پیشنهاد‌های زینب نیازی پور (٥٢٩)

بازدید
١٨١
پیشنهاد
٠

یَکبُون، یَگبُون، yakboon, در زبان لکی یعنی: ۱. ویران ، تخریب ، ۲. زیر و رو ، شخم زدن، زیر و رو کردن ، پایین اومدن سقف خانه و تخریب منازل مسکونی، تخر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چُوخ چَخ، chogh chagh, در زبان لکی یعنی : ۱. نابود ، تخریب ، با خاک یکسان شدن ، ۲. محو شدن از صفحه روزگار ، از بین رفتن مثل جمله امام خمینی ره می فرم ...

پیشنهاد
٠

ایرچُوخُونِن، eair choghonn, در زبان لکی یعنی: ۱. تخریب ، ویران ۲. نابود کردن و با خاک یکسان کردن، خانه ای که سقفش بریزه و دیوارهاش به هم برسه و سقوط ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تُریسکَه، triskah, در زبان لکی یعنی:۱. نور کم و اندک ۲. شعله ضعیف آتش که در حال خاموش شدن است ۳. شعله ضعیف رو به زوال و خاموشی ۴. در اصلاح محلی اگر د ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بوس ، boos، بوسِم ، بوسین ، بوسیمِن ، بوسینُون ، در زبان لکی یعنی: مخفف بایست ، به معنی ایستادن ، اتراق کردن، ماندن و ماندنی شدنی در جایی بوس : بایس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَغیّا، chgyya, در زبان لکی یعنی: ۱. ترک خوردن ، ترکیدن۲. جوانه زدن ، ۳. دق کردن ،

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَغُونهَ، chgonah, در زبان لکی یعنی: ۱. چغانه زدن ، شکستن انگشتان از فرط شادی، ۲. کیف کردن ، سرخوش بودن، در آوردن صدای انگشتان

پیشنهاد
٠

دُوما گِرتن، domagrten, در زبان لکی یعنی: ۱. عقب گرد، عقب نشینی ، پس رفتن ، ۲. آخر همه ایستادن، آخر بودن انسان یا . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دُو کُت، dokot, در زبان لکی یعنی: دو نصف ، دو نیمه کردن ، تقسیم بر دو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُت کُت، kot kot, در زبان لکی یعنی:۱. تکه تکه کردن ، قطعه قطعه، ۲. خرد کردن، ریزه کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُولَپَت، holapat، در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن ، با آب داغ یا آتش ، سوزاندن پوست که قابل التیام نیست،

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُورنون، kornoon, در زبان لکی یعنی: ۱. خسیس ، کسی که اهل مهمان نوازی نیست و از مهمان بدش می آد ، کسی که نان به مهمان نمیده و طماع هست، ممسک و بخیل، ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یِف، yef, در زبان لکی یعنی : ۱. جفت ، همتا، همانند ، دو قلو ۲. معادل همولوگ، دو قلوی همسان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَف، yaf, در زبان لکی یعنی: ۱. سیل ، جریان شدید رودخانه های طغیانگر که ویران کننده است۲. سیل عظیم جمعیت ، شلوغی و ازدحام جمعیت انسان و حیوان و . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شِیّ، sheay, در زبان لکی یعنی: ۱. شُل و وارفته، ۲. بی بنیاد ، سست و بی اساس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَشق، yashg, در زبان لکی یعنی: ۱. پابر جا ۲. تکون نخوردن، اصطلاحاً اونقدر محکم بودن چیزی که تکون نخوره، محکم مثل فولاد، استوار ، پایدار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَش، yash, در زبان لکی یعنی: ۱. جنازه، نعش ، ۲. جسم مرده و بی جان انسان و حیوان و . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داری، Dari, در زبان لکی یعنی: دارو ، مرهم زخم ، داروی التیام بخش، آرام بخش

پیشنهاد
٠

تش اُ پَش، tash o pash, در زبان لکی یعنی: ۱. چرخوندن زغال و آتش برای اینکه زغال کل بکنه ۲. به هم ریختن و آشفته کردن کار ، انجام کاری برای روشن کردن آ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تَش، tash, در زبان لکی یعنی: ۱. آتش۲. روشن کردن چیزی اعم از وسیله نقلیه یا . . . . ۳. گرم کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِجَلدون, begaldon, در زبان لکی یعنی: ۱. سریع ، فرز ، ۲. عین فر فره کار کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گَردُو، gardo, در زبان لکی یعنی: ۱. جهانگرد، کسی که همش در حال گشت و گذار هست، ۲. ولگرد، بی مبالات، کسی که همش در حال سرک کشیدن توی زندگی دیگران است ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یِر، yer, در زبان لکی یعنی : ۱. گرداندن ، چرخش، چرخاندن، ۲. عوض شدن و بهم خوردن شُو مُونگ چُون خاصَه شُوره چلِ چیت شاهزادهِ نیشتی یِر مَدای وَ دوُک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دا ، da، در زبان لکی یعنی: دادن دامُون : ما دادیم داتُون: شما دادید داتُونه: شما داده اید در چهل سرو آمده: دُورُون دُورِم دا هِجرون پیرم کِرد مِه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وَشم ، vashem, در زبان لکی یعنی: ۱. نحسی و نامیمونی و نامبارک۲. باد گرمی که اواخر بهار می وزد و کشت ها رو زرد و نابود می کند معادل باد سرخ است که ویر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قُوش، ghoosh, در زبان لکی یعنی: جغد

پیشنهاد
٠

مَشُلِنِگُوین، masholengooin, در زبان لکی یعنی : با نازو غرور راه رفتن ، راه رفتن به گونه ای که توجه دیگران جلب شود با ناز و غرور راه رفتن در چهل سُر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِزهَ , kezah, در زبان لکی یعنی: ۱. سوختن ، کباب شدن ، جزقاله شدن ۲. با سوز و گداز مویه کردن ناشی از سوز درون ۳. غم و اندوه درون در مویه زیر: کِزه د ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوییر ، choir, در زبان لکی یعنی: یک گیاه بوته تا ارتفاع یک متر به شکل شوییت و سر سبز و با بوی تند خاص که این گیاه دارای طبع گرم و مزه ملس و خوبی است ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آژ، azh, در زبان لکی یعنی :۱. دوختن با نخ و سوزن، ۲. کوک زدن ۳. جون گرفتن کسی، یا اصلاح آژ در مورد بدن انسان یعنی چیزی که بدن رو ریکاوری کنه و جون بگ ...

پیشنهاد
٠

نُوشگّ، نُوشکّ، noshek, در زبان لکی یعنی: ۱. دوره گردی ، ولگردی ، ۲. سر بار دیگران بودن ، مفت خور با دوره گردی، و

پیشنهاد
٠

هَزار چِیم، hazar cheam, در زبان لکی یعنی: ۱. هزار چشم ، حواس جمع ، کنترل گر، تیز ، فرز ۲. کسی که چیزی از زیر دستش در نمی ره ، در برخی جملات یعنی چشم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گَشتَل، gashtal, در زبان لکی یعنی: ۱. دوره گرد ، بیکار، علاف ، کسی که در حال دوره گردی و بیکاری است، آدم فضول که سرک توی زندگی دیگران می کشه و دخالت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاز، taz، در زبان لکی یعنی: قطعه جدا شده از کوه که به طرف پایین سقوط کننده و در حال غلتیدن باشه، سنگ های بزرگ و گرد که در زمان های دور برای دفاع از م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاش، tash, در زبان لکی یعنی: ۱. بلندی و تیزی نوک قله کوه، تکه تیزی که برجسته تر و تیز تر از قسمت های دیگه کوه به چشم بیاد۲. تراشیدن و بتاش، بتیش: فعل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جَلد، jald, در زبان لکی یعنی: ۱. زرنگ، تند و تیز و سریع، ۲. شلاق زدن ، مجازات حد زنا و . . . ۳. خو گرفتن و پایبند شدن به یک مکان در مورد کفترهای پشت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داک، dak, در زبان لکی یعنی ۱. پر شدن ظرفیت و تمام کردن کاری ۲. در مورد خوردن انسان وحیوانات هم یعنی سیر شدن به نحوی که نتوان یک لقمه دیگر خورد ، پر ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَم، Cham, در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اژدر ، azhdar, در زبان لکی ۱. یعنی اژدها ، آتش دهان ۲. مادر غول پیکر و وحشتناک که آتش از دهانش بیرون میزنه۳. به معنی شجاع و شکست ناپذیر ۴. اسم سلاح ج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شش, shesh, با توجه به حرکات سه گانه شِش در زبان لکی یعنی ۱. شپش و موجود موزی که به موهای و سر حمله می کنند وبه آن ژاری هم می گویند ۲. شُش یعنی پف و ر ...

پیشنهاد
٠

کِیهَ اُو کُمال، kiah o kemal, در زبان لکی یعنی: ۱. کاه و یونجه , کُمال یعنی علف های هرز که به طور خودرو توی مزارع گندم رشد می کنه ۲. آذوقه کامل زمست ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَمر، chamar, با فتحه چ به شکل چَمر خوانده می شود و در زبان لکی یعنی ۱. حلقه و گرفتاری و معادل کلمه چنبر یعنی حلقه بستن مار و . . . و شکل دایرة آن وج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیژن، bizhan, در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء بی و ژن یعنی بی زن : پسر جوان که هنوز ازدواج نکرده و در اوج جوانی هست، کسی که تعلق به زن پیدا نکرده و عز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منیژه ، man eazhe, در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء مِن ایژه، یا همان کلمه منِ ایش ، یعنی مال و دارایی من متعلق به من ۲. یا کلمه مَنیشی یا مِنیشهَ : یع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِن ایش، men eaish, در زبان لکی یعنی: من ، منِ نوعی ، خود ِ من

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تَک، tak, در زبان لکی یعنی:۱. جوار ، کنار ، ۲. همراه ، همنشین ، پیش کسی بودن، ۳. تماس ، در ارتباط بودن، ۴. دایره ای از جنس حصیر یا ساقه گندم که دایره ...

پیشنهاد
٠

کِیِه نی، کِیِن نی، , kiea ni، در زبان لکی یعنی: ۱. آبی که از زمین می جوشه و باعث کنده شدن خاک های اطرافش شده، چشمه،

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِکی ، teki، در زبان لکی یعنی: ۱. مقدار کم ته استکان یا یک لیوان ، و تِکی اُو یعنی : یک لیوان و در معنای اصلی ی قولپ ، یا یک جرعه آب که عطش رو رفع کنه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تَکی تَکی، Taki Taki, در زبان لکی یعنی: جا باز کردن نفرات کناری، کمی تکون بخورن تا جا باز بشه، کمی تکن خوردن افراد نشسته در مسجد یا جلسه و . . . و جا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِک تِک، tek tek, در زبان لکی یعنی:۱. قطره قطره، چکه چکه، نم نم ، ۲. قطرات کوچک آب هنگام چکیدن و درچهل سُرو آمده: یا اُویی بُویام بِچیام و جُواِت ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار، dar, در زبان لکی یعنی: ۱. درخت، ۲. داشتن، دارایی در اصطلاح دار و ندارم : یعنی همه زندگیم ، هر چه که دارم، دار دنیا : تمام دارایی زندگی دنیوی ۳ د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داریوش، dariyoush, در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء داری، یعنی دارو و درمان و مرهم درد ، تمام دارایی یک فرد ۲. و یوش یعنی آرام آرام و با دقت و آهسته کا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نایی، nayie, در زبان لکی یعنی: تشک که معمولاً از جنس ابر و پشم و پشم شیشه و پنبه درست میشه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یِه، yeh, در زبان لکی یعنی: نوعی گلیم دستباف که با پارچه های تابیده و بافته یا موی بز و برخی موارد کامواهای کلفت بافته میشه ، زیر انداز زیلو مانند ، ...

