پیشنهادهای زینب نیازی پور (٥٢٩)
یَکبُون، یَگبُون، yakboon, در زبان لکی یعنی: ۱. ویران ، تخریب ، ۲. زیر و رو ، شخم زدن، زیر و رو کردن ، پایین اومدن سقف خانه و تخریب منازل مسکونی، تخر ...
چُوخ چَخ، chogh chagh, در زبان لکی یعنی : ۱. نابود ، تخریب ، با خاک یکسان شدن ، ۲. محو شدن از صفحه روزگار ، از بین رفتن مثل جمله امام خمینی ره می فرم ...
ایرچُوخُونِن، eair choghonn, در زبان لکی یعنی: ۱. تخریب ، ویران ۲. نابود کردن و با خاک یکسان کردن، خانه ای که سقفش بریزه و دیوارهاش به هم برسه و سقوط ...
تُریسکَه، triskah, در زبان لکی یعنی:۱. نور کم و اندک ۲. شعله ضعیف آتش که در حال خاموش شدن است ۳. شعله ضعیف رو به زوال و خاموشی ۴. در اصلاح محلی اگر د ...
بوس ، boos، بوسِم ، بوسین ، بوسیمِن ، بوسینُون ، در زبان لکی یعنی: مخفف بایست ، به معنی ایستادن ، اتراق کردن، ماندن و ماندنی شدنی در جایی بوس : بایس ...
چَغیّا، chgyya, در زبان لکی یعنی: ۱. ترک خوردن ، ترکیدن۲. جوانه زدن ، ۳. دق کردن ،
چَغُونهَ، chgonah, در زبان لکی یعنی: ۱. چغانه زدن ، شکستن انگشتان از فرط شادی، ۲. کیف کردن ، سرخوش بودن، در آوردن صدای انگشتان
دُوما گِرتن، domagrten, در زبان لکی یعنی: ۱. عقب گرد، عقب نشینی ، پس رفتن ، ۲. آخر همه ایستادن، آخر بودن انسان یا . . .
دُو کُت، dokot, در زبان لکی یعنی: دو نصف ، دو نیمه کردن ، تقسیم بر دو
کُت کُت، kot kot, در زبان لکی یعنی:۱. تکه تکه کردن ، قطعه قطعه، ۲. خرد کردن، ریزه کردن
هُولَپَت، holapat، در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن ، با آب داغ یا آتش ، سوزاندن پوست که قابل التیام نیست،
کُورنون، kornoon, در زبان لکی یعنی: ۱. خسیس ، کسی که اهل مهمان نوازی نیست و از مهمان بدش می آد ، کسی که نان به مهمان نمیده و طماع هست، ممسک و بخیل، ک ...
یِف، yef, در زبان لکی یعنی : ۱. جفت ، همتا، همانند ، دو قلو ۲. معادل همولوگ، دو قلوی همسان
یَف، yaf, در زبان لکی یعنی: ۱. سیل ، جریان شدید رودخانه های طغیانگر که ویران کننده است۲. سیل عظیم جمعیت ، شلوغی و ازدحام جمعیت انسان و حیوان و . . .
شِیّ، sheay, در زبان لکی یعنی: ۱. شُل و وارفته، ۲. بی بنیاد ، سست و بی اساس
یَشق، yashg, در زبان لکی یعنی: ۱. پابر جا ۲. تکون نخوردن، اصطلاحاً اونقدر محکم بودن چیزی که تکون نخوره، محکم مثل فولاد، استوار ، پایدار
یَش، yash, در زبان لکی یعنی: ۱. جنازه، نعش ، ۲. جسم مرده و بی جان انسان و حیوان و . . .
داری، Dari, در زبان لکی یعنی: دارو ، مرهم زخم ، داروی التیام بخش، آرام بخش
تش اُ پَش، tash o pash, در زبان لکی یعنی: ۱. چرخوندن زغال و آتش برای اینکه زغال کل بکنه ۲. به هم ریختن و آشفته کردن کار ، انجام کاری برای روشن کردن آ ...
تَش، tash, در زبان لکی یعنی: ۱. آتش۲. روشن کردن چیزی اعم از وسیله نقلیه یا . . . . ۳. گرم کردن
بِجَلدون, begaldon, در زبان لکی یعنی: ۱. سریع ، فرز ، ۲. عین فر فره کار کردن
گَردُو، gardo, در زبان لکی یعنی: ۱. جهانگرد، کسی که همش در حال گشت و گذار هست، ۲. ولگرد، بی مبالات، کسی که همش در حال سرک کشیدن توی زندگی دیگران است ...
یِر، yer, در زبان لکی یعنی : ۱. گرداندن ، چرخش، چرخاندن، ۲. عوض شدن و بهم خوردن شُو مُونگ چُون خاصَه شُوره چلِ چیت شاهزادهِ نیشتی یِر مَدای وَ دوُک ...
دا ، da، در زبان لکی یعنی: دادن دامُون : ما دادیم داتُون: شما دادید داتُونه: شما داده اید در چهل سرو آمده: دُورُون دُورِم دا هِجرون پیرم کِرد مِه ...
