میکنه، به اصطلاح خش دا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to the noise of the city: به سر و صدای شهر عادت دارم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
depress the clutch again and slot the stick into the second gear: دوباره کلاچ رو فشار بده و [دسته رو] ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i had a blast yesterday: دیروز خیلی بهم خوش گذشت
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
blast it i just can't make: گندش بزنن، نمی تونم درستش کنم!
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
tell her to stick that tongue out: بهش بگو زبونشو در بیاره
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
her sense of humor grows on you once you spend more time with her: بیشتر که با او وقت بگذرانی، کم کم ا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i will pass this on: من حرفاتو منتقل می کنم به اون فرد م ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
keep track of something: حساب چیزی را داشتن ( حالا رو کاغذ ی ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to be afraid of you: قبلاً ازت میترسیدم!
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's really growing on me now: الان واقعاً کم کم دارم جذبش می شوم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we used to be live in that house: ما قبلاً تو اون ساختمون بودیم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
but once you get to know him he grows on you: ولی به محض این که او را بیشتر بشناس ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to beg for a little sister: من قبلا برای داشتن یه خواهر کوچکتر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
as the characters develop it grows on me: شخصیت ها که شکل می گیرند، از آن کم ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
stick in to your mind: در ذهن ماندن
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she used to think learning a new language was impossible: او قبلاً فکر می کرد یادگیری یک زبان ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was flattering her to get a promotion: او داشت به او تملق می گفت تا ترفیع ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
walking is good for my mother and she's used to it: پیاده روی برای مادر من خوبه و او به ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he grew tired: کم کم خسته شد
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
this neighborhood used to be very quiet before the construction started: قبلاً این محله قبل از شروع ساخت و س ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to go swimming: عادت داشتم شنا برم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they pass on what they know to each other: آنها منتقل میکنند به دیگران آنچه را ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she grew angry: به مرور عصبانی شد
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she used to live in: ( قدیم ) تو . . . . زندگی میکرد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they used to have a small cottage by the sea: آن ها قبلاً یک کلبه کوچک کنار دریا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
pass books on: کتابها رو بده به دیگران
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she used to love cats: ( قبلاً ) گربه ها رو دوست داشت
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it never really grew on me: هیچ وقت واقعاً از آن خوشم نیامد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to say no to: رد کردن / نه گفتن به چیزی
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i used to live in paris when i was a child: وقتی بچه بودم، قبلاً در پاریس زندگی ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'll pass this on: من حرفاتو منتقل می کنم به اون فرد م ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
winters use to be harder here: زمستون اینجا سردتر بود
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
that store used to be a bank: قبلاً آن فروشگاه یک بانک بود.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
buds grow up of the ground: جوانه ها از زمین می رویند.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he used to walk to work every morning: او قبلاً هر روز صبح پیاده سر کار می ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
this rare kind of turtle grow a layer to it's protective shell once in every two month: این گونه نادر از لاکپشت، هر دو ماه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
this picture does not flatter you: تو این عکس خوب نیفتادی.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it hits me every time i see that photo: هر بار که آن عکس را می بینم، ناگهان ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it hit me that i had forgotten my keys at home: ناگهان یادم افتاد که کلیدهایم را در ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he used to hate classical music: او قبلاً از موسیقی کلاسیک متنفر بود
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it flatters your figure: بهت میاد
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there used to be a big tree in the middle of this garden: قبلاً یک درخت بزرگ وسط این باغ وجود ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the lighting flattered her face: نورپردازی چهره او را خوشایند جلوه م ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
grew alarmed: نگران شد grew= شدن، دچار شدن
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the more they grow on you: بیشتر از آنها خوشتان می آید.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
this milk tastes funny: این شیر مزه غیر عادی ( عجیب ) دارد ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
as they try to escape the city an unexpected and even more sinister threat grows: همین طور که آن ها سعی می کنند از شه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the taste grows on you after a while: کمی که می گذرد، آدم از طعمش خوشش می ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was flattered to be invited: او از دعوت شدن خوشحال شد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it hit me that i was truly happy for the first time in years: ناگهان متوجه شدم که برای اولین بار ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
considering that it doesn't make you fun: ( خطاب به شخصی ) حالا در نظر بگیر ش ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
my grandmother used to bake fresh bread every weekend: مادربزرگم قبلاً هر آخر هفته نان تاز ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to grow a business: رشد دادن یک کسب و کار
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
now the taste has grown on me: الان دیگر به طعمش عادت کرده ام و از ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the engine's making a very funny noise: موتور صداهای خیلی مسخره ای در می آو ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he stamped out the flames before they could grow: او قبل از اینکه شعله ها بتوانند گست ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i feel flattered that you remembered me: احساس خوشحالی میکنم که مرا به یاد آ ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the blast destroyed the building: انفجار ساختمان را نابود کرد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it hits me every time i see that photo how much i miss my childhood: هر بار که آن عکس را می بینم، ناگهان ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we used to play video games all night during holidays: ما قبلاً در طول تعطیلات تمام شب باز ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the taste grows on you: کم کم به طعمش عادت می کنید و از آن ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she was flattered by the compliment: او از تعریف خوشحال شد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the taste grew on me over time: کم کم از طعمش خوشم آمد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a funny thing happened to me today: امروز اتفاق عجیبی برای من افتاد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i will grow old but: من پیر خواهم شد ولی. . .