پیشنهاد
٠

جِی اُو بَن، gey o ban, در زبان لکی یعنی: ۱. جول و پلاس، ۲. وسایل داخل منزل، اعم از فرش و زیلو و . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قایی، ghayie, در زبان لکی یعنی: فرش، قالی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اژدر، azhdar, در زبان لکی ۱. یعنی اژدها، اژ دهان: یعنی موجودی که از دهانش آتش داره ، اژدر:درمانندی که از آن آتش می بارد ۲. مار غول پیکر و وحشتناک که ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاص، khan, در زبان لکی یعنی: خوب ، ممتاز ، برتر ، بهترین ، الگو ، نمونه خوب از هر چیز در ضرب المثل کُر خاص مال ارِ چه َسیی انی کُر پیس مال اره چهَ س ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رُو مال، roomal, در زبان لکی یعنی:۱. مالیدن چیزی به طور سرسری، ۲. برداشتن لایه رویی هر چیزی اولین لایه مثل جارو زدن جایی اعم از خاک یا . . . و خوب جا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کَلوا، kalva, در زبان لکی یعنی: نان مخصوص که در لرستان و نواحی غرب و جنوب غرب ایران درست می کنند و مواد آن آرد و آب و زرد چوبه و در برخی موارد زعفران ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِردَکون، gerdakon, در زبان لکی یعنی: گردو، چیز گرد مانند چوبی، چیزی که دایره ای به وجود آمده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِردهَ، gerdah, در زبان لکی یعنی: نان کوچکی که به شکل گرد و دایره و نرم درست میشه

پیشنهاد
٠

گِرآکِردن، gerdakerden, در زبان لکی یعنی: ۱. جمع کردن ، جمع آوری کردن در مورد جمع کردن میوه و محصولات کشاورزی، و جمع زدن با چیزی ، به اضافه کردن ۲. م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِردآیی، gerdayi, در زبان لکی یعنی: دایره ، محیط دایره و جمع شده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُویز، koois, در زبان لکی یعنی: ۱. قاچ کردن، ۲. بریدن یک قطعه از میوه بیشتر مورد نظر است ، یک قاچ از هندوانه یا خیار یا خربزه یا طالبی و معمولاً در م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُولَه، holah, در زبان لکی یعنی: ۱. آسیاب بادی تراکتور برای جدا کردن کاه اعم از سفید مثل جو و گندم و . . و یونجه سبز و شبدر که گندم و کاه در قدیم با ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُول، hool, در زبان لکی یعنی:۱. نگرانی ، اضطراب ، استرس ، ترس و وحشت۲. فکرهای مغشوش و نگران کننده هُولِمهَ یعنی: نگرانم هُولِمونَهَ یعنی: نگرانیم اِ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پَر، par, در زبان لکی یعنی: ۱. پر ماکیان۲. حاشیه ، گوشه، هر چیزی اعم از فرش یا پارچه یا روستا یا کشور و . . . . ۳. سبک و بی وزن بودن چیزی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پَر رُو، par oo, در زبان لکی یعنی: پارچه ای ار جنس نخ

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شُوفت، shooft، در زبان لکی یعنی :۱. شدت بارش باران حرکت رگباری باران ، ۲. داغ کردن

پیشنهاد
٠

رِفت حیدری، reft heydari, در زبان لکی یعنی: باران رگباری و تند و با شدت ، وجه شبه شدت حملات امیر المومنین علی علیه السلام در حمله به دشمن که با شدت ح ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دِریژ، derizh, در زبان لکی یعنی: دراز و بلند ، بلند قد، و دریژی یعنی بلندی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چییِک، chiyek, در زبان لکی یعنی:تکه چوب های خشک برای روشن کردن آتش، و در مورد اسکلت انسان اگر بگویند چییِکین یعنی خشک و لاغر مردنی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگر، ager, در زبان لکی یعنی:آتش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چونچه، chonchah, در زبان لکی یعنی: قابلمه کوچک آشپزی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُولَه، hoolah, در زبان لکی یعنی:۱. سایش، ازبین بردن و پوسیده شدن بر اثر فشار و حرارت و نور آفتاب، ۲. واتابیدن ، از هم باز کردن

پیشنهاد
٠

هُولَه پَت، hoolah, pat , در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن با آب داغ، سوزاندن واز بین بردن پوست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سزونن، sezonen, در زبان لکی یعنی :۱. سوختن، ریشه این کلمه سوز هست ، گداز و با آتش سوزاندن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَیَه، mayah, در زبان لکی یعنی: شنا کردن، شنا ، این کلمه از مِی به معنای گردن استفاده میشه و چون گردن بیشترین فعالیت رو داره با دست با اسم میه نامگذا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میَ اُویی، mayaowi، در زبان لکی یعنی: شناگر حرفه ای، در مورد افراد تیز و حرفه ای و هنرمند و فرز هم این واژه استفاده میشه ، فردی که از موقعیتش خوب است ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سِت، set, در زبان لکی یعنی: ۱. سوختن ، چیزی که با آتش ماهیت خودش رو از دست بدهد، ۲. در مورد دل و غیره یعنی ترحم و دل سوزاندن ، دلم سِت یعنی: دلم سوخت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُولِم، goolem, در زبان لکی یعنی: خندق آب عمیق، برکه آب عمیق دایره شکل برای آب تنی و شنا، جمع شدن آب در یک جای عمیق تر و چاله بزرگ را گُولِم گویند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُورری ، goorri, در زبان لکی یعنی: ۱. جمع شدن آب درمحیط دایره وار و عمیق۲. برکه دایره شکل با آب عمیق ، چاه عمیق که ته آن نامعلوم باشه را هم گُوری گوی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نِتیر، netir, در زبان لکی یعنی: ۱. کشتن به تیر غیب ، کشته شدن۲. ضربه فنی کردن، ضربه غیر قابل جبران که منجر به مرگ میشه، ضربه کاری، زخم عمیق با گلوله ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشقه، pashgah, در زبان لکی یعنی: مگس

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیسوُنِن، gisoonen, در زبان لکی یعنی: ۱. روشن کردن چراغ لامپ یا تلویزیون یا . . . ۲. تعیین تکلیف کردن، مشخص کردن،

پیشنهاد
٠

یُون، یُونه، Yoon, yoonah, در زبان لکی یعنی: یُون: ۱. نسل ، ۲. جوجه های زیر یک مرغ ، ۳. نسل و نژاد مشترک ، یک تبار و ایل مشترک که از یک خانواده نشأت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوی ، choy, در زبان لکی یعنی: ۱. کند ، تنبل، کم تحرک، بی انگیزه ، بی حال، ند امید ۲. کل ، تمام ، همه چیز در چهل سُرو آمده: خدا خُدام بی خُدای کُوی ع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژَنُو ، zhano, در زبان لکی یعنی: ۱. از نو ، دوباره ۲. از اول هر کار ، ساختن و نوسازی در چهل سُرو آمده : ری کَه کِرماشُون بِکارِن ژَنُو اَرهِ دوُسَ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خِر، kher, در زبان لکی یعنی: ۱. چریدن و دور زدن ، گردش کردن ۲. فدای کسی شدن اگر اصطلاحا ً بگن مه وَ خِرت بام : یعنی من فدای تو بشم۳. به معنی یقین لبا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میتقَه، mitghah, در زبان لکی یعنی : ۱. ذره ، ذرات تشکیل دهنده و شکل دهنده ۲. کوچکترین ذرات هر چیز ، برابر با مولکول

پیشنهاد
٠

خان زند: کریم خان، khan zand: karim khan zand:karim khan, موسس سلسله زندیه، و کسی که یکی از افسران ارشد سپاه نادر شاه افشار بوده، خان زند لک زبان و ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میتقِلَه، mitghlah, در زبان لکی یعنی: ۱. مقدار کم ، بسیار کمی. برابر با اتم ۲. این واژه برای کودکان یعنی خیلی کمتر از هر چیز ، اندازه ای که بچه سیر ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیتَه، titah, در زبان لکی یعنی: انگشت کوچک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَچ، chach, در زبان لکی یعنی: مچ دست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُتَر، kotar, در زبان لکی یعنی : ۱. کوتاه قد ۲. بد قواره ، کوتوله، بد ریخت ، شکسته و پیر و خمیده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لَک، lak، در مناطق غرب ایران: نام یکی از اقوام اصیل آریایی است که بعد از هجرت مادها به غرب ایران به دو دسته لر و لک تقسیم می شوند قوم لک مختص مناطق ا ...

پیشنهاد
٠

چُورچِلَگَه ، chorchlagah، در زبان لکی یعنی: چهار تا چوب که به عنوان ستون و پایه برای سیاه چادر در چهار جهت نصب می کنند که باد توی چادر نپیچه و سقوط ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خِر، kher, در زبان لکی یعنی: ۱. چریدن و دور زدن ، گردش کردن ۲. فدای کسی شدن اگر اصطلاحا ً بگن مه وَ خِرت بام : یعنی من فدای تو بشم۳. به معنی یقه لباس ...

پیشنهاد
٠

چُورچِلَگَه ، khorkhlaga، در زبان لکی یعنی: چهار تا چوب که به عنوان ستون و پایه برای سیاه چادر در چهار جهت نصب می کنند که باد توی چادر نپیچه و سقوط ن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِلَکَه، telakah, در زبان لکی یعنی:۱. سرهم بندی ، نیمه کاره کاری را انجام دادن ، ۲. کاری رو درست حسابی انجام ندادن ، خراب کاری در کاری،

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سُویک، soik, در زبان لکی یعنی: گوشه و حاشیه یک چیز ، کنج دیوار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نازِشت، nazeshet, در زبان لکی یعنی: ۱. ناز کردن، خود را لوس کردن ، خود را برای کسی عزیز کردن، در برخی موارد معنی خود شیرینی هم میده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کَر، Kar, در زبان لکی یعنی: ۱. ناشنوا ۲. نام یکی از طوایف ایل بیرانوند در لرستان است

پیشنهاد
٠

اِرا شِلپِیا ، arashlpyei, در زبان لکی یعنی: ۱. کهنه ، فرسوده ۲. پوسیده ، پاره ، مندرس۳. اگر به عنوان صفت برای انسان استفاده شود به معنی کهنسال، و فر ...

پیشنهاد
٠

اِرا رِزِیا، ararezya, در زبان لکی یعنی: ۱. فرو ریختن، ریختن ، ریزش کردن و افتادن بر اثر قدمت و کهنگی ۲. در مورد هر چیزی به معنی آثاری که بر اثر قدمت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طُووی، tooy, در زبان لکی یعنی: درخت بید مجنون با شاخه های آویزون و بلند در چهل سُرو آمده: فدای بالات بام چو توطُووی چَمیُونَه چُو یِیکه وِهار تازه د ...

پیشنهاد
٠

آساره سُهیی ، asareh, در زبان لکی یعنی: ۱. ستاره سهیل ، ۲. مقصد و راه دست نیافتنی، نرسیدن به هدف و جواب نگرفتن در چهل سُرو آمده: بالات و بَرزی، قد و ...

پیشنهاد
٠

دار گوویژ ، dar gosh, در زبان لکی یعنی: درخت زالزالک که شامل نوع آبی که میوه ی آن قرمز و هسته میوه آن تک لمه ای و موقع رسیدن آن نرم و شیرین است و نوع ...

پیشنهاد
٠

وَ یا ایاهَ ایی یَیَ یَیا، ، va ya eyaha iyayyah, در زبان لکی: و لا اله الا الله ، در زبان لکی کلمه لام دربرخی ازموارد تلفظ نمیشه و به جاش کلمه ی وجو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار وِی، dar vi, در زبان لکی یعنی: درخت بید، بید مجنون و انواع بید

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وَ یا، vaya, در زبان لکی یعنی: والله، به خدا قسم

پیشنهاد
٠

دار گُنجِس، dar gonjes, در زبان لکی یعنی: درخت زبان گنجشک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار سیو, dar civ, در زبان لکی یعنی: درخت سیب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار سِرِنجی، dar serengi, در زبان لکی یعنی: درخت سنجد

پیشنهاد
٠

دار تُو دِررِک، dar toderek, در زبان لکی یعنی: تمشک وحشی، نام دیگر آن آهن دِرِک است

پیشنهاد
٠

دار گِردَکُون، dar gerdakon, در زبان لکی یعنی: درخت گردو

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار بَیی، dar bayi, در زبان لکی یعنی: درخت بلوط

پیشنهاد
٠

دار کَر انجیر، dar karangir, در زبان لکی یعنی: درخت انجیر وحشی، انجیر دیم

پیشنهاد
٠

ولکه واز، valkavaz, در زبان لکی یعنی: گیاه سبز از خانواده تره و هم شکل تره اما ریز ار با بوی تند شبیه فاضلاب که طبع گرم دارد و آن را با لوبیا و گندم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِلَشیر ، kelashir, در زبان لکی یعنی: خروس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوجک، gogek, در زبان لکی یعنی : جوجه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیت، chit, در زبان لکی یعنی: ۱. حصیربافی که با نی و موی تابیده شده بز یک در میان می بافند و باگره زنجیره مانند اولی را به دومی وصل می کنند و بستگی به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِرخ، merkh, درزبان لکی یعنی: مرغ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز ، baz, در زبان لکی یعنی: ۱. عقاب ۲. سفید و روشن، در چهل سرو آمده: کراسَکت چیتهَ گُلی دِش بازه ِبمارکِت بو ایی دُوسی تازهَ لباست از جنس پارچه نخ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بویام ، boyam, در زبان لکی یعنی: بودم در چهل سرو آمده: یا شالِت بُویام یا گِریی شالِت یا طِلفی بُویام اَر بِن بالِت یا شُونَه بُویام اَر قِ دَستمال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَشنَه، rashnah, در زبان لکی یعنی:۱. تیپ ، قیافه و ظاهر ۲. دوست داشتنی ، تو دل برو در چهل سرو آمده: حشک بیمهَ چُو چوُ و رُو پوسَ وَ کم َ رشنهَ بیمه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز ، baz, در زبان لکی یعنی: ۱. عقاب ۲. سفید و روشن، در چهل سرو آمده: کراسَکت چیتهَ گُلی دِش بازه بمارکت بو ایی دوسی تازهَ لباست از جنس پارچه نخی س ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بط اُویی، batoie, درزبان لکی یعنی: مرغابی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَیاتِر، ayater, در زبان لکی یعنی: ایسهَ پیر بیمه َ اُوردِمهَ ریش ژنی َ موشِن ایاتِر بنیش الان، در حال حاضر ، من دیگه پیر شدم و بد ریخت شدم زنها من ر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سَرین، sarin, در زبان لکی یعنی: بالای سر و بالای هر چیز در مویه لکی آمده: خوشال و سنگیی ها وَسرینت گوش مهِ اَ دَنگ و گزهَ دَرینت یعنی خوش به حال سن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُور hoor, در زبان لکی یعنی : پایین و حد پایین اهور ائره مای ی کراس کَژی می بلند کردی چو کُوگ مَرژی از پایین داره میاد ی کسی که لباسش برق میزنه گرد ...