وَشم ، vashem, در زبان لکی یعنی: ۱. نحسی و نامیمونی و نامبارک۲. باد گرمی که اواخر بهار می وزد و کشت ها رو زرد و نابود می کند معادل باد سرخ است که ویر ...
قُوش، ghoosh, در زبان لکی یعنی: جغد
مَشُلِنِگُوین، masholengooin, در زبان لکی یعنی : با نازو غرور راه رفتن ، راه رفتن به گونه ای که توجه دیگران جلب شود با ناز و غرور راه رفتن در چهل سُر ...
کِزهَ , kezah, در زبان لکی یعنی: ۱. سوختن ، کباب شدن ، جزقاله شدن ۲. با سوز و گداز مویه کردن ناشی از سوز درون ۳. غم و اندوه درون در مویه زیر: کِزه د ...
چوییر ، choir, در زبان لکی یعنی: یک گیاه بوته تا ارتفاع یک متر به شکل شوییت و سر سبز و با بوی تند خاص که این گیاه دارای طبع گرم و مزه ملس و خوبی است ...
آژ، azh, در زبان لکی یعنی :۱. دوختن با نخ و سوزن، ۲. کوک زدن ۳. جون گرفتن کسی، یا اصلاح آژ در مورد بدن انسان یعنی چیزی که بدن رو ریکاوری کنه و جون بگ ...
نُوشگّ، نُوشکّ، noshek, در زبان لکی یعنی: ۱. دوره گردی ، ولگردی ، ۲. سر بار دیگران بودن ، مفت خور با دوره گردی، و
هَزار چِیم، hazar cheam, در زبان لکی یعنی: ۱. هزار چشم ، حواس جمع ، کنترل گر، تیز ، فرز ۲. کسی که چیزی از زیر دستش در نمی ره ، در برخی جملات یعنی چشم ...
گَشتَل، gashtal, در زبان لکی یعنی: ۱. دوره گرد ، بیکار، علاف ، کسی که در حال دوره گردی و بیکاری است، آدم فضول که سرک توی زندگی دیگران می کشه و دخالت ...
تاز، taz، در زبان لکی یعنی: قطعه جدا شده از کوه که به طرف پایین سقوط کننده و در حال غلتیدن باشه، سنگ های بزرگ و گرد که در زمان های دور برای دفاع از م ...
تاش، tash, در زبان لکی یعنی: ۱. بلندی و تیزی نوک قله کوه، تکه تیزی که برجسته تر و تیز تر از قسمت های دیگه کوه به چشم بیاد۲. تراشیدن و بتاش، بتیش: فعل ...
جَلد، jald, در زبان لکی یعنی: ۱. زرنگ، تند و تیز و سریع، ۲. شلاق زدن ، مجازات حد زنا و . . . ۳. خو گرفتن و پایبند شدن به یک مکان در مورد کفترهای پشت ...
داک، dak, در زبان لکی یعنی ۱. پر شدن ظرفیت و تمام کردن کاری ۲. در مورد خوردن انسان وحیوانات هم یعنی سیر شدن به نحوی که نتوان یک لقمه دیگر خورد ، پر ش ...
چَم، Cham, در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش د ...
اژدر ، azhdar, در زبان لکی ۱. یعنی اژدها ، آتش دهان ۲. مادر غول پیکر و وحشتناک که آتش از دهانش بیرون میزنه۳. به معنی شجاع و شکست ناپذیر ۴. اسم سلاح ج ...
شش, shesh, با توجه به حرکات سه گانه شِش در زبان لکی یعنی ۱. شپش و موجود موزی که به موهای و سر حمله می کنند وبه آن ژاری هم می گویند ۲. شُش یعنی پف و ر ...
کِیهَ اُو کُمال، kiah o kemal, در زبان لکی یعنی: ۱. کاه و یونجه , کُمال یعنی علف های هرز که به طور خودرو توی مزارع گندم رشد می کنه ۲. آذوقه کامل زمست ...
چَمر، chamar, با فتحه چ به شکل چَمر خوانده می شود و در زبان لکی یعنی ۱. حلقه و گرفتاری و معادل کلمه چنبر یعنی حلقه بستن مار و . . . و شکل دایرة آن وج ...
بیژن، bizhan, در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء بی و ژن یعنی بی زن : پسر جوان که هنوز ازدواج نکرده و در اوج جوانی هست، کسی که تعلق به زن پیدا نکرده و عز ...
منیژه ، man eazhe, در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء مِن ایژه، یا همان کلمه منِ ایش ، یعنی مال و دارایی من متعلق به من ۲. یا کلمه مَنیشی یا مِنیشهَ : یع ...
مِن ایش، men eaish, در زبان لکی یعنی: من ، منِ نوعی ، خود ِ من
تَک، tak, در زبان لکی یعنی:۱. جوار ، کنار ، ۲. همراه ، همنشین ، پیش کسی بودن، ۳. تماس ، در ارتباط بودن، ۴. دایره ای از جنس حصیر یا ساقه گندم که دایره ...