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you are the best person i've ever met: تو بهترین فردی هستی که تا حالا باها ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i feel so incredibly flattered right now: الان خیلی خر کیف و خوشحالم ( از تعر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
my ass she doesn't speak english: گُه خورده که نمی تونه انگلیسی حرف ب ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i was flattered beyond words by their kindness: از محبتشان بیش از حد خوشحال شدم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
my ass he doesn't speak english: گُه خورده که نمی تونه انگلیسی حرف ب ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was flattered by all the attention he received: او از تمام توجهاتی که دریافت کرد خو ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i was extremely flattered by his attention: من از توجه او بسیار خوشحال شدم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she was genuinely flattered by their admiration: او واقعاً از تحسین آنها خوشحال شد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
james grew tired: جیمز خسته شد grew= جزو فعل های اسنا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm flattered but i can't accept the offer: خوشحالم، اما نمیتوانم پیشنهاد را بپ ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
safe and well: صحیح و سالم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm definitely going to give up smoking this time' 'yeah i bet: ( شخص اول ) من قطعا ایندفعه میخوام ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i am definitely going to give up smoking this time' 'yeah i bet: ( شخص اول ) من قطعا ایندفعه میخوام ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
leave something in sb's safe keeping: نگهداری چیزی را به عهده ی کسی گذاشت ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
leave somebody in sb's safe keeping: نگهداری کسی را به عهده ی کسی گذاشتن
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you see i don't have a car because i'm short of money: میدونی، من ماشین ندارم چونکه بی پول ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you see it's an old bus and there aren't any screens: میدونید، این یه اتوبوس قدیمیه و هیچ ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's an old house you know: این یه خونه ی قدیمیه، میدونید.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there isn't a dishwasher in the kitchen: ماشین ظرفشویی ای توی آشپزخونه نیست.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was flattered: مایه مباهات او بود
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was flattered by her attention: پسره خوشحال بود از توجهی که دختره ب ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i felt flattered at being asked to give a lecture: من کیف کردم وقتی ازم خواستن که سخنر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she was flattered to hear that he had been asking about her: دختر خانمه خوشحال بود بخاطر پرس و ج ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i suppose we should be flattered that he agreed to come at all: بنظرم ما بایستی خوشحال باشیم چرا که ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a safe place to hide: یک مکان امن و مطمئن برای مخفی شدن.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i don't have any more money: من دیگر پولی ندارم.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the lost children are all safe: بچه های گم شده همه سالم و در امان ه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the jewels are safe in the bank: جواهرات در بانک محفوظ و ایمن اند.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
because of earthquake: به دلیل زلزله
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
simply because of: صرفا بخاطر . . . صرفاً به این خاطر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's safe to assume that: معقول است که فرض کنیم. . . منطقی ا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
my heart turned to ashes because of the people: از دست آدما قلبم خاکستر شده!
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
safe in the knowledge that: خاطر جمع که خاطر آسوده که
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i bet you she won't come: باهات شرط می بندم که او نمیاد
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it is a safe bet that: مسلم است که. . . یقینا
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
god i was so angry i bet you were: خدایا، من خیلی عصبانی بودم من متوجه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's a safe bet that: مسلم است که. . . یقینا
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i was so angry i bet you were: من خیلی عصبانی بودم من متوجهم/می فه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
your money is safe in the bank: پول شما در بانک امن است.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we know how to get around traffic congestion: ما می دونیم چطور ترافیک رو دور بزنی ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the children are quite safe here: بچه ها اینجا بسیار امن هستند.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's safe to say you're screwed: با اطمینان میشه گفت کارت ساخته ست ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it is safe to say you're screwed: با اطمینان میشه گفت کارت ساخته ست ( ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
why doesn't he speak to me anymore: چرا اون دیگه با من حرف نمی زنه ؟؟
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you'll get around 2 hours continues use before you need recharge: شما حدود ۲ ساعت استفاده مداوم خواهی ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i keep the ring in a safe: من انگشتر را در یک گاو صندوق نگهدار ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i don't want this anymore: من دیگه اینو نمیخوام
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we should try to get around sanctions: باید سعی کنیم تحریم ها را دور بزنیم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i don't sing anymore: من دیگه آواز نمیخونم
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the drug is safe: دارو بی خطر است.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a safe driver: یک راننده محتاط
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
does samsung sell 240hz display phones anymore: سامسونگ اصلا ( هیچ ) گوشی با صفحه ن ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's so easy to get around: جابجا شدن ( رفت و آمد کردن ) خیلی ر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
so i packed some extra snacks to be safe: بنابراین من محض احتیاط یک میان وعده ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
your customers take their business elsewhere: مشتریان از جاهای دیگر خرید می کنند.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it is so easy to get around: جابجا شدن ( رفت و آمد کردن ) خیلی ر ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to be safe: محض احتیاط
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
all you can do is keep going: تنها کاری که می توانید انجام دهید ا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he owns a small business: او یک کسب و کار کوچک دارد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the news of his death get around over the city: خبر مرگش در شهر پخش شد
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a safe and effective remedy: یک درمان بی خطر و موثر
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it is difficult to see how to get around this problem: اینی که چجوری از این مشکل طفره میری ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's difficult to see how to get around this problem: اینی که چجوری از این مشکل طفره میری ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
what's the best way to get around london: بهترین راه برای جابه جا شدن در لندن ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to get around this problem: برای برطرف کردن این مشکل
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she really gets around: اون دختره هر روز با یکیه ( یه روز ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i prefer walking to get around the small town: من ترجیح می دهم برای گشتن در شهر کو ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it takes time for the news to get around: پبچیدن این خبر زمان میبرد.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
in some cities you don't feel safe going out alone at night: در بعضی از شهر ها اگر شما شب ها تنه ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
set up business: راه انداختن کسب و کار
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's easy to get around london: رفت و آمد در لندن آسان است.
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i can't get around talking to my neighbour: من نمیتونم از صحبت کردن با همسایه ا ...
١ هفته پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it is easy to get around london: رفت و آمد در لندن آسان است.
١ هفته پیش