پیشنهاد
٠

آز دَسِ اُو پام ، AZ Das o Pam, در زبان لکی یعنی: ۱. جریان یافتن خون توی رگها ۲. برگشت جون دوباره به بدن ۳. این جمله بیشتر برای قربان صدقه رفتن بچه ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نِم ، nem, در زبان لکی یعنی: ۱. نَم زدن ، نمناک بودن، خیس بودن جزئی، ۲. یعنی خم شدن و کوتاه کردن کم و نِماز هم یعنی رکوع و خم کردن کمر از نم و از خم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نِمَیُو، nemayou, در زبان لکی یعنی: درست نمیشه، نمیشه، و در شعر زیر هم آمده: نمم چهَ بِکَم کارِم چی ژَدس مینام شِکسته نِمَیُو پیوست نمیدونم چکار کنم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِلَک، kelak, در زبان لکی یعنی:۱. دیوارهایی از سنگ که اطراف باغ و اطراف مزرعه و چادر کوچ نشینان چیده شده ، دیوار سنگی بدون ملاط برای نظم به محوطه اطر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چِینهَ، khinah, در زبان لکی یعنی: ۱. دیوار ی که با سنگ مرتب شده ، دیوار سنگ چین و مترادف کِلَک می باشد۲. به معنی چیه؟؟ ، چطوریه ، آن چیست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نُوعَن ، noan, در زبان لکی یعنی: بالشک مخصوص برای نانوایی که داخل آن را با پنبه یا پشم گوسفند پر می کنند و برای جلوگیری از حرارت و آسیب دست نانوا برا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاطَه، shatah, در زبان لکی یعنی: نان تنوری نازک، نان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سِس ، ses, در زبان لکی یعنی: سست و ناتوان و شل ، وارفته و در ضرب المثل : سختِت گِه گِرت سِسَ مای سِس ات گه ِ گِرت هُو نمای یعنی سخت که گرفتی سست می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی آز ، beaz, در زبان لکی یعنی:۱. بی جون، کم توان ، نحیف و معادل نزار در فارسی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیکِش ، bikes, در زبان لکی یعنی :۱. ساکت بی صدا، ۲. بدون سر و صدا ، در سکوت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَفِلیس، afelic, در زبان لکی یعنی:۱. لخت ۲. بی حجاب ، بی حیا ، بی پروا ، کسی که هیچ چیزی براش ارزش نداره۳. و اگر بگن کسی فلانی رو اَفِلیس کرد برخی مو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیتَرمُون ، titarmon, در زبان لکی یعنی: ۱. نیم وجبی، ۲. عقب مانده، کوتوله ، بد ریخت ، بد قواره

پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی : گِیار: برگرد گِیارم: من برگردم گِیاریمن:داریم بر می گردیم گِیارینون:دارید بر می گردید ها گِیا ماریمن:الان داریم بر می گردیم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُورجه, gorjah, در زبان لکی یعنی: گوجه فرنگی، انواع گوجه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حَسل، hasal, در زبان لکی یعنی: عسل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بامجُون , در زبان لکی یعنی: بادمجان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُنج در زبان لکی یعنی: زنبور که شامل گُنج حسل : و گُنج کافِری: زنبور قرمز نیش دار با کله زرد نیش اون زهر بیشتری داره و خطرناک هست و گنج زرده: که کل ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یُونَه، yonah, در زبان لکی یعنی: لانه ، خانه پرندگان و حشرات و . . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مالگَه، malgah, در زبان لکی یعنی: خانه جدید و این کلمه از دو جزء مال به معنی خانه گه یعنی جایی که خانه ساخته شده

پیشنهاد
٠

دار هَلُونَه، dar halonah, در زبان لکی یعنی: درختچه کوچکی که اغلب با برگهای پنجه ای شکل و میوه هایی به شکل گیلاس با اندازه ای کوچک که وقتی میوه سیاه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار قُلِنگ، در زبان لکی یعنی: درخت بنه ، پسته وحشی، که میوه های خوش طعم و بو داره که در اکثر نقاط غرب ایران و نواحی جنوب غرب هم رشد می کنه و بیشتر تو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کال، kal، در زبان لکی یعنی: ۱. نارس و نرسیده ۲. رنگ قهوه ای

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَت دائن ، در زبان لکی یعنی : ۱. از دست دادن حالت تعادل ، زمین خوردن در اثر ضعف یا . . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِلاس، melas، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون ، کم جون ۲. مظلوم ، ۳. پژمرده ، ژولیده ، چرکیده ۴. کسی که خودش رو به موش مردگی بزنه و تظاهر به ضعف کنه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی گُیون ، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون، کم جون ، ۲. در آستانه مرگ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاغَه، yagah، در زبان لکی یعنی:۱. سقوط در آن ضعف ، ۲. افتادن در اثر ضعف و گرسنگی یا بیماری۳. کسی که بر اثر ضعف حالت تعادل نداره و مدام زمین می خوره و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُنِِک در زبان لکی یعنی: چُونه خمیر ، خمیر گلوله شده بعد از آماده شدن برای صاف شدن با وردنه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازِن، bazen در زبان لکی یعنی: سوراخی که برای خارج شدن دود و حرارت اضافی تنور مورب درست می کنند و برای اینکه تنور سرد نشه موقع پخت نان آن را می بندد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نافیس، nafic در زبان لکی یعنی: وردنه خمیر ، چوب مخصوص برای صاف کردن خمیر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یانجین با سکون نون، yanjin در زبان لکی یعنی : ظرف سفالی مخصوص برای آماده کردن خمیر نانوایی که گردی شکل هست و بعد از آماده شدن خمیر از پشت سفالی آن بر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ِهناسی چی اِ کَت، در زبان لکی یعنی : نفسم بند آومد، لکنت زبان گرفتم ، نفس کشیدن برام سخت شد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جِکَه در زبان لکی یعنی: گنجشک ، پرنده ای که جیک جیک می کنه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حَفی در زبان لکی یعنی: مار افعی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَیَرگ در زبان لکی یعنی: لک لک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رُوآ ، roa، در زبان لکی یعنی : روباه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پُوپی سِلیمُونی در زبان لکی یعنی هدهد، شانه به سر ، هدهد سلیمان نبی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُول آژدُم در زبان لکی یعنی:۱. عقرب این کلمه از سه جزء کول یعنی پشت و آژ یعنی دوختن و دم تشکیل شده یعنی موجودی که سوزن روی کولش هست ۲. در مورد اخلاق ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِرژِنگ در زبان لکی یعنی : خرچنگ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یُوتی در زبان لکی یعنی : نوازنده انواع آهنگها ، کسی که انواع رقص و دس محلی و . . . رو انجام میده ، گروه ارکستر رو هم امروزه یوتی گویند و یوتی به نوعی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سازِنَه چی، در زبان لکی یعنی : ۱. نوازنده اعم از تار یا نوازنده نی یا دهل و . . . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بگیر و بِوَن در زبان لکی یعنی:۱. تعقیب و گریز ، ۲. گرفتن ، ۳. دستگیر کردن ، ۴. زندانی کردن ، ۵. اسیر کردن، ۶. در غل و زنجیر کردن ، ۷. گرفتار کردن، گر ...

پیشنهاد
٠

دَم اِ کَمچه ری بیته، در زبان لکی یعنی:۱. از شدت ضعف لاغر شرگده و رنگ به رخ نداره ، ۲. داره می میره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاشُخ در زبان لکی یعنی: قاشق

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُوشَه با سکون واو در زبان لکی یعنی ۱. ظرف مخصوص شیر دوشی و دوشیدن شیر گاو

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

شیر پالِک در زبان لکی یعنی: ۱. صافی برای گرفتن آشغال شیر ۲. پارچه توری یا نخی برای صاف کردن شیر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قُولمه در زبان لکی یعنی: قابلمه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دُوری در زبان لکی یعنی: ۱. بشقاب غذا خوری ۲. دور یعنی هر چیز گرد و دوار و دایره شکل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِیتقَل میتقَل در زبان لکی یعنی: ۱. قد و نیم قد ۲. انگشتان دست که قد و نیم قد و هم اندازه نیست۳. کوتوله و دراز ۴. اسم ی بازی که انگشتها حذف میشه و کس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یِیسک در زبان لکی یعنی: ۱. دیس برنج خوری۲. اوج تابش خورشید ، ییسک حُور یعنی بالا آمدن خورشید و تابیدن آفتاب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جُوم در زبان لکی یعنی: کاسه نقش دار اعم از مسی یا برنجی یا چینی یا . . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاشی در زبان لکی یعنی: کاسه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کَمچَه در زبان لکی یعنی: ملاقه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِی ژَه در زبان لکی یعنی: ۱. آبکش، صافی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یِباس در زبان لکی و گویش لری یعنی: لباس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چُواِرشَه در زبان لکی یعنی: ۱. برعکس ۲. چپه شدن و نابود شدن ۳. افتادن و سرنگون شدن ومعدل برعکس شدن و صلاح یباس چُواِرشهَ یعنی : یعنی لباس برعکس

پیشنهاد
٠

وِت، وِتهِ، وِت وَت، وتِم ، وِتِت، وِتمُون، وِتِتون، وِ تمونه در زبان لکی یعنی: وِت : گفتی ، گفتن وِ تهِ : او گفت وِت وَت: گفتگو ، دنبال حرف بودن و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چات اَژِنم در زبان لکی یعنی: چکارم داری در چهل سرو آمده: وِتم خُدایی وُ مهِ بنهِ تُونم دوسِت کُشتِمَه دِیر چات اَژنم گفتم تو خدایی و من هم بنده تو ...

پیشنهاد
٠

چات، چاتُون، چُوییتون ، چُوییتونه ، در زبان لکی یعنی: چته، چتونه، چی شد ، چتون شده مشکلتون چیه؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَژِنِم ، اژی ، اژه ، در زبان لکی یعنی: از من ، از این ، از آن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی تَر در زبان لکی یعنی: ولگرد ، دوره گرد ، مفت خور ، و بیکار و علاف

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیتِر در زبان لکی یعنی: بهتر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارُون در زبان لکی یعنی : باران ، ریزش قطرات آب از آسمان در شعر : واروُن وارُونه زمین تَر میشهَ گل نسار جونِم کار بیتر میشهَ یعنی بارونه بارونه زمین ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَیی گوش در زبان لکی یعنی: آدم زرنگ و باهوش و تیز و با فراست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاَلهَ گوش در زبان لکی یعنی: آدم ابله و زود باور ، عوام ، دهن بین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شالَهَ مِی در زبان لکی یعنی: ۱. جوانی که شال توی گردنش هست ۲. اما در بیشتر استعمالات یعنی آدم ساده لوح و ملانصرالدین

پیشنهاد
٠

رِ ندَک، رِنچی، مردِ رِن، رِن باز، رِن ُو بَن در زبان لکی یعنی: حقه باز ، اهل دوز و کلک، اهل حقه بازی، حقه باز، حقه و کلک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاچُوله باز در زبان لکی یعنی: حقه باز ، شعبده باز ، جادوگر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژِژُو در زبان لکی یعنی: خار پشت، جوجه تیغی ، سیخ چُوله ، چُوله

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاتَزا در زبان لکی یعنی بچه های عمو اعم از دختر و پسر و در بیت زیرکه اومده یعنی دختر عمو هر چی حواستِم هر چی داشتِم ایی خُدا دَش وِ ایما تاتَزکِه خُو ...

پیشنهاد
٠

پِراش پَش، پِراشک پشک، در زبان لکی یعنی: ۱. تکه تکه شدن، شکستن ، داغون شدن ، مثل شیشه خرد شدن۲. پخش شدن ، پهن کردن روی چیزی۳. افتادن از بلندی و انتظا ...

پیشنهاد
٠

رُوشنا با سکون شین ، رُشنا، رُوشِن، در زبان لکی یعنی: روشنایی و تابیدن نور آفتاب در اول روز، روشن شدن آسمان، روشنایی روز ، روشن شدن، نوری که پهنه آسم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژُویی در زبان لکی یعنی: صمغ و شیره درختان که از تنه درخت میزنه بیرون و به صورت اشک و . . . خشک میشه و به عنوان ژل مو و چسب و لایه بردار محلی ها از او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زرده ژواَ در زبان لکی یعنی : زرد چوبه و معادل کلمه آل لَت به معنی زرده چوبه نیز می باشد و اصلاح رنگش مثل زرده ژوه شد یعنی: رنگش پریده ، یا ازترس رنگ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُور نُون در زبان لکی یعنی : بخیل و ممسک و کسی که طماع است و نان بده نیست،

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گَزر، گِزر در زبان لکی یعنی: هویچ، اوُ گِزر اُو یعنی آب هویچ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی ۱. موهای نرم بره ها و برخی بزهای نژادی۲. حالت کُرک وقتی مرغ روی تخم به مدت ۲۰ روز می خوابه حالت تدافعی مرغ و خوابیدن روی تخم ها رو ک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُلک در زبان لکی یعنی: ۱. پشم حیوانات و موهای نرم بره و گوسفند و برخی از بزهای نژادی که مثل مرینوس نرم هست۲. موهای سر و صورت انسان و ریش سیبیل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیژ در زبان لکی یعنی: حالت تدافعی مرغهای کرک وقتی که روی تخم می خوابن و دوست ندارن کسی اعم از انسان یا حیوان به لونه اش نزدیک بشه پس پرهای مرغ به حال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی: ۱. جمع شدن ، حالت تدافعی گرفتن در مورد خار پشت یا . . . ۲. حالت چروک شدن و درهم شدن چهره و درهم رفتن اخم در مورد انسان هم می کن کیژ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی :چاقو

پیشنهاد
٠

شیرین و فرهاد داستان مردی از طبقه پایین جامعه که طی اتفاقی شیرین که شاهزاده بود را ملاقات می کند و فرهاد با ابراز علاقه به شیرین دلبسته می شود و در ز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُر در زبان لکی یعنی: پسر و فرزند پسر در چهل سرو آمده: کُری صو بارهَ مینگَهَ مون کُواَ هرَ جا تُو بُوشین هرَ وِرَ خُواَ پسرها فردا می خوایم کوچ کنیم ...