کِیِه نی، کِیِن نی، , kiea ni، در زبان لکی یعنی: ۱. آبی که از زمین می جوشه و باعث کنده شدن خاک های اطرافش شده، چشمه،
تِکی ، teki، در زبان لکی یعنی: ۱. مقدار کم ته استکان یا یک لیوان ، و تِکی اُو یعنی : یک لیوان و در معنای اصلی ی قولپ ، یا یک جرعه آب که عطش رو رفع کنه
تَکی تَکی، Taki Taki, در زبان لکی یعنی: جا باز کردن نفرات کناری، کمی تکون بخورن تا جا باز بشه، کمی تکن خوردن افراد نشسته در مسجد یا جلسه و . . . و جا ...
تِک تِک، tek tek, در زبان لکی یعنی:۱. قطره قطره، چکه چکه، نم نم ، ۲. قطرات کوچک آب هنگام چکیدن و درچهل سُرو آمده: یا اُویی بُویام بِچیام و جُواِت ت ...
دار، dar, در زبان لکی یعنی: ۱. درخت، ۲. داشتن، دارایی در اصطلاح دار و ندارم : یعنی همه زندگیم ، هر چه که دارم، دار دنیا : تمام دارایی زندگی دنیوی ۳ د ...
داریوش، dariyoush, در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء داری، یعنی دارو و درمان و مرهم درد ، تمام دارایی یک فرد ۲. و یوش یعنی آرام آرام و با دقت و آهسته کا ...
نایی، nayie, در زبان لکی یعنی: تشک که معمولاً از جنس ابر و پشم و پشم شیشه و پنبه درست میشه
یِه، yeh, در زبان لکی یعنی: نوعی گلیم دستباف که با پارچه های تابیده و بافته یا موی بز و برخی موارد کامواهای کلفت بافته میشه ، زیر انداز زیلو مانند ، ...
جِی اُو بَن، gey o ban, در زبان لکی یعنی: ۱. جول و پلاس، ۲. وسایل داخل منزل، اعم از فرش و زیلو و . . .
قایی، ghayie, در زبان لکی یعنی: فرش، قالی
اژدر، azhdar, در زبان لکی ۱. یعنی اژدها، اژ دهان: یعنی موجودی که از دهانش آتش داره ، اژدر:درمانندی که از آن آتش می بارد ۲. مار غول پیکر و وحشتناک که ...
خاص، khan, در زبان لکی یعنی: خوب ، ممتاز ، برتر ، بهترین ، الگو ، نمونه خوب از هر چیز در ضرب المثل کُر خاص مال ارِ چه َسیی انی کُر پیس مال اره چهَ س ...
رُو مال، roomal, در زبان لکی یعنی:۱. مالیدن چیزی به طور سرسری، ۲. برداشتن لایه رویی هر چیزی اولین لایه مثل جارو زدن جایی اعم از خاک یا . . . و خوب جا ...
کَلوا، kalva, در زبان لکی یعنی: نان مخصوص که در لرستان و نواحی غرب و جنوب غرب ایران درست می کنند و مواد آن آرد و آب و زرد چوبه و در برخی موارد زعفران ...
گِردَکون، gerdakon, در زبان لکی یعنی: گردو، چیز گرد مانند چوبی، چیزی که دایره ای به وجود آمده
گِردهَ، gerdah, در زبان لکی یعنی: نان کوچکی که به شکل گرد و دایره و نرم درست میشه
گِرآکِردن، gerdakerden, در زبان لکی یعنی: ۱. جمع کردن ، جمع آوری کردن در مورد جمع کردن میوه و محصولات کشاورزی، و جمع زدن با چیزی ، به اضافه کردن ۲. م ...
گِردآیی، gerdayi, در زبان لکی یعنی: دایره ، محیط دایره و جمع شده
کُویز، koois, در زبان لکی یعنی: ۱. قاچ کردن، ۲. بریدن یک قطعه از میوه بیشتر مورد نظر است ، یک قاچ از هندوانه یا خیار یا خربزه یا طالبی و معمولاً در م ...
هُولَه، holah, در زبان لکی یعنی: ۱. آسیاب بادی تراکتور برای جدا کردن کاه اعم از سفید مثل جو و گندم و . . و یونجه سبز و شبدر که گندم و کاه در قدیم با ...
هُول، hool, در زبان لکی یعنی:۱. نگرانی ، اضطراب ، استرس ، ترس و وحشت۲. فکرهای مغشوش و نگران کننده هُولِمهَ یعنی: نگرانم هُولِمونَهَ یعنی: نگرانیم اِ ...
پَر، par, در زبان لکی یعنی: ۱. پر ماکیان۲. حاشیه ، گوشه، هر چیزی اعم از فرش یا پارچه یا روستا یا کشور و . . . . ۳. سبک و بی وزن بودن چیزی
پَر رُو، par oo, در زبان لکی یعنی: پارچه ای ار جنس نخ
شُوفت، shooft، در زبان لکی یعنی :۱. شدت بارش باران حرکت رگباری باران ، ۲. داغ کردن
رِفت حیدری، reft heydari, در زبان لکی یعنی: باران رگباری و تند و با شدت ، وجه شبه شدت حملات امیر المومنین علی علیه السلام در حمله به دشمن که با شدت ح ...