پیشنهاد
٠

رِشُون، رِشُونن، رِشُونتون، رِشُنتونهَ، رِشُونمونهَ، ها مَرشِنیمِن در زبان لکی یعنی: ریخت، ریختن، ریختید، ریخته اید، ریخته ایم، الان داریم میریزیم و ...

پیشنهاد
٠

رِزُونن، رِزِن، رِزُونِمون، رِزوُنتون، رِزُنتونه، هامَرزنیمن در زبان لکی یعنی:رِزُونن :۱. ریز ریز، ریزش کردن، به ریزش واداشتن مثل برگ درخت یا غیره ، ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حُوزگار در زبان لکی یعنی : خواستگار

پیشنهاد
٠

حُوستِن، حُوستِتِون ، حُوسِتمُون، حُوستِتِونهَ، حُوزگار ، در زبان لکی یعنی: ازدواج کردن، ازدواج کردید، ازدواج کردیم، در گذشته ازدواج کردید، خواستگار ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژِیرُوبُن در زبان لکی یعنی: خراب ، ویران ، از بین رفتن ، نابود شدن و مترادف یَکبُون، و چُوخچَخ ، به معنی خراب و . . می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چُوخچَخ در زبان لکی یعنی: ویران و خراب شده این کلمه مترادف یَک بون و ژِیروُبُن نیز می باشد و اگر بخواهند بگن کسی خانه اش خراب بشه به شکل نفرین و . . ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَکبُون در زبان لکی یعنی: خراب و ویران شده و مترادف کن فیکون ، و ژیرو بُن ، و چُوخ چخ نیز می باشد یعنی از بین رفتن نابود شدن ، زیر و زبر شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چُوخ در زبان لکی یعنی: ۱. سنگینی یک چیز بیشتر در مورد درخت مو و پر بار بودن درخت که سنگینی بار میوه باعث آویزان شدن شاخه ها میشه اون بار سنگین و آویز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چُوخا در زبان لکی یعنی : عبا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هور در زبان لکی یعنی : ۱. کیسه های سه متری از جنس پشم بافته شده ۲. اندازه هُور یعنی زیاد و اصلاح چن هوری مِیرری یعنی زیاد می خوره و ، پرخوری می کنه ، ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِر کار در زبان لکی یعنی: یعنی مردی که با داس و . . . گندم و جو درو می کند ، معادل درواَنی یعنی کسی که کارش درو کردن است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِر اُبَن در زبان لکی یعنی: ۱. بِر اُو بَن یعنی ناشیانه و بدون مهارت دارم کارم رو بدون آموزش و تجربه انجام میدم۲. با بی تجربگی تلاش برای انجام کاری۳ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِر با سکون ر در زبان لکی یعنی: ۱. بافتن یک رج قالیچه برابر با یک ردیف است که پود میخوره ۲. قیچی زدن ، بریدن ۳. بِر زدن یعنی قیچی زدن و نامنظم بریدن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَرزو، بِرزو در زبان لکی یعنی: ۱. بلند بالا ، بلند قامت ۲. مغرور ، کسی که با هیکل بلند قامتش پایین تر از خودش رو نمی بینه و بالاتر از خودش رو می بینه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَپر با فتحه ی به شکل یَ پر در زبان لکی یعنی ۱. مخفف لپه است ۲. حبوبات دو لپه ای و چون در مناطق غرب کشور بیشتر در مورد باقلا استفاده شده در اولین ایس ...

پیشنهاد
٠

معادل فارسی آن در لکی یعنی، روسری، روسریم ، روسریت، روسریهامون ، روسریهاتون، که روسر ی معمولی و کوتاه نیست بزرگ و دو متری و سه متری و بلند هست به اسم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

ژاژا در زبان لکی یعنی: ۱. جویده شده۲. نرم شده و نابود کردن با دندان۳. اگر به طور استعاری در مورد انسان استفاده شود و بگن فلانی ژا ژا شده یعنی چیزی از ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژا در زبان لکی یعنی:۱. نشخوار حیوانات گیاهخوار اهلی اعم از گاو و گوسفند و . . . ۲. جویدن به طور استمرار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَرز در زبان لکی یعنی: بلندی و نخوت و خود برتر بینی بالا بودن مهم ترین معنی اون هست ی چیتِ چهِ بی تو کردت ژَ ور هُواکَت بَرزه نِمکِین مَه سَر یعنی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کُوگ در زبان لکی یعنی: کبک کوهی و در چهل سرو آمده : پِیالهَ چینی چِیم کُوگ دری بال چُو کَلِ سَررَم هَر هُوین اِ خیال یعنی: کسی که چشمات مثل استکان ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِیِک در زبان لکی و گویش لری یعنی: انگشت، و جمعی انگشتان یعنی کِیِکِی و در چهل سرو آمده: تو دِر اوچهِ دِر ساقی مه ِ دِر ایچه دِر بَنِم کس نیا کس نَر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساق در زبان لکی و گویش لری یعنی: ۱. صحیح و سالم و سلامت ، در امان ، جای امنی. و به معنی شاخه و ساقه نیز می باشد و در چهل سرو آمده: تو دِر اوچهِ دِر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُوآرو در زبان لکی یعنی: می باره ، می ریزه ، تراوش می کنه، در چهل سرو آمده: کراسَکت چیتَ گُل پُوکِهِ دارو اَر بان چَتِریت طِلا مُو آرو لباست نازکه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَوَنِت در زبان لکی یعنی: روبرو و مقابل و در چهل سرو هم آمده: یا هُمسات بویام یا وَ روَنت یا بَنی بواَت هفت سال اَر بن ات یعنی یا یا همسایت بودم و ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اُوو در زبان لکی یعنی:آب در چهل سرو آمده: یا اویی بُویام بِچیام وَ جُواِت تِک تِک بتِکیام وَ زلفی خُواِت یعنی: کاش مثل یک آب روان توی جوی تو ریخته م ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِراس در زبان لکی یعنی: لباس یا هُمسات بویام و َ دَس ِ راسِت یا گُلی بُیام وَقِ کِراست یعنی : کاش همسایه درست راستت بودم یا اینکه گلی بودم که به لبا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُویی در زبان لکی یعنی:۱. عروس و در چهل سرو : داآم بُویی خُواَم ُبویی مگر داآت بُویی نُویی شَش سالَ وَ دستگیرون بین َسر گوسالی وات نویی یعنی : مادرم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هِرازگُونی در زبان لکی یعنی:بازی تاب بازی که بیشتراز طناب و رسن که از موی بز بافته میشه و بسیار محکم هست و با آن تاب بازی می کنند و اصطلاح هِرازگُونی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَلهُو در زبان لکی یعنی: درخت آلبالوی وحشی که میوه ای مانند آلبالو داره با رنگ آن و طعم ملس و میوه رسیده آن خود خوش بو و عطر است و از چوب آن به عنوان ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سی قاف در زبان لکی یعنی: ۱. کسی که با بزرگ نمایی و لودگی چیزی ، شخصی یا کاری رو به شوخی و مسخره بیان می کنه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شُون در زبان لکی یعنی: شانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تُوپال بازی در زبان لکی یعنی: بازی فوتبال

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شُون اُ مِی در زبان لکی یعنی: سرشانه و کارور پشت لباس ، مِی شُون پین یعنی: چهار شانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِی شُون در زبان لکی یعنی: یقه لباس

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دَربال در زبان لکی یعنی: آستین، لبه و مچ آستین

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیم بَن در زبان لکی یعنی: تخم مرغ نیمروبدون شکستن زرده و نیم پز شده و عسلی توی روغن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میردَه ، میرهَ در زبان لکی یعنی: ۱. این کلمه مخفف مهردهنده یعنی کسی که به زن مهر و محبت خود رابه زن می بخشد، شوهر ۲. مترادف شُوی به معنی شوهر می باشد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَکِر در زبان لکی به شکل یَ کِر نوشته می شود یعنی ۱. سفید ی که از شدت روشن بودن برق می زند ۲. در مورد لباس و رنگ موی بز یا گره خر یا الغ یاداسب یعنی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خُووآدون در زبان لکی یعنی: نمکدون، نمک پاش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خُوو آلینه در زبان لکی یعنی : نمکزار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالا بلند، بلند بالا ، در زبان لکی یعنی : قد بلند و خوش هیکل ، خوش قد و بالا چش سیا بالا بلند کهِ میایی دِ خواِم یعنی ای یار چشم سیاه و خوش قد و بالا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قَپال در زبان لکی یعنی:۱. گود کردن کف دست برای نوشیدن آب یا پر کردن کف دست برای دادن چیزی مثل گندم یا تخمه و دو کف دست را گود کردن هم به آن صدق می کن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

٢٧آریو برزن در زبان لکی به معنای: ۱. آریو : آریایی ، با اصل و نسب ۲. برزن : به معنای کوه ، دشت ، بیابان و محله و کوچه، و یا بَر زن یعنی کسی که اهل دش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

٢٧چُوله در زبان لکی باتوجه به استعمال یعنی:۱. سیخ چُولی ، چُو له یعنی جوجه تیغی ، خارپشت۲. در مورد انسان بگن چوله آشو : یعنی عامل تفرقه و اختلاف و کس ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شُون در زبان لکی یعنی: ۱. چوپان ۲ معنای نگهبان و محافظ را هم می دهد اگر در مورد انسان استعمال شود در چهل سرو هم آمده: مِن شُونهَ ییوَه شیر وَ قَپال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

چُوله در زبان لکی باتوجه به استعمال یعنی:۱. سیخ چُولی ، چُو له یعنی جوجه تیغی ، خارپشت۲. در مورد انسان بگن چوله آشو : یعنی عامل تفرقه و اختلاف و کسی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آریو برزن در زبان لکی به معنای: ۱. آریو : آریایی ، با اصل و نسب ۲. برزن : به معنای کوه ، دشت ، بیابان و محله و کوچه، و یا بَر زن یعنی کسی که اهل دشت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خُووآ در زبان لکی یعنی : نمک و در شعر : بزَ رون بِزَرون هُویمن ار سَر خُوو آ طلاق نُصرتُون اوتیمن اَر نو آ یعنی شادی و هلهله کن ما توی منطقه نمکزار ...

پیشنهاد
٠

یالک و هُووس در زبان لکی یعنی: التماس و اظهار عجز و ناتوانی

پیشنهاد
٠

د ر زبان لکی یعنی : التماس کردم، التماس کردیم، التماس کردید، التماس می کنه، التماس کن

پیشنهاد
٠

درزبان لکی یعنی: خودم، خودت ، خودمون ، خودتون

پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی: نیومد؟ نیومدی؟ نیومدید، نیومدیم؟

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی ۱. نشخوار حیوانات گاو و گوسفند و حیوانات اهلی گیاهخوار۲. هضم غذا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالا بلند در زبان لکی یعنی : قد بلند و خوش هیکل ، خوش قد و بالا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آژ در زبان لکی یعنی دوختن و سوراخ کردن و اصطلاح با تیر آژ دا و یَکا یعنی باتیر بهش زد و تیر سوراخش کرد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آژاژکی در زبان لکی یعنی خمیازه ناشی از خواب یا خستگی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هراتین در زبان لکی یعنی : روسری ابریشمی با طرح گلونی و در ابعاد کوچک و بزرگ که با آن سرون می بندند

پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی : بارش برف با سرعت و زیاد ، برف و بوران

پیشنهاد
٠

وارُون در زبان لکی یعنی: باران، نم نم وارون یعنی بارون نم نم و آرام

پیشنهاد
٠

۱. گندم آسیاب شده برای پخت حلیم و ترخینه۲. گندم نیمه آسیاب

پیشنهاد
٠

۱. روشن کردن ، روشن کنن و مترادف جاخ کردن که معنی روشن کردن است

پیشنهاد
٠

۱. آتش دان و محل نگهداری آتش مترادف کوونِک ، ۲. محل برپایی آتش ، بخاری ، اجاق، چراغ

پیشنهاد
٠

۱. آتش و شعله آتش

پیشنهاد
٠

۱. از دو جزء کوون و نِک یعنی سنگهای کوچک و محافظ که اطراف هم چیده می شد و داخل آن را چاله می کنند و داخل آن آتش روشن می کنند ۲. مترادف تژگاه ، آتش دا ...

پیشنهاد
٠

۱. سوراخ۲. روزنه ۳. رخنه کردن در چیزی ، نفوذ ، راه عبور و نفوذ

پیشنهاد
٠

یعنی غار ، سوراخی در بن کوه، پناهگاه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَپال در زبان لکی یعنی: ۱. از دو قسمت چپ و ال تشکیل شده چپ در زبان لکی یعنی دست و چپ دادن یعنز کف زدن و چپال یعنی سیلی محکم ، با دست کسی را ناغافل ز ...

پیشنهاد
٠

یعنی باران

پیشنهاد
٠

تِیِم یعنی باران تند و پر آب و بارش باران با شدت و قدرت

پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی: دیدم. ، دارم می بینم، می بینید، داریم می بینیم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُورسِمِل در زبان لکی یعنی: موسیر و مترادف با یُووز می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یُووز در زبان لکی یعنی: موسیر و مترادف با هُورسِمِل می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَم در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش درِآمین ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ننُووس ، چاره نُووس در زبان لکی یعنی: ۱. نوشتن ، ۲. چاره نووس یعنی پروردگارعالم ، خدا و مصادر نُووسونم ، نُوسوونِت، نُووسونمون ، نُووسونمونهَ یعنی: ن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میروژ ، مِروژ در زبان لکی یعنی : ۱. مورچه۲. و اصطلاح بدنم میروژه مهِ یعنی بدنم مور مور میشه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

هُو آن ، هُوو در زبان لکی یعنی: گراز ها، گراز ،

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میروژ ، مِروژ در زبان لکی یعنی : مورچه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اُوَ رُوت در زبان لکی یعنی: ۱. کندن پرهای پرنده و مرغ با آب داغ۲. کندن و برطرف کردن، زدودن موهای بدن یا پرهای حیوانات اهلی داخل آب جوش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَلمَهَ رُوت در زبان لکی یعنی: ۱ خرت کردن و۲. کندن برگهای شاخه درختان و . . . ۳. کندن و جدا کردن برگها و شاخه از شاخه اصلی۳. لخت کردن و عریان کردن در ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُو اُورگ در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن و ۲. بواِرگ یعنی سوختن و تیره و کدر شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خَزگون، قزو، در زبان لکی یعنی:۱. پاتیل بزرگ ، ۲. قابلمه بزرگ آشپزی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

چَم در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش درِآمین ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کَمچَهَ در زبان لکی یعنی: ۱. ملاقه اعم از استیل و روحی و چوبی۲. کاسه دسته دار کوچک که در کارهای سیمان کاری هم استفاده میشه کمچه گوینده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَچ در زبان لکی یعنی: ۱. دست کوچولو و نازک نوزاد و اطفال زیر ۵ سال، دست ظریف و نازک

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخ در زبان لکی یعنی: ۱. ریگ ۲. شن و ماسه روخانه و صحرا و بیابان ، تکه های کوچک و سنگ ریزه و عبارت ؛ چَن ریخِ رُوُان شُکرت یعنی به اندازه ریگ تمام رو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِیهَ اُو کُمال در زبان لکی یعنی: ۱. کاه و یونجه و کُمال یعنی علف های هرز که به طور خودرو توی مزارع گندم رشد می کنه ۲. آذوقه کامل زمستان حیوانات اهلی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

وَلگ ، بَلگ در زبان لری و لکی یعنی :۱. برگ درختان۲. ی ورقه کاغذ و ی قطعه کاغذ یا ی قسمت از چیزی در جمله ؛ چن وَلگ داران شُکرت، چَن ریخ رُوان شُکرت، چ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یالَه در زبان لکی یعنی: ۱. فرد کرو لال ۲. گل لاله اُو هواش خیی خواَ یُرسون گل یاله دش میرویه یُرسون یعنی لرستان آب و هواش خیلی خوبه و گل لاله در آن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بَردیا در زبان لکی با توجه به تلفظ و حرکات حرف ب چند معنی دارد: ۱. بَردیا : به معنی مجموع سنگ ها ، به معنی انسان سخت و نفوذ ناپذیر و قوی ۲. بَر و کل ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیا ، دی ِان ، در زبان لکی یعنی:۱. پیدا شده آشکار و ظاهر و دیده شده و ریشه آن از کلمان دیم، دیمهَ ، دیمونه ، دیتونه، دیتون، و مونیم یعنی دیدم، اورا د ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیا کو در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء دیا یعنی پیدا شده و کسی که یهو ظاهر و نمایان شده و پیدا کردن، و کو یعنی کوه و سرزمین و قلمرو حکومت و بیشتر کو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَتار در زبان لکی یعنی : ۱. در مورد خونریزی از بینی و جراحی جاهای مختلف بدن اگر خون لخته و غلیظ و زیاد باشد می گویند خون یَتار یَتار هت یعنی خون غلیظ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوُعِله، شووله، در زبان لکی یعنی: ۱. در مورد پارچه : ی قسمت که به درازا بریده شده ، قطعه ای از پارچه ، برخی موارد قطعات قیچی خورده و قیچی شده پارچه ۲ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

هُوُا در زبان لکی یعنی: ۱. بیماری واگیر دار ، سرما خوردگی فصلی و بیماری فصلی ۲. وضعیت سلامت جسمی و روحی ۳. هُوُام اَ ر هُوات یعنی درد من و تو با هم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَرا در زبان لکی با توجه به استعمال در جمله یعنی: ۱. اَرا ، اَراچهَ یعنی چرا و به چه علت ۲. اَرا یَ ، اَرا یُونَه یعنی برای این ، برای اینها ۳. اَرِ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کَت در زبان لکی با توجه به استعمال در جمله: ۱. کَت سوز و اُو کَت سُور یعنی روسری ابریشمی سبز و قرمز و کت از گُلونی کوچکتر و شیکتر است و زنان غرب ایرا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هِرُو هِرُو در زبان لکی یعنی : ای وای فرزندم و این شبه صوت است در غم از دست دادن جوان یا فرزند یا کسی که در شرف اتفاق ناگواری قرار می گیرید در نوحه ز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صُوییقَه در زبان لکی یعنی : آسمان صاف و بدون ابر زمسونه چون تلخی تو زوتری رو گشتمونه برف نسار صویقه شو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ِنسار در زبان لکی یعنی: ۱. قسمت سایه گیر ، یخچال ، سرد خنک ، ۲. در مناطق غرب ایران نسار کوه یعنی جایی که گیاه و علف خشک نمی مونه و به علت سردی و سایه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زِمِسون در زبان و لکی و گویش لری یعنی:زمستان ک فصل زمستان ودر شعربه آن اشاره شده؛ زِمسونه چون تلخی تو زُوتری ُرو کُشتمونه وِیر نسار صُویقهِ شُو یعنی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وِهار در زبان لکی یعنی: ۱. بهار و فصل بهار و در شعر زیر هم آمده؛ خدا بینت دِه دو گُل َژ وِهار اول اسب زین دُووم ژَن اُ و مال خدا دو تا گل تو فصل بها ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِل کِلَه مُوشون در زبان لکی مترادف با کِله ریسون به معنی : قاصدک کِل کِلَه مُوشون ار در دَریا براله وِریز مالهَ کتَ بریا یعنی قاصدک ها همه دم در ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَگ یَر در زبان لکی یعنی: ۱. برادر اعم از پدری یا مادری شُوم َژ دَر فرزند ژَ دامان اِ کواَ مارِم بَگ یَر ژَ بواآن شخصی در زمان حاکمان ظالم شوهر و برا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ییوه در زبان لکی با حرکت الف مدی روی دومین ی و شکل کسره اول آن یِیوه خوانه می شود در زبان لکی به معنی ۱. دیوانه و مجنون و صفی و خل و چل و شعر ار ِای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چُلپاخ در زبان لکی یعنی : ۱. بی دست و پا ۲. چلاق و دست و پا چلفتی ۳. بی نظم ۴. کسی که نمی تونه خوب از دستهاش استفاده کنه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلهَ ریسون، کلَ رِییسون در زبان لکی یعنی: قاصدک

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وِریسکهَ در زبان لکی یعنی: ۱. احساس درد و الم شدید ۲. پریدن رگ عصب با درد غیر قابل تحمل ۳. سَرم وِریسکه مهِ یعتی توی سرم احساس در د شدید می کنم ۴. اص ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تُریسکهَ در زبان لکی یعنی: ۱. آتش ضعیف و و نور کم و روبه زوال و خاموشی۲. آتش در حال خاموشی شعله مثل ی تریسکه شد یعنی به زور روشن بود، تریسکه ویی یعنی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پریسکه ، پریسک در زبان لکی یعنی: ۱. جرقه آتش ، جرقه رعد و برق ۲. سوزاندن یهویی با آتش ، یهو آتش گرفتن ۳. پریسک نام دیگر پرستو از نظر تندی و تیزی در پ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چنوعهَ، چنوهَ در زبان لکی یعنی: ۱. چانه ۲. استخوان فک صورت۳. چنوهَ ت نالهَ مکم یعنی دهنت رو سرویس می کنم جوری میزنم تا لال بشی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ِسلنج در زبان لکی یعنی: ۱. یک جا نشین ، تنبل، کسی که مثل کنه به زمین چسبیده و تکون نمی خوره ۲. لنگر انداختن و دست از کار کشیدن، در برخی موارد معنای چ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاوویت، چوییت ، در زبان لکی یعنی : ۱. چت شده ؟؟ چی شدی ۲. چه اتفاقی افتاده؟ و معادل چهَ بیه می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تینی در زبان لکی یعنی: ۱ . گلو و حنجره ، انتهای حلق ۲. و به معنای تشنه تیز می باشد، تیتی مه یعنی تشنه ام . چال تینی یعنی گودی گلو ۳. و چال تینی قسم ب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یی وه، ییوه در زبان لکی یعنی: ۱. دیوانه ۲. مجنون ۳. معادل سامنج و صفی حال و گِرَک می باشد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سامنج در زبان لکی یعنی: ۱. بی عقل ، کم عقل، شیرین عقل ۲. سفیه و دیوانه ادواری۳. اصلاحاً کسی که بی دلیل به دیگران زل بزند و رفتار نابخردانه داشته باشه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاپ اوژ در زبان لکی یعنی: ۱. قاپ انداختن۲. تیکه انداختن برای تمسخر و تحقیر دیگران۳. از دو جز ء قاپ و اوژ که اوژ یعنی انداختن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سی قاپ در زبان لکی یعنی: ۱. رقاص ، دلقک ۲. کسی که با حرکات نامتعارف و خنده دار سعی در خندان دیگران می کند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سی قاف در زبان لکی یعنی: ۱. کسی که با بزرگ نمایی و لودگی چیزی ، شخصی یا کاری رو به شوخی و مسخره بیان می کنه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش خَن در زبان لکی یعنی: مخفف ریشخند در زبان فارسی به معنی ۱. مسخره بازی ، خنداندن ، ۲. تحقیر و تیکه انداختن و قاپ انداختن ، به ریش دیگری خندیدن۳. ش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تیتال در زبان لکی یعنی: ۱. دلقک بازی، مسخره بازی ، تیکه انداختن، خنداندن دیگران با الفاظ خنده دار ۲. معادل هِنَک و قاپ اُوژ، و سی قاف، در زبان لکی می ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ِسز آوو ، آوو سزی آوو، در زبان لکی یعنی ۱. آب دوغ که بالا می نشیند و از دوغ جدا می ماند ۲. آب کش که جدا می شود و به رنگ سبز رنگ است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

یور آوو در زبان لکی یعنی: ۱. شیری که ترشیده، ۲. لعاب برنجی۳. پس مانده آب کشک که سبز رنگ هست ۴. آب گندم پخته۵. غذای آبکی با گندم پخته رو هم یور آوو گو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یور در زبان لکی به معنی: ۱. راه راست و درست و ، صحیح ، مستقیم۲. یور شر یعنی راه کج و از راه راست منحرف شدن۳. یور نِماری یعنی درست نمیشه ، کاری که خرا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یوژِنَه در زبان لکی یعنی: ۱. مردنی و لاغر ۲. پیر و ناتوان ۳. کم جون و فرسوده۴. در برخی موارد برای تمسخر به فرد بد ریخت و بد قواره لاغر اندام این لفظ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یوز در زبان لکی یعنی: ۱. تمرکز کردن ، فکر کردن ، وجه شبه تمرکز کردن یوز پلنگ و . . . در مورد شکار ۲. کلک زدن و حقه سوار کردن ، یوز نیا اِن یعنی : شگر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَنجُو در زبان لکی یعنی: ۱. فرد حسود و لجباز ۲. این کلمه معادل لجباز فارسی است۳. ینج و پنج یعنی لجباز و یک دنده بودن ۴. در برخی موارد کلمه ِایَنج منا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یوژِنَه در زبان لکی یعنی: ۱. مردنی و لاغر ۲. پیر و ناتوان ۳. کم جون و فرسوده۴. در برخی موارد برای تمسخر به فرد بد ریخت و بد قواره لاغر اندام این لفظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تی تی در زبان لکی یعنی: ۱. بزغاله که تازه به دنیا میاد، دی دیدم می گویند بزغاله نو رسیده و ضرب المثل از بز چه زاید تی تی به آن اشاره دارد۲. و آوای چو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نِمم در زبان لکی یعنی: ۱. نمیدونم، بی خبر هستم و اطلاعی ندارم۲. به موضوع و . . . علم ندارم در مویه: نِمم سا کَمِره یا نالِ اوواَ یا نِمم نالهَ دالکه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سا، ساگه در زبان لکی یعنی: ۱. سایه ، سایه بان ، جایگاه استراحت و سایه۲. آسمون سا کرده یعنی بارون بند اومد ۳. سا خدا ، ژیر ساگه خدا یعنی در پناه و حما ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سِتار با کسره س در زبان لکی یعنی ۱. صبر و آستانه تحمل۲. ظرفیت و حوصله و صبر ۳. ستارمهِ سر چی یعنی حوصله ام سر رفت و در برخی مواقع یعنی داشتم دیوانه م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ِبیاز در زبان لکی یعنی:۱ . پهناور و خالی از سکنه ۲. بکر و دست نخورده ۳. اصطلاح مال بیاز که ، یا جا بیاز کهَ یعنی خونه رو خالی کن، و جا باز کن طرف مقا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اُویِ وُییَ، اُویهَ وُیهَ، اُیی در زبان لکی یعنی :۱. بچه و اولاد ۲. اوُ یَ وُ ییَ بازیهَ یعنی بچه بازیه؟؟۳. و کلمه اُیی یعنی نوزاد ۴. اُویی به آخ و ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خِنه ، خَنه ، زرده خنِه ، خِنه خن در زبان لکی یعنی :۱ خنده و زرده خنه یعنی لبخند مرموز، تو زرده خنه نکه آگِر و زَرده خَنه دلِم پِرپَره مکه و لا کِ گن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آز در زبان لکی یعنی: ۱. نیرو و توان ، انرژی و جون داشتند اصطلاح آز اِ دلم نیه یعنی جون ندارم بی رمق شدم و شعر آز ژَ پام نی یهَ رنگ , ژَ صورتِم سفیدی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزا در زبان لکی یعنی: ۱. سالم ، درست ، تندرست، کامل، ۲. سریع ، تند ، فرز، سراسیمه، اصطلاح آزا آزا یعنی تند سریع ومثل چت در مورد کار کردن و حرکات ورزش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِره گُرج با سکون ه و ج در زبان لکی یعنی ۱. سالم و تندرست و سلامت ، سرحال۲. این کلمه از گره یعنی حرارت و گرج به معنی قرمزی و سلامتی به نوعی رنگ صورت ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گِران ، گِرون، گِره َدر زبان لکی یعنی: ۱. آتش۲. بی قرار و بی تاب و پر التهاب ۳. گِر با سکون ر و اصطلاح گر گِرتمهَ: یعنی از شدت حرارت و گرما از تشنگی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ژُوان در زبان لکی یعنی : ۱. جوان۲. رشید و خوش قد و بالا و نوژوان یعنی یعنی نوجوان سن ۱۰ تا ۱۵ ، کم سن و سال و در زبان لکی نوحه: نوژوانم گمُ بیهَ آرام ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یارمو ، یارمه، در زبان لکی یعنی: ۱. شاخه ای که درختچه خیار تولید می کنه و بلند میشه ۲. شاخه هایی که درخت مو و انگور تولید می کنند و بلند شدن شاخه و ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنون در زبان لکی یعنی:۱. دندان و در چهل سرو چنین آمده:دم دُر دِنون دُر ، دُر و بان دُر یُو گونایِ مخمل تازه قیچی بِر یعنی دندان ودهنش مثل در و گوهر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رِن ، رِندک ، رِ نچی ، رِ ن باز ، رن و بَن دار، رِن و بن باز در زبان لکی یعنی:۱. حقه باز ، کلاهبردار، کسی که سر مردم کلاه میزاره، اهل حقه بازی و سیاه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حُوس گَر در زبان لکی یعنی: ۱. گدا، کسی که تمام حوائجش را از دیگران طلب می کند ، ۲. دریوزه کسی که لباس کهنه و نامناسب می پوشد و با دوره گردی و گدایی ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حُوس و داد در زبان لکی یعنی: ۱. گدایی۲. پناه بردن به مردم و طلب کمک از اقوام و با فقر زیستن و استمداد از کمک های مردمی۳. حوس مخفف کلمه خواستن فارسی ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چَرچی در زبان لکی یعنی: ۱. فروشنده دوره گرد ۲. در مناطق غرب ایران برای تحقیر کسی که گدا صفت است و سر چند تومن چانه می زند و افراد طماع و بخیل هم چرچی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چهل سُرو یا سُراوو در زبان لکی یعنی اشعار باستانی که غالباً در وصف طبیعت و معشوق و حالات و احوال مردم سروده شده و قدمت هزار ساله دارد و چهل سرو در من ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَیُو در زبان لکی یعنی:۱. شدن بودن و گشتن و گردیدن و مُوُ ، مُوایمن، مُواینون یعنی می شود، می شویم، می شوید