دِریژ، derizh, در زبان لکی یعنی: دراز و بلند ، بلند قد، و دریژی یعنی بلندی
چییِک، chiyek, در زبان لکی یعنی:تکه چوب های خشک برای روشن کردن آتش، و در مورد اسکلت انسان اگر بگویند چییِکین یعنی خشک و لاغر مردنی
آگر، ager, در زبان لکی یعنی:آتش
چونچه، chonchah, در زبان لکی یعنی: قابلمه کوچک آشپزی
هُولَه، hoolah, در زبان لکی یعنی:۱. سایش، ازبین بردن و پوسیده شدن بر اثر فشار و حرارت و نور آفتاب، ۲. واتابیدن ، از هم باز کردن
هُولَه پَت، hoolah, pat , در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن با آب داغ، سوزاندن واز بین بردن پوست
سزونن، sezonen, در زبان لکی یعنی :۱. سوختن، ریشه این کلمه سوز هست ، گداز و با آتش سوزاندن
مَیَه، mayah, در زبان لکی یعنی: شنا کردن، شنا ، این کلمه از مِی به معنای گردن استفاده میشه و چون گردن بیشترین فعالیت رو داره با دست با اسم میه نامگذا ...
میَ اُویی، mayaowi، در زبان لکی یعنی: شناگر حرفه ای، در مورد افراد تیز و حرفه ای و هنرمند و فرز هم این واژه استفاده میشه ، فردی که از موقعیتش خوب است ...
سِت، set, در زبان لکی یعنی: ۱. سوختن ، چیزی که با آتش ماهیت خودش رو از دست بدهد، ۲. در مورد دل و غیره یعنی ترحم و دل سوزاندن ، دلم سِت یعنی: دلم سوخت
گُولِم، goolem, در زبان لکی یعنی: خندق آب عمیق، برکه آب عمیق دایره شکل برای آب تنی و شنا، جمع شدن آب در یک جای عمیق تر و چاله بزرگ را گُولِم گویند
گُورری ، goorri, در زبان لکی یعنی: ۱. جمع شدن آب درمحیط دایره وار و عمیق۲. برکه دایره شکل با آب عمیق ، چاه عمیق که ته آن نامعلوم باشه را هم گُوری گوی ...
نِتیر، netir, در زبان لکی یعنی: ۱. کشتن به تیر غیب ، کشته شدن۲. ضربه فنی کردن، ضربه غیر قابل جبران که منجر به مرگ میشه، ضربه کاری، زخم عمیق با گلوله ...
پشقه، pashgah, در زبان لکی یعنی: مگس
گیسوُنِن، gisoonen, در زبان لکی یعنی: ۱. روشن کردن چراغ لامپ یا تلویزیون یا . . . ۲. تعیین تکلیف کردن، مشخص کردن،
یُون، یُونه، Yoon, yoonah, در زبان لکی یعنی: یُون: ۱. نسل ، ۲. جوجه های زیر یک مرغ ، ۳. نسل و نژاد مشترک ، یک تبار و ایل مشترک که از یک خانواده نشأت ...
کوی ، choy, در زبان لکی یعنی: ۱. کند ، تنبل، کم تحرک، بی انگیزه ، بی حال، ند امید ۲. کل ، تمام ، همه چیز در چهل سُرو آمده: خدا خُدام بی خُدای کُوی ع ...
ژَنُو ، zhano, در زبان لکی یعنی: ۱. از نو ، دوباره ۲. از اول هر کار ، ساختن و نوسازی در چهل سُرو آمده : ری کَه کِرماشُون بِکارِن ژَنُو اَرهِ دوُسَ ...
خِر، kher, در زبان لکی یعنی: ۱. چریدن و دور زدن ، گردش کردن ۲. فدای کسی شدن اگر اصطلاحا ً بگن مه وَ خِرت بام : یعنی من فدای تو بشم۳. به معنی یقین لبا ...
میتقَه، mitghah, در زبان لکی یعنی : ۱. ذره ، ذرات تشکیل دهنده و شکل دهنده ۲. کوچکترین ذرات هر چیز ، برابر با مولکول
خان زند: کریم خان، khan zand: karim khan zand:karim khan, موسس سلسله زندیه، و کسی که یکی از افسران ارشد سپاه نادر شاه افشار بوده، خان زند لک زبان و ا ...
میتقِلَه، mitghlah, در زبان لکی یعنی: ۱. مقدار کم ، بسیار کمی. برابر با اتم ۲. این واژه برای کودکان یعنی خیلی کمتر از هر چیز ، اندازه ای که بچه سیر ه ...
تیتَه، titah, در زبان لکی یعنی: انگشت کوچک
چَچ، chach, در زبان لکی یعنی: مچ دست
کُتَر، kotar, در زبان لکی یعنی : ۱. کوتاه قد ۲. بد قواره ، کوتوله، بد ریخت ، شکسته و پیر و خمیده
لَک، lak، در مناطق غرب ایران: نام یکی از اقوام اصیل آریایی است که بعد از هجرت مادها به غرب ایران به دو دسته لر و لک تقسیم می شوند قوم لک مختص مناطق ا ...
چُورچِلَگَه ، chorchlagah، در زبان لکی یعنی: چهار تا چوب که به عنوان ستون و پایه برای سیاه چادر در چهار جهت نصب می کنند که باد توی چادر نپیچه و سقوط ...