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یِیل در زبان لکی یعنی: ۱. اول شب و قبل از اذان مغرب که تاریک نیست و آسمان روشن به نظر میرسه۲. اگر بگن شو صو ییل داته یعنی سپیده صبح روشن شد و آفتاب د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وِییل در زبان لکی یعنی:۱. گمراه و سرگردان ، گم شدن گم کردن راه، حیران۲. در مورد کسی که سرپرست نداشته باشه یا حیوان گم شده هم استفاده میشه یعنی بی صاح ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِ فیِی در زبان لکی یعنی: ۱. مخفف آخیش فارسی یعنی رها شدن و آزاد شدن ۲. کیف کردن و لذت بردن از کاری ۳. شبه جمله است در مورد ایجاد دردسر و بلا برای دی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کیسَل در زبان لکی به معنی: ۱. لاک پشت ، سنگ پشت ۲. مثل کیسل سرش رو برده داخل لاک خودش یعنی خوش خیال هست و خیال خام کرده در حالی که در معرض خطرات هست، ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جِکهَ در زبان لکی یعنی : ۱. گنجشک ۲. جکه از جیک جیک گرفته شده و اگر به عنوان صفت برای انسان استفاده شود یعنی زرنگ و تیز و سریع۳. مثل جکه کارها رو انج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِز یعنی در زبان لکی یعنی ۱. بیمار و مریض ۲. سوزش و درد و۳. کز زمستان یعنی سردی ۴. کز کردن کردن یعنی غمگین و ناراحت عزادار ۵. کِز یا کِر کِر ته دیگ ی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سِر او در زبان لکی یعنی : ۱. سراب آب ۲. مخفف سر آب بودن و سرچشمه آب که از زمین می جوشد و در چهل سرو هم به سرو اشاره شده چِماِ سَر سِراو سِرو گل بی ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بور چین در زبان لکی یعنی ۱ . مخفف پرنده بور و پرنده خاکی رنگ ۲. منظور بلدرچین که به رنگ بور هم می باشد۳. و اگر به کسی گفته بشه مثل بورچین هستی یعنی گ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سُروو یا سُراوو در زبان لکی یعنی اشعار باستانی که غالباً در وصف طبیعت و معشوق و حالات و احوال مردم سروده شده و قدمت هزار ساله دارد و چهل سرو در مناطق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دِپ، دَپ در زبان لکی یعنی: دِ پ ۱ . درد و شدت درد ۲. فشار و نبض رگ و عروق که نبض تند تر میزنه ۳. احساس درد شدید در یک نقطه دَپ : ۱. موهای پیچیده وژول ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیت در زبان لکی یعنی:۱. از شدت درد به خود پیچیدن و چرخیدن دور خود۲. اجل و مرگ و کلمه خِ ر پیت هت ارِنِ ت یعنی اجل پشت سرت بود که بلا سرت نازل شده. ۳. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سَر تَپ در زبان لکی یعنی: ۱. بهم خوردن نظم طبیعی زندگی آرامش زندگی با مرگ یا مریضی یا گرفتاری ۲. این کلمه از سر و تپ تشکیل شده یعنی کلاف نخ و پشم برا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوی در زبان لکی با سکون ی یعنی : ۱. بچه و نوزاد و طفل زیر ۵ ساله و کم سن و سال ۲. یعنی آی و آخ از شدت درد و گرفتاری و . . . . در شعر هر اوی اویت بی ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسُور در زبان لکی یعنی : ۱. پا سور از پا و سور تشکیل شده یعنی لیز کردن با پا و مالیدن گل پشت بام با پا سقف های گلی خانه های قدیمی که ترک بر می داشت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسارهِ در زبان لکی یعنی:۱. گوشه هر چیز اعم از دیوار و حاشیه دیوار و کنج دیوار و خانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُوکارهِ در زبان لکی به معنی : ۱. این کلمه از هو بعلاوه کاره ساخته شده هو یعنی تاثیر خلق و خوی دیگری بر فرد یا . . . و کاره یعنی در مورد کاری و در کل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هُوکِلَه در زبان لکی یعنی : ۱. کوچیک و ظریف و کسی که ریز نقش باشه در مورد بزرگسال و بچه ها با توجه به استعمال لغت معنی فرق می کنه ۲. هو کلی یعنی سن ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

هناس ، هناسی در زبان لکی یعنی: ۱. نفس ، ۲. آه و افسوس در شعر تا گه ناکومی یاره پیت کردم ایسه پشیمون هناسی سردم یعنی بعضی مواقع من بهت غیض کردم الان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هَت، هَتین، هاتین، هَتیمن، در زبان لکی یعنی: آمد، اومدی، آمدن ، همگی اومدیم می باشید

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِچیم، بِچِم، بِچیمِن و بِچِه، چین در زبان لکی یعنی بریم، برم ، همگی بریم ، برو ، رفتی؟ هست و ریشه آن از کلمه چِی یِن ، چِ یِ ن گرفته شده یعنی رفتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موره در زبان لکی با توجه به استعمال یعنی : ۱. نوحه و هوره و مویه ۲. و موره چوبهاب بید مجنون یا بید را می آورند و می بافند و به شکل سبد بزرگ در می آور ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِررو در زبان لکی یعنی : ۱. اخمو و رو ترش و بد اخلاق ۲. مِر کردن یعنی یعنی اخم کردن و ابروها رو گره کردن و کز کردن گوشه ای و قهر کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَروو در زبان لکی یعنی گلابی وحشی و خود رو که کمی از میوه گلابی معمولی کوچک تر است و در نواحی خرم آباد لرستان و کاکا رضا الشتر می روید و به میوه گلاب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کَی در زبان لکی با توجه به استعمال یعنی:۱. کهنه و فرسوده و خراب و شکسته۲. سوء استفاده از موقعیت و کسی نباشه کسب رو کنترل کنه میگن کَی ت کت یعنی کسی ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِی کِی با سکون هر دو حرف ی در زبان لکی یعنی : ۱پشت سر را نگاه کردن و نگاه های گاه به گاه و در چهل سرو هر کی کی ت بی بو تا کی ت کَم و سُوینگتَه کیا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چُنوک در زبان لکی به معنای: ۱. شکمو و حریص و کسی که به حق خودش راضی نیست ۲. در مورد حیوانات و سگ هم یعنی ولگرد و سیری ناپذیر و دوره گرد گرسنه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دِژ در زبان لکی به معنی ۱. بیماری و ناخوشی و بد حالی و بیماری واگیر دار ۲. بوی بد ناشی از عرق و و تعفن ۳. یعنی حصاربلند محکم و غیر قابل نفوذ

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزا در زبان لکی باتوجه به جمله یعنی ۱. سریع و تند و فرز و با سرعت و در جمله آزا حوردت یعنی سریع خوردی و آزا آزا کاری ت کرد یعنی سریع کارها رو با سرعت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِ در زبان لکی یعنی : من

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

وَ در زبان لکی یعنی با توجه به کابرد معنی متفاوت دارد ۱. وسیله در جمله ودرد گَن گرفتار نویین یعنی به وسیله بیماری بد گرفتار نشین. در برخی جملات معنی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آل در زبان لکی یعنی ۱. اهل و گروه و طایفه و تیره و دسته و اولین معنی که در زبان لکی به ذهن متبادر می شود۱. معنی ادا و اطوار است و اگر بگن طرف آل باز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مِرژِنگ در زبان لکی با سکون ر یعنی: مژه چشم و در چهل سرو هم آمده: خُوشمِه چَ تَ مای ار نُو م ری نیشتِن و بال مرژنگ جِهالون کُشتِن یعنی : خوشم از چه چ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دِروُش در زبان لکی یعنی سوزن بزرگ که معمولاً برای سوراخ کردن پوست و چرم و چیزهای زخیم و. . . صنعت زین و ساخت مشک پوستی برای عشایر و ایجاد سوراخ برای ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حُویرات در زبان لکی یعنی ۱. بوی مشک و رایحه عطرهایی که از حورهای بهشت استشمام می شود ۲. این کلمه بر وزن فُ عیل است و از حوری گرفته شده به مانی عطر خو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِله با کسره ت در زبان لکی یعنی :۱. غذایی که با آرد و آب درست می شود به این صورت که آرد را با آب سرد مخلوط و روی حرارت قرار می دهند و تا بجوشد و رنگ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دالکَه در زبان لکی یعنی : ۱. مادر و پسوند ک بیانگر عزیز است در برخی موارد یعنی مادر عزیزم ۲. دالکه در برخی مناطق برای نامیدن مادر مادر یا مادر پدری ه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هژبر در زبان لکی یعنی ۱. اژدها پیکر ۲. دلیر و شجاع و نترس این کلمه در زبان فارسی و اشعار فردوسی در مورد شجاعت پهلوانان و بیان صفات آنها آمده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هژیر در زبان لکی یعنی ۱. باهوش و زیرک و فرز و کسی که با فراست و کیاست عمل می کند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

پژیر در زبان لکی به معنی : ۱. باقی مانده و خورده های کشک خشک شده ریزه های کشک بیشتر عشایر غرب ایران این کلمه را در مورد کش و پس مانده کشک تر و خشک اس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَژهَ در زبان لکی یعنی ۱. از آن و مانند و نظیر آن و اسم اشاره است برای برای اشاره به کسی یا چیزی یا . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چی ژین در زبان لکی یعنی ۱. یعنی زندگیت به چه نحو است و چطوره و اصطلاح فارسی چطور می گذرونی با آن برابر است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُوییچ در زبان لکی یعنی ۱. گلوله ۲. اصلاح برف گوییچ گوییچ یعنی گوله گوله مثل تیله دایره

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وِ یر در زبان لکی به معنی ۱. برف می باشد ۲. ویر گویچ گویچ یعنی گوله های برف برف و بوران