خِر، kher, در زبان لکی یعنی: ۱. چریدن و دور زدن ، گردش کردن ۲. فدای کسی شدن اگر اصطلاحا ً بگن مه وَ خِرت بام : یعنی من فدای تو بشم۳. به معنی یقه لباس ...
چُورچِلَگَه ، khorkhlaga، در زبان لکی یعنی: چهار تا چوب که به عنوان ستون و پایه برای سیاه چادر در چهار جهت نصب می کنند که باد توی چادر نپیچه و سقوط ن ...
تِلَکَه، telakah, در زبان لکی یعنی:۱. سرهم بندی ، نیمه کاره کاری را انجام دادن ، ۲. کاری رو درست حسابی انجام ندادن ، خراب کاری در کاری،
سُویک، soik, در زبان لکی یعنی: گوشه و حاشیه یک چیز ، کنج دیوار
نازِشت، nazeshet, در زبان لکی یعنی: ۱. ناز کردن، خود را لوس کردن ، خود را برای کسی عزیز کردن، در برخی موارد معنی خود شیرینی هم میده
کَر، Kar, در زبان لکی یعنی: ۱. ناشنوا ۲. نام یکی از طوایف ایل بیرانوند در لرستان است
اِرا شِلپِیا ، arashlpyei, در زبان لکی یعنی: ۱. کهنه ، فرسوده ۲. پوسیده ، پاره ، مندرس۳. اگر به عنوان صفت برای انسان استفاده شود به معنی کهنسال، و فر ...
اِرا رِزِیا، ararezya, در زبان لکی یعنی: ۱. فرو ریختن، ریختن ، ریزش کردن و افتادن بر اثر قدمت و کهنگی ۲. در مورد هر چیزی به معنی آثاری که بر اثر قدمت ...
طُووی، tooy, در زبان لکی یعنی: درخت بید مجنون با شاخه های آویزون و بلند در چهل سُرو آمده: فدای بالات بام چو توطُووی چَمیُونَه چُو یِیکه وِهار تازه د ...
آساره سُهیی ، asareh, در زبان لکی یعنی: ۱. ستاره سهیل ، ۲. مقصد و راه دست نیافتنی، نرسیدن به هدف و جواب نگرفتن در چهل سُرو آمده: بالات و بَرزی، قد و ...
دار گوویژ ، dar gosh, در زبان لکی یعنی: درخت زالزالک که شامل نوع آبی که میوه ی آن قرمز و هسته میوه آن تک لمه ای و موقع رسیدن آن نرم و شیرین است و نوع ...
وَ یا ایاهَ ایی یَیَ یَیا، ، va ya eyaha iyayyah, در زبان لکی: و لا اله الا الله ، در زبان لکی کلمه لام دربرخی ازموارد تلفظ نمیشه و به جاش کلمه ی وجو ...
دار وِی، dar vi, در زبان لکی یعنی: درخت بید، بید مجنون و انواع بید
وَ یا، vaya, در زبان لکی یعنی: والله، به خدا قسم
دار گُنجِس، dar gonjes, در زبان لکی یعنی: درخت زبان گنجشک
دار سیو, dar civ, در زبان لکی یعنی: درخت سیب
دار سِرِنجی، dar serengi, در زبان لکی یعنی: درخت سنجد
دار تُو دِررِک، dar toderek, در زبان لکی یعنی: تمشک وحشی، نام دیگر آن آهن دِرِک است
دار گِردَکُون، dar gerdakon, در زبان لکی یعنی: درخت گردو
دار بَیی، dar bayi, در زبان لکی یعنی: درخت بلوط
دار کَر انجیر، dar karangir, در زبان لکی یعنی: درخت انجیر وحشی، انجیر دیم
ولکه واز، valkavaz, در زبان لکی یعنی: گیاه سبز از خانواده تره و هم شکل تره اما ریز ار با بوی تند شبیه فاضلاب که طبع گرم دارد و آن را با لوبیا و گندم ...
کِلَشیر ، kelashir, در زبان لکی یعنی: خروس
جوجک، gogek, در زبان لکی یعنی : جوجه
چیت، chit, در زبان لکی یعنی: ۱. حصیربافی که با نی و موی تابیده شده بز یک در میان می بافند و باگره زنجیره مانند اولی را به دومی وصل می کنند و بستگی به ...
مِرخ، merkh, درزبان لکی یعنی: مرغ
باز ، baz, در زبان لکی یعنی: ۱. عقاب ۲. سفید و روشن، در چهل سرو آمده: کراسَکت چیتهَ گُلی دِش بازه ِبمارکِت بو ایی دُوسی تازهَ لباست از جنس پارچه نخ ...
بویام ، boyam, در زبان لکی یعنی: بودم در چهل سرو آمده: یا شالِت بُویام یا گِریی شالِت یا طِلفی بُویام اَر بِن بالِت یا شُونَه بُویام اَر قِ دَستمال ...
رَشنَه، rashnah, در زبان لکی یعنی:۱. تیپ ، قیافه و ظاهر ۲. دوست داشتنی ، تو دل برو در چهل سرو آمده: حشک بیمهَ چُو چوُ و رُو پوسَ وَ کم َ رشنهَ بیمه ...
باز ، baz, در زبان لکی یعنی: ۱. عقاب ۲. سفید و روشن، در چهل سرو آمده: کراسَکت چیتهَ گُلی دِش بازه بمارکت بو ایی دوسی تازهَ لباست از جنس پارچه نخی س ...
بط اُویی، batoie, درزبان لکی یعنی: مرغابی
اَیاتِر، ayater, در زبان لکی یعنی: ایسهَ پیر بیمه َ اُوردِمهَ ریش ژنی َ موشِن ایاتِر بنیش الان، در حال حاضر ، من دیگه پیر شدم و بد ریخت شدم زنها من ر ...
سَرین، sarin, در زبان لکی یعنی: بالای سر و بالای هر چیز در مویه لکی آمده: خوشال و سنگیی ها وَسرینت گوش مهِ اَ دَنگ و گزهَ دَرینت یعنی خوش به حال سن ...
هُور hoor, در زبان لکی یعنی : پایین و حد پایین اهور ائره مای ی کراس کَژی می بلند کردی چو کُوگ مَرژی از پایین داره میاد ی کسی که لباسش برق میزنه گرد ...
آز دَسِ اُو پام ، AZ Das o Pam, در زبان لکی یعنی: ۱. جریان یافتن خون توی رگها ۲. برگشت جون دوباره به بدن ۳. این جمله بیشتر برای قربان صدقه رفتن بچه ه ...
نِم ، nem, در زبان لکی یعنی: ۱. نَم زدن ، نمناک بودن، خیس بودن جزئی، ۲. یعنی خم شدن و کوتاه کردن کم و نِماز هم یعنی رکوع و خم کردن کمر از نم و از خم ...
نِمَیُو، nemayou, در زبان لکی یعنی: درست نمیشه، نمیشه، و در شعر زیر هم آمده: نمم چهَ بِکَم کارِم چی ژَدس مینام شِکسته نِمَیُو پیوست نمیدونم چکار کنم ...
کِلَک، kelak, در زبان لکی یعنی:۱. دیوارهایی از سنگ که اطراف باغ و اطراف مزرعه و چادر کوچ نشینان چیده شده ، دیوار سنگی بدون ملاط برای نظم به محوطه اطر ...
چِینهَ، khinah, در زبان لکی یعنی: ۱. دیوار ی که با سنگ مرتب شده ، دیوار سنگ چین و مترادف کِلَک می باشد۲. به معنی چیه؟؟ ، چطوریه ، آن چیست
نُوعَن ، noan, در زبان لکی یعنی: بالشک مخصوص برای نانوایی که داخل آن را با پنبه یا پشم گوسفند پر می کنند و برای جلوگیری از حرارت و آسیب دست نانوا برا ...
شاطَه، shatah, در زبان لکی یعنی: نان تنوری نازک، نان
سِس ، ses, در زبان لکی یعنی: سست و ناتوان و شل ، وارفته و در ضرب المثل : سختِت گِه گِرت سِسَ مای سِس ات گه ِ گِرت هُو نمای یعنی سخت که گرفتی سست می ...
بی آز ، beaz, در زبان لکی یعنی:۱. بی جون، کم توان ، نحیف و معادل نزار در فارسی
بیکِش ، bikes, در زبان لکی یعنی :۱. ساکت بی صدا، ۲. بدون سر و صدا ، در سکوت
اَفِلیس، afelic, در زبان لکی یعنی:۱. لخت ۲. بی حجاب ، بی حیا ، بی پروا ، کسی که هیچ چیزی براش ارزش نداره۳. و اگر بگن کسی فلانی رو اَفِلیس کرد برخی مو ...
تیتَرمُون ، titarmon, در زبان لکی یعنی: ۱. نیم وجبی، ۲. عقب مانده، کوتوله ، بد ریخت ، بد قواره
در زبان لکی یعنی : گِیار: برگرد گِیارم: من برگردم گِیاریمن:داریم بر می گردیم گِیارینون:دارید بر می گردید ها گِیا ماریمن:الان داریم بر می گردیم
گُورجه, gorjah, در زبان لکی یعنی: گوجه فرنگی، انواع گوجه
حَسل، hasal, در زبان لکی یعنی: عسل
بامجُون , در زبان لکی یعنی: بادمجان
گُنج در زبان لکی یعنی: زنبور که شامل گُنج حسل : و گُنج کافِری: زنبور قرمز نیش دار با کله زرد نیش اون زهر بیشتری داره و خطرناک هست و گنج زرده: که کل ب ...
یُونَه، yonah, در زبان لکی یعنی: لانه ، خانه پرندگان و حشرات و . . .
مالگَه، malgah, در زبان لکی یعنی: خانه جدید و این کلمه از دو جزء مال به معنی خانه گه یعنی جایی که خانه ساخته شده
دار هَلُونَه، dar halonah, در زبان لکی یعنی: درختچه کوچکی که اغلب با برگهای پنجه ای شکل و میوه هایی به شکل گیلاس با اندازه ای کوچک که وقتی میوه سیاه ...
دار قُلِنگ، در زبان لکی یعنی: درخت بنه ، پسته وحشی، که میوه های خوش طعم و بو داره که در اکثر نقاط غرب ایران و نواحی جنوب غرب هم رشد می کنه و بیشتر تو ...
کال، kal، در زبان لکی یعنی: ۱. نارس و نرسیده ۲. رنگ قهوه ای
رَت دائن ، در زبان لکی یعنی : ۱. از دست دادن حالت تعادل ، زمین خوردن در اثر ضعف یا . . .
مِلاس، melas، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون ، کم جون ۲. مظلوم ، ۳. پژمرده ، ژولیده ، چرکیده ۴. کسی که خودش رو به موش مردگی بزنه و تظاهر به ضعف کنه
بی گُیون ، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون، کم جون ، ۲. در آستانه مرگ
یاغَه، yagah، در زبان لکی یعنی:۱. سقوط در آن ضعف ، ۲. افتادن در اثر ضعف و گرسنگی یا بیماری۳. کسی که بر اثر ضعف حالت تعادل نداره و مدام زمین می خوره و ...
گُنِِک در زبان لکی یعنی: چُونه خمیر ، خمیر گلوله شده بعد از آماده شدن برای صاف شدن با وردنه
بازِن، bazen در زبان لکی یعنی: سوراخی که برای خارج شدن دود و حرارت اضافی تنور مورب درست می کنند و برای اینکه تنور سرد نشه موقع پخت نان آن را می بندد ...
نافیس، nafic در زبان لکی یعنی: وردنه خمیر ، چوب مخصوص برای صاف کردن خمیر
یانجین با سکون نون، yanjin در زبان لکی یعنی : ظرف سفالی مخصوص برای آماده کردن خمیر نانوایی که گردی شکل هست و بعد از آماده شدن خمیر از پشت سفالی آن بر ...
ِهناسی چی اِ کَت، در زبان لکی یعنی : نفسم بند آومد، لکنت زبان گرفتم ، نفس کشیدن برام سخت شد
جِکَه در زبان لکی یعنی: گنجشک ، پرنده ای که جیک جیک می کنه
حَفی در زبان لکی یعنی: مار افعی
اَیَرگ در زبان لکی یعنی: لک لک
رُوآ ، roa، در زبان لکی یعنی : روباه
پُوپی سِلیمُونی در زبان لکی یعنی هدهد، شانه به سر ، هدهد سلیمان نبی
کُول آژدُم در زبان لکی یعنی:۱. عقرب این کلمه از سه جزء کول یعنی پشت و آژ یعنی دوختن و دم تشکیل شده یعنی موجودی که سوزن روی کولش هست ۲. در مورد اخلاق ...
کِرژِنگ در زبان لکی یعنی : خرچنگ
یُوتی در زبان لکی یعنی : نوازنده انواع آهنگها ، کسی که انواع رقص و دس محلی و . . . رو انجام میده ، گروه ارکستر رو هم امروزه یوتی گویند و یوتی به نوعی ...
سازِنَه چی، در زبان لکی یعنی : ۱. نوازنده اعم از تار یا نوازنده نی یا دهل و . . . .
بگیر و بِوَن در زبان لکی یعنی:۱. تعقیب و گریز ، ۲. گرفتن ، ۳. دستگیر کردن ، ۴. زندانی کردن ، ۵. اسیر کردن، ۶. در غل و زنجیر کردن ، ۷. گرفتار کردن، گر ...
دَم اِ کَمچه ری بیته، در زبان لکی یعنی:۱. از شدت ضعف لاغر شرگده و رنگ به رخ نداره ، ۲. داره می میره
کاشُخ در زبان لکی یعنی: قاشق
گُوشَه با سکون واو در زبان لکی یعنی ۱. ظرف مخصوص شیر دوشی و دوشیدن شیر گاو
شیر پالِک در زبان لکی یعنی: ۱. صافی برای گرفتن آشغال شیر ۲. پارچه توری یا نخی برای صاف کردن شیر
قُولمه در زبان لکی یعنی: قابلمه
دُوری در زبان لکی یعنی: ۱. بشقاب غذا خوری ۲. دور یعنی هر چیز گرد و دوار و دایره شکل
تِیتقَل میتقَل در زبان لکی یعنی: ۱. قد و نیم قد ۲. انگشتان دست که قد و نیم قد و هم اندازه نیست۳. کوتوله و دراز ۴. اسم ی بازی که انگشتها حذف میشه و کس ...
یِیسک در زبان لکی یعنی: ۱. دیس برنج خوری۲. اوج تابش خورشید ، ییسک حُور یعنی بالا آمدن خورشید و تابیدن آفتاب
جُوم در زبان لکی یعنی: کاسه نقش دار اعم از مسی یا برنجی یا چینی یا . . .
کاشی در زبان لکی یعنی: کاسه
کَمچَه در زبان لکی یعنی: ملاقه
تِی ژَه در زبان لکی یعنی: ۱. آبکش، صافی
یِباس در زبان لکی و گویش لری یعنی: لباس
چُواِرشَه در زبان لکی یعنی: ۱. برعکس ۲. چپه شدن و نابود شدن ۳. افتادن و سرنگون شدن ومعدل برعکس شدن و صلاح یباس چُواِرشهَ یعنی : یعنی لباس برعکس
وِت، وِتهِ، وِت وَت، وتِم ، وِتِت، وِتمُون، وِتِتون، وِ تمونه در زبان لکی یعنی: وِت : گفتی ، گفتن وِ تهِ : او گفت وِت وَت: گفتگو ، دنبال حرف بودن و ...
چات اَژِنم در زبان لکی یعنی: چکارم داری در چهل سرو آمده: وِتم خُدایی وُ مهِ بنهِ تُونم دوسِت کُشتِمَه دِیر چات اَژنم گفتم تو خدایی و من هم بنده تو ...
چات، چاتُون، چُوییتون ، چُوییتونه ، در زبان لکی یعنی: چته، چتونه، چی شد ، چتون شده مشکلتون چیه؟
اَژِنِم ، اژی ، اژه ، در زبان لکی یعنی: از من ، از این ، از آن
بی تَر در زبان لکی یعنی: ولگرد ، دوره گرد ، مفت خور ، و بیکار و علاف
بیتِر در زبان لکی یعنی: بهتر
وارُون در زبان لکی یعنی : باران ، ریزش قطرات آب از آسمان در شعر : واروُن وارُونه زمین تَر میشهَ گل نسار جونِم کار بیتر میشهَ یعنی بارونه بارونه زمین ...
بَیی گوش در زبان لکی یعنی: آدم زرنگ و باهوش و تیز و با فراست
شاَلهَ گوش در زبان لکی یعنی: آدم ابله و زود باور ، عوام ، دهن بین
شالَهَ مِی در زبان لکی یعنی: ۱. جوانی که شال توی گردنش هست ۲. اما در بیشتر استعمالات یعنی آدم ساده لوح و ملانصرالدین
رِ ندَک، رِنچی، مردِ رِن، رِن باز، رِن ُو بَن در زبان لکی یعنی: حقه باز ، اهل دوز و کلک، اهل حقه بازی، حقه باز، حقه و کلک
چاچُوله باز در زبان لکی یعنی: حقه باز ، شعبده باز ، جادوگر
ژِژُو در زبان لکی یعنی: خار پشت، جوجه تیغی ، سیخ چُوله ، چُوله
تاتَزا در زبان لکی یعنی بچه های عمو اعم از دختر و پسر و در بیت زیرکه اومده یعنی دختر عمو هر چی حواستِم هر چی داشتِم ایی خُدا دَش وِ ایما تاتَزکِه خُو ...
پِراش پَش، پِراشک پشک، در زبان لکی یعنی: ۱. تکه تکه شدن، شکستن ، داغون شدن ، مثل شیشه خرد شدن۲. پخش شدن ، پهن کردن روی چیزی۳. افتادن از بلندی و انتظا ...
رُوشنا با سکون شین ، رُشنا، رُوشِن، در زبان لکی یعنی: روشنایی و تابیدن نور آفتاب در اول روز، روشن شدن آسمان، روشنایی روز ، روشن شدن، نوری که پهنه آسم ...
ژُویی در زبان لکی یعنی: صمغ و شیره درختان که از تنه درخت میزنه بیرون و به صورت اشک و . . . خشک میشه و به عنوان ژل مو و چسب و لایه بردار محلی ها از او ...
زرده ژواَ در زبان لکی یعنی : زرد چوبه و معادل کلمه آل لَت به معنی زرده چوبه نیز می باشد و اصلاح رنگش مثل زرده ژوه شد یعنی: رنگش پریده ، یا ازترس رنگ ...
کُور نُون در زبان لکی یعنی : بخیل و ممسک و کسی که طماع است و نان بده نیست،
گَزر، گِزر در زبان لکی یعنی: هویچ، اوُ گِزر اُو یعنی آب هویچ
در زبان لکی یعنی ۱. موهای نرم بره ها و برخی بزهای نژادی۲. حالت کُرک وقتی مرغ روی تخم به مدت ۲۰ روز می خوابه حالت تدافعی مرغ و خوابیدن روی تخم ها رو ک ...
کُلک در زبان لکی یعنی: ۱. پشم حیوانات و موهای نرم بره و گوسفند و برخی از بزهای نژادی که مثل مرینوس نرم هست۲. موهای سر و صورت انسان و ریش سیبیل
خیژ در زبان لکی یعنی: حالت تدافعی مرغهای کرک وقتی که روی تخم می خوابن و دوست ندارن کسی اعم از انسان یا حیوان به لونه اش نزدیک بشه پس پرهای مرغ به حال ...
در زبان لکی یعنی: ۱. جمع شدن ، حالت تدافعی گرفتن در مورد خار پشت یا . . . ۲. حالت چروک شدن و درهم شدن چهره و درهم رفتن اخم در مورد انسان هم می کن کیژ ...
در زبان لکی یعنی :چاقو
شیرین و فرهاد داستان مردی از طبقه پایین جامعه که طی اتفاقی شیرین که شاهزاده بود را ملاقات می کند و فرهاد با ابراز علاقه به شیرین دلبسته می شود و در ز ...
کُر در