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسپی در زبان زبان لکی یعنی : ۱. مخفف سپید به معنی سفید و روشن ۲. در اصطلاح مسگرها اسپی کردن یعنی ظرف را سفید کردن با آلیاژ مخصوص سفید گری ۳. کراس اس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نال در زبان لکی یعنی :۱. تار مو و شعر نمی ام و دار دنیا ی تالی د کیس اسپیت یعنی یک تار موی سفید تو رو به تمام دنیا نمیدم ۲. رشته های باریک نخ یا تال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عجیده در زبان لکی به شکل آجیده و آژیده و اَژده نوشته می شود به عنی ۱. رئیس وسر پرست و سرگروه و فرمانده ۲. اسم دختر استعمال شود یعنی سفید روی و زیبای. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شش با توجه به حرکات سه گانه شِش در زبان لکی یعنی ۱. شپش و موجود موزی که بهوموهای و سر حمله می کنند وبه آن ژادی هم می گویند ۲. شُش یعنی پف و ریه ۳. اص ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دِ یُون در زبان لکی یعنی ۱. سوزنی که کلفت تر هست و برای دوختن لحاف و بالش و ملحفه و پارچه های کلفت استفاده میشده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُنوژ در زبان لکی یعنی ۱. جوالدوز ۲. سوزن بزرگ آهنی و یا فولادی برای دوختن پارچه های کلفت و کارهایی که سوزن کاربرد ندارد و برای دوخت درب گونی و کیسه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زبان لکی دَر زَن یعنی ۱. سوزن ۲. سوراخ کننده ۳. وسیله که درزها رامخفی می کند درزی یعنی خیاط و کسی که از درزن استفاده می کند در مناطق غربی ایران لک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هچین در زبان لکی به شکل هَچین نوشته و به معنی ۱. نخ دوختن ۲. تابیده و نخی که به دور قر قره جمع شده ۳. خطاب به کسی قصد رفتن دارد در استعمال می گویند ه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آژ در زبان لکی باتوجه به استعمال کلمه یعنی ۱. دوختن با نخ و سوزن ۲. آژ د یعنی بدوز ۳. این کلمه در مورد مبارزه و تیر اندازی یعنی با تیر طرف مقابل را س ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کور در زبان لکی با اسکان واو یعنی: ۱. ایستادن و جمع شدن حیوانات در فصل گرما که حرارت و گرمای باعث جمع شدن گلهدبه اینحالت نی شود حیوانات سرهایشان را پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شو در زبان لکی به شکل شُو به معنی ۱. مخفف شوی و همسر و شوهر می باشد در گویش لری به آن شیی ۲. در گویش لرهای بروجرد شیی به معنای چه و برای چه و علت انج ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رو در زبان لکی با تلفظ متفاوت چند معنی دارد ۱. رو به شکل رُو یعنی رو دهانه و مسیل آب ۲. و به معنی چهره و رخ و صورت نیز می باشد و مه رو یعنی صورت مثل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی رو رو با اسکان دو حرف واو تلفظ میشه یعنی ۱. همهمه و سر و صدا ۲. حرف مردم که دروغ و اصلش معلوم نیست۳. حرف من در آوردی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ی کر در زبان لکی به شکل یَ کِر نوشته می شود یعنی ۱. سفید ی که از شدت روشن بودن برق می زند ۲. در مورد لباس و رنگ موی بز یا گره خر یا الغ یاداسب یعنی س ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی عاردر زبان لکی یعنی ۱. بی آبرو و بیفکر ۲. تن پرور و بی خاصیت کسی که دغدغه ای توی زندگی نداره۳. بی خیال و بی درد و کسی که نسبت به دردهای خودش احساس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طاس در زبان لکی یعنی ۱. کاسه بزرگ و بیشتر معنی کاسه که با اون غذا می خورن و ق طاس یعنی به اندازه نصفه کاسه ۲. معنی پیمانه های بزرگ برای بهم زدن خمیر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ضاعف که به شکل ضاءف خوانده می شود در زبان لکی یعنی: ۱. از پا افتادن و از پا در آمدن۲. ضعیف شدن و هم خانواده ضعیف و کم جان شدن است ۳. ضاعف یعنی ضعف بد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشکیا در زبان لکی به شکل اِ شکیا یعنی : ۱. شکسته شدن و ازبین رفتند. هم خانواده شکستن در فارسی می باشد ریشه آن شکست می باشد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر چوکه در زبان لکی به شکل سَر چُ وکه خوانده میشه یعنی:۱. کسی که هنگام دس یا رقص محلی در مناطق غرب ایران در اول صف دستمال به دست است و دایره را می چر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرجه در زبان لکی به شکل سِرَجَه با سکون آخر کلمه یعنی : ۱. یعنی جلسه دیدار مادرشوهر باعروس و گرفتن عیب و ایراد و صفات خوب دختر ۲. بر انداز کردن دختری ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روژ در زبان لکی یعنی : ۱. روز ۲. روشنایی آسمان و تابیدن پرتو آفتاب در اول صبح در شعر لکی زیر رَم کردی روژا کردی وِیر سر نِثاریا بردهِ یعنی خداوند به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشکار در زبان لکی به شکل اِشکار نوشته می شود یعنی:۱. بز کوهی ۲. این کلمه مخفف شکار می باشد و در استعمال محلی اعم از بز و کل کوهی یعنی گوزن و آهو می ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشکها در زبان لکی باه شکل اِ شکیا یعنی : ۱. شکسته شدن و ازبین رفتند. هم خانواده شکستن در فارسی می باشد ریشه آن شکست می باشد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ضاعف گه به شکل ضاءف خوانده می شود در زبان لکی یعنی: ۱. از پا افتادن و از پا در آمدن۲. ضعیف شدن و هم خانواده ضعیف و کم جان شدن است ۳. ضاعف یعنی ضعف بد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخل در زبان لکی به شکل مَخَل یعنی : آتشدان وکاربرد امروزه یعنی منقل یا کباب پز

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مژ در زبان لکی با کسره میم به شکل مِژ خوانده می شود و به معنی ۱. داغی زغال وقتی که گل یا گر می گیرد و داغ و قرمز می شود ۲. در مورد خوردن شیر یا در آو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آوروت در زبان لکی به شکل آوَ رُیت خوانده می شود یعنی ۱. کچل و بی مو کردن کندن مو و زایدهای بدن پرندگان و مرغ یا کله پاچه گاو و گوسفند و حیوانات حلال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلا خل در زبان لکی به شکل خِلا خِل خوانده می شود یعنی ۱. خلا یعنی پر و مسدود و خل یعنی خراب و نابود کردن ۲. در مورد چشمه یا چاه یعنی چشمه خشک و خراب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیور به شکل سَیور در زبان لکی یعنی۱. پهن و پشکل گاو و گوسفند ۲. فضولات حیوانی ۳. سیوردونی یعنی جای جمع شدن فضولات حیوانی ۴. در زبان لکی سیور معادل یا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشتو در زبان لکی از رشت و واو تشکیل شده یعنی ۱. کسی که فقط در قید و بند زیبایی ظاهر و سر وضع خودش است و به ظاهرش خیلی اهمیت می دهد ۲. به آدم پر فیس و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشتینه در زبان لکی از دو جزء رشت و ینه تشکیل شده یعنی سرشتن و بافتن و تابیدن و خلق کردن اثر هنری با پشم را رشتن می گویند که بیشتر شامل قالی و نخ قالی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موذ در زبان لکی یعنی ۱. شرارت و بد جنس بودن ۲. موذ کاشتن یعنی با تقلب و بد جنس بازی و نامردی کاری را پیش بردن۳. توز و موذ یعنی دیگران را با بد جنسی و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

توز در زبان لکی یعنی۱. گرد و غبار غلیظ که از سم اسب ها بر می خواسته و اصطلاح ولوت بی و توز یعنی اسب ها و سوار ها به هم آمیختن و هیچ جا بر اثر مبارزه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرین در زبان لکی یعنی۱. شیرین و شکرین و شهد و نوش گلها ۲. شیرین نام معشوقه زن در زبان لکی و غرب ایران همسر خسرو پرویز و معشوق فرهاد شیرین آی شیرین ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شمر ته در زبان لکی به شکل شمرتَ خوانده می شود یعنی ۱. در مورد انسان استفاده شود یعنی : ترکه و بلند قد و خوش اندام ۲. در مورد گیاه یعنی تا اندازه چیدن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوز یا حوض به شکل هُوز در زبان لکی یعنی ۱. طایفه۲. تیره و دسته و گروه و خاندان و ایل ۳. طبقه بندی طوایف در زبان لکی و غرب ایران مثلاً از کدوم هوز؟؟ ا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوزگار در زبان لکی یعنی ۱. خواستگار و خاطر خواه و طرفدار و طالب کسی بودن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوستن در زبان لکی به شکل حُوستن و سکون کلمه واو یعنی ۱. خواستن و خاطر خواه کسی شدن ۲. خواستگاری و اگر کلمه حوست استفاده شود یعنی ازدواج کرد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوستن در زبان لکی با تلفظ هُوستن و ساکن روی کلمه واو یعنی۱. خواستن و۲. خواستگاری کردن و ازدواج

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیا در زبان لکی با توجه به استعمال به معنی ۱. مرد ، اگر زن خطاب کند که با پیام اومدم یعنی با شوهرم اومدم۲ . اگر در مورد شی گمشده و گشتن یک چیز و پیدا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شن به شکل شَن خوانده می شود و به معنی: ۱. وسیله ای که برای به باد دادن کاه و جدا کردن گندم استفاده می شده و از جنس آهن و چوب بوده که شکل چوبی آن دندا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ژنگ در زبان لکی یعنی : ۱. چین و شکنی که به پیشانی می افتد ، اخم ۲. رنجاندن و دلگیر کردند۳. معادل کلمه زنگ زدن آهن نیز می باشی و به معنی زنگ یعنی تیرگ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوگ به شکل کُوگ و کوک هم تلفظ میشه در زبان لکی یعنی کبک

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوو و چیم در بان لکی مترادف می باشند۱. یعنی چشم و در چهل سرو شعرهای عاشقانه بااین مضمون زیاد سروده شده چیمان سی ات برمان کالت ماچی بینم دَ تون گان بر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژیر در زبان لکی یعنی ۱. پست و فرو مایه۲. آدم ژیر یعنی قانع و تو سری خور و تسلیم زور۳. ژیر ی چیز یا . . . یعنی زیر ۴. اصطلاح به افراد افتاده و خاکی هم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

٠٤ژی یوین در زبان لکی یعنی ۱. زندگی کردن و امرار معاش ۲. در برخی موارد با توجه به جمله گوینده یعنی مدل زندگی و حیات انسان

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

حور به شکل حُوَر در زبان لکی به معنی۱. خورشید و آفتاب و است و به شکل حور اگر نوشته شود ۲. معنی حوری و زن سیه چشم بهشتی را می دهد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای ژ سر به شکل ای ژَ سر که کلمه ی کمی کشیده تلفظ می شود ایژَ سر در زبان لکی یعنی۱. بعد از اذان صبح از صبح دروغین که هوا ناگهان روشن به نظر می رسد تا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آژیر هم خانواده کلمه ژیر در زبان لکی می باشد یعنی ۱. زیرک و چابک و فرز ۲. کسی که در عین نرمخو بودن خطرناک هم هست ۳. اجیر کردن و به کار گرفتن افراد شج ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژی در زبان لکی یعنی: زندگی و امرار معاش ومخفف زیست و زیستن است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوز و سویل در زبان لکی ۱. رنگین کمان

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سویل در زبان لکی یعنی ۱. گوشه پشت بام که به ناودان ختم می شود و نام دیگر ناودان در زبان لکی سویل است که آب را به پایین هدایت می کند۲. و گوشه ظرف و اش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی سوزه یعنی ۱. رنگ سبز ۲. و اصطلاح رایج یعنی دختر گندمگون و سبزه روی ۳. در فرهنگ غرب ایران بیشتر معشوق ها با عنوان سوزه خطاب می شوند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دال در زبان لکی ۱. عقاب و پرنده شکاری بزرگی به رنگ سیاه که زیر بالهایش طلایی به نظر می رسد. ۲. داستان و حکایت و قشقرغ و غیل و قال۳. . دال دادن دست ما ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوما در زبان لکی به معنی ۱. اگر همراه چشم بیایید یعنی نور دیده ۲. کور سوی امید و نور کم در تاریکی و ظلمات شب ۳. گوشه چشم و اشارات عاشقانه با گوشه چشم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ییوه در زبان لکی با حرکت الف مدی روی دومین ی و شکل کسره اول آن یِیوه خوانه می شود به معنی ۱. دیوانه و مجنون و صفی و خل و چل

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی یعنی ۱. جنس بز نر گفته می شود پازن۲. پاژنگ اصطلاحی است که بز نر هنگام جفت گیری با پا به جفتش می زند و حرکت دادن پا را ژنگ می گویند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساترو در زبان لکی به شکل ساترو که واو آن ساکن باشد خوانده می شود یعنی ۱. آدم ولگرد و علاف و پرخرج ۲. در برخی موارد به آدم پر رو هم گفته می شود۳. هیچی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی تر به شکل بی تَر خوانده میشه در زبان لکی یعنی ۱. آدم لاغر بد غواره و بد ریخت۲. به آدم ولگرد و بی درآمد که سر بار دیگران باشد هم گفته می شود ۳. آدم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوپا در زبان لکی به معنی ۱. آدم لاغر و نحیف با پاهای خشک که اصطلاحاً پاهایش وجه شبه خشکی چوب و پا هست از لحاظ خشکی و باریکی و . . . ۲. پا خشک و پایی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیلک در زبان لکیبا کسره لام به شکل چیلِک یعنی ۱. چوب خشک و تکه های کوچک چوب۲. اصطلاح چیلک دست یعنی دستی که خشک و استخوانی و بدون گوشت هست ۳. در مورد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیه در زبان لکی یعنی ۱. دادن و بده به من ۲. در زبان فارسی کفتر بازها هم هنگام دان پاشیدن از این کلمه استفاده می کنند یعنی بیا و بگیر

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

ب ای ب ای کسره ب به شکل بِی بِی خوانده می شود و در برخی نقاط غرب ایران و لرستان بِ بِ هم خوانده می شود در زبان لکی یعنی ۱. صبر کن ۲. اجازه بده ۳. بزا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژیره ژیر در زبان لکی یعنی ۱. زیر زیرکی و مخفیانه. ۲. مخفی کردن سر و راز و سری انجام دادن کار

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژیر در زبان لکی یعنی ۱. پست و فرو مایه۲. آدم ژیر یعنی قانع و تو سری خور و تسلیم زور۳. ژیر ی چیز یا . . . یعنی زیر ۴. اصطلاح به افراد افتاده و خاکی هم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ژار در زبان لکی یعنی ۱. در گذشته به دلیل عدم رعایت بهداشت بیماری های پوستی بسیار مرسوم بوده و اصطلاح ژاری روی پوست یعنی پوسته پوسته شدن پوست که بعد ا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وز در زبان لکی یعنی۱. چربی پرده ماننده که محتویات داخل شکم حیوانات را نگه می دارد روی روده و شکمبه و روده باریک قرار دارد۲. اصطلاح جگر وضع در لرستان ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وژم ، وژ ، وژمه در زبان لکی بهانه و به شکل وُژم و . . . خوانده می شود به ترتیب یعنی خودم ، وژ یعنی خود طرف و شخص ، وژمه هم یعنی مال خودم و متعلق به خ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی ژون به معنی ۱. ماسیدن و حالت گرفتن چیزی۲. درد زایمان و . . . . را ژون می گویند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در زبان لکی ساج ۱. ظرفی که مثل حالات بشقاب مانند گود باشد توهَ نام دیگر آن است و ساج توهَ هم سر هم استفاده می شود ۲. ظرف فلزی از آهن و چدن و غیره که ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ی پر با فتحه ی به شکل یَ پر در زبان لکی یعنی ۱. مخفف لپه است ۲. حبوبات دو لپه ای و چون در مناطق غرب کشور بیشتر در مورد باقلا استفاده شده در اولین ایس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژی یوین در زبان لکی یعنی ۱. زندگی کردن و امرار معاش ۲. در برخی موارد با توجه به جمله گوینده یعنی مدل زنگی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چمر با فتحه چ به شکل چَمر خوانده می شود و در زبان لکی یعنی ۱. حلقه و گرفتاری و معادل کلمه چنبر یعنی حلقه بستن مار و . . . و شکل دایرة آن وجه شبه این ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چو اُ دارای معانی متفاوت است ۱. در زبان فارسی یعنی خبر دروغ و ایجاد همهمه ۲. در زبان لکی یعنی خبر مرگ کسی و کلمه چو چو یعنی خبر مرگی که فعلاً صحت ندا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همار در زبان لکی با ضمه ه به شکل هُمار خوانده می شود ۱. یعنی بیابان ۲. مخفف کلمه هموار فارسی است یعنی دشت و جای باز ۳. بیابان تخت و بی آب و علف و در ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژ، در زبان لکی با فتحه به شکل ژَ خوانده می شود و به معنی ۱. از ۲. از جمله و چنین و چنان و ماننداست و مثلاً ژخدا یعنی از خدا یا ژچی ایه یعنی از جمله و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمر ار کول یا کول آژدم در زبان لکی ۱. عقرب ۲. کول آ ژ دم یعنی موجودی که با سوزن روی پشتش موجودات را به هم میدوزه و اصطلاحاً نیش میزنه۳. در مورد افراد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اژدر در زبان لکی ۱. یعنی اژدها ۲. مادر غول پیکر و وحشتناک که آتش از دهانش بیرون میزنه۳. به معنی شجاع و شکست ناپذیر ۴. اسم سلام جدید و موشک های زیر در ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوره در زبان لکی که معادل گورونی با ضمه گ و به شکل گُرونی چر هست و موره و مویه فارسی است و به معنی۱. هوره ، هور: یعنی صدای حزین و ناله ای که به شکل ش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

شین در زبان لکی به معنی ۱. شیون و ناله و اشک ۲. این کلمه مخفف شیون است یعنی فغان و ناله و فریاد و مراسمی که لرها و لک های غرب کشور در سوگ عزیزان انجا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کل با توجه به معنا و استعمال در جمله ۱. در زبان لکی کل به فتح ک و به شکل کَل یعنی جنس نر و به تنهایی یعنی بز کوهی نر و به جنس نر آهو هم اطلاق می شود ...

پیشنهاد
٠

بهیل در زبان لکی یعنی ۱. رها و آزاد ۲. در مورد اشیاء و حیوانات معنی آزاد و رها را می رساند اما اگر این کلمه در مورد انسان استفاده شود یعنی ول و بی بن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژیا در زبان لکی یعنی۱. زیستن ۲. زندگی کردن و ادامه حیات ۳. و اصلاح چه ژیویینی یعنی چه زندگی حالا خوب یا بد را باتوجه به استعمال کلمه می رساند

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ژن در زبان لکی با فتحه ژ به شکل ژَن یعنی زن و در زبان فارسی با کسره ژ به شکل ژِن یعنی اطلاعات وراثتی فرد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دا: که در زبان لکی که به شکل دا آ تلفظ می شود. در زبان لکی و محدوده لرها و شمال برخی نواحی جنوبی ایران یعنی: ۱. مادر ۲. در زبان لکی از دو کلمه د و اآ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخ با ضمه زکه زُخ خوانده می شود در زبان لکی یعنی ۱. سرما ۲. سوز سرما و انجماد ناشی از حالات سرما ۳. بیماری سرما خوردگی و سینه پهلو

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زق در زبان لکی ۱. با کسره ز که زِق خوانده می شود یعنی مقدار کم و اندک در مورد آب و مایعات ۲. به زمین باتلاق مانند که آب روی آن جمع شود زمین خشک نشده ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

همونه در زبان لکی یعنی۱. چرم سبکی که نقش توبره را بازی می کند و از پوست بز تهیه می شود ابتدا پوست بز را سالم و بدون پارگی باحفظ حالات و شکل بدن حیوان ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دس چپ در زبان لکی ۱. طحال به مناسبت بودن در طرف چپ بدن ۲. تنیاحور به ضمه ح نیز نام دیگر آن است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی دس چپ یعنی۱. طحال تنیاحور نیز با ضمه ح نام دیگر آن است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنی در زبان لکی یعنی۱. مخفف دنده است ۲. دنی سی یعنی کسی که طاقت و صبر زیادی دارد۳. دنی یعنی دون و فرو مایه و پستی. ۴. به معنی دنیا نیز می باشد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی پت یعنی ۱. دماغ و بینی ۲. اصطلاح پت و پهن یعنی کلفتی ۳. پت و پیله صاف کردن یعنی دماغ و صورت طرف رو صاف کردن و شکستن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیم در زبان لکی به معنی ۱. چشم ۲. لنز دوربین ۳. لیفه چیم یعنی کسی که چشم هاش چپه هست و کج است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ق در زبان لکی باتوجه به کاربرد آن در جمله چند معنای متفاوتی دارد۱. ق یعنی کمر ق ا م میژی یعنی کمرم درد می کنه ۲. ق درمورد لباس و سایر اشیاء یعنی روی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلاجویی در زبان لکی یعنی ۱. موجود عجیب الخلقه و ناقص ۲. عقب افتاده و کند ذهن ۳. جوینده بلا ۴. در مورد انسان یعنی بد فرم و بد جنس

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بود بودک در زبان لکی یعنی ۱. هدهد شانه به سد ۲. پو پی سلیمونی اشاره به هد هد یا همان هدهد سلیمان پیغمبر دارد ۳. بود بود همان هدهد است

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زبان لکی حالو به معنی ۱. برادر مادر یا برادر دا

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دت در زبان لکی یعنی ۱. دختر ۲. و در اصطلاح لکی برای مسخره و پوزخند اگر برای غیر از دختر ها استفاده شود مثلاً خطایاب به مرد و پسرها معنی ترسو و ضعیف و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

می می در زبان لکی به معنای ۱. عمه و ۲ . خاله۳. در برخی موارد که استفاده آن کمتر شده یعنی زنی که صاحب برادر زاده و خواهر زاده شده و اصلاحاً یعنی زنی ک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بو ا در زبان لکی یعنی: ۱. بو و حرف الف با فتحه یعنی پدر یعنی بالای آدم ۲. بوآ در زبان لکی وقتی در حالت خشم استفاده می شود یا موارد دیگر با حالت ملایم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تاته در زبان لکی ۱. برادر پدر ۲. عمو

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

دادا چند معنی دارد۱. در زبان لکی یعنی پیره زن پیر و فر توت و ناتوانی. زنی که موهاش سفید شده ۲. دادا و یا دایا ، در زبان لکی وقتی مرد در محاورات استفا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دارد. زبان لکی و محدوده لرها و شمال برخی نواحی جنوبی ایران یعنی: ۱. مادر ۲. در زبان لکی از دو کلمه د و اآ تشکیل شده یعنی مادر آدم و د در برخی موارد ی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیرم در دستور زبان لک های لرستان یعنی۱. اشتها ۲. . ظرفیت و توان یک چیز ۳. در مورد انسان اگر استفاده بشه و بگن مثلاً فلانی هیرمش سیر است یعنی انسان من ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دول در زبان لکی لرستان چند معنای متفاوت دارد ۱. دول به معنای دشت وسیع و حاصلخیز و زیبا ۲. به معنای زمین زراعتی۳. در زبان لکی برای حفظ ادب و حیا برای ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلش کارت۱. کارت حاوی خلاصه مطالب ۲. مطلب کارت۳. کارت حاوی اطلاعات برای مرور شب امتحان مطالب کلیدی ۴. کلید کارت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

هنارس یعنی۱. از دو جزء هنا و رس تشکیل شده یعنی کسی که صدای دیگری رو میشنود و به فریادش می رسد ۲. و در زبان لکی هنارس روز تنگ یعنی امام زمان عجل الله ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماز در زبان لکی به معنای۱. برآمدگی ۲. بلندترین قسمت یک تپه که به سایر مناطق احاطه و دید کامل داشته باشه۳. بلندی و آپارتمان بلند هم امروزه اشاره داره ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخارج غار در اصل کلمه لکی هست و چند معنی داره ۱. مخار غار یعنی غار که در جای بلند و صعب العبور هست ۲. شیش مخارج یعنی جای بلند که دسترسی به آن سخت است ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاژه در زبان لکی یعنی ۱. خوشحال بودن و شوق داشتن ۲. قاژه بن تینی در مورد شخصی که اونقدر سیر خورده که گلوش صدا میده و یعنی سیر خورده و از سیری سر شوق ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چریکه در زبان لکی یعنی ۱. دردی که فرد را به صدا در می آورد و بر اثر آن ناله و صدا که از فرد بلند می شود فرد هلاک می شود و جان به جان آفرین تسلیم می ک ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاره در زبان لکی یعنی ۱. غیض کردن و با عصبانیت برخورد کردن ۲. در زبان لکی شعر ی روژ و ناکام یاره پیت کردم ایسه پشیمون وهناسه سردم یعنی یکروز ناگها ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیو در زبان لکی با توجه به استعمال آن در جمله معنای متفاوتی دارد۱. در مورد گاو و گوسفند وبز کیو یعنی بزی که سبز خاکستری باشد ( سبز لجنی ) یا بزی که ص ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غوز ۱. برآمدگی پشت فرد که اسکلت کمر انحنا پیدا می کند و از آثار پیری فرد می باشد و یا به علت متعدد مادر زادی و صالحه هم ممکن است ایجاد شود۲. غوز کردن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشکینه از ۱. دوجزء مشک و اینه تشکیل شده و ۲. در زبان لکی از از دو جزء مشکین و ه تشکیل شده اگر جز اول یعنی مشک و اینه در نظر بگیریم یعنی۱. مشک معطر ۲ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارغن در زبان لکی لرستان از دو جزء تشکیل شده ۱. وار که به معنای۱. مرغ جوانی که تازه به تخم اومده و بلد نیست کجا بره و تخم بزاره و مرغی که وحشی هست و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قیل و قال چند معنی متفاوت میده ۱. در اصل گویش لک زبان ها غیژ و غژ بوده و به علت تلفظ و استفاده غیل و غال تغییر پیدا کرده و الان به شکل عربی قیل و قال ...

پیشنهاد
٠

هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن ۱. معادل آن در زبان لکی پوش ( ساقه آسیاب نشده گندم و جو ) توی پالان کسی گذاشتن است یعنی اصطلاح مستقیم یعنی خر کردن کسی ۲. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پته شامل چندین معنی متفاوت است ۱. اجازه و جواز یک کاری۲. اصطلاح پته کسی را روی آب انداختن یعنی آبرو و دار و ندار طرف را بر باد دادن ۳. در گویش لکی پت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گویش لکی یس یعنی ناامیدی و اقبال بد هست و نا که به آن اضافه شود یعنی یس و ناامیدی نیاد و نمی خوایم به طور کامل تر یعنی نا امیدی وارد زندگی ما نشه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دستخوش در یک معنا یعنی دچار دگرگونی و تحول رویدادهای مختلف و این معانی بسته به جمله معنی متفاوتی رو میروسنه۲. در اصطلاح لکی کرمانشاهی یعنی ممنون ا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. چتر باز در اصلاح لکی یعنی جوانی که با موهای جلوی سرش بازی می کنه و اصطلاحاً خود نمایی می کنه و درصدد اغفال ذهن ببینده است۲. و در اصلاح فارسی یعنی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

لوند یعنی باز بودن و بی پرده و بی حیا یعنی مو هم روی چیزی باقی نمونه یعنی انتهای عشوه گری و طنازی یک زن و آخر بی حیایی و اصلاحاً یعنی اوپن بودن شخصیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پلاس در زبان و گویش لکی لرستان چندین معنی دارد ۱. پلاس یعنی چادر کوچ نشینان که از موی بز ساخته شده و به آن دوار می گویند ۲. اصطلاح صورتت مثل پلاس بشه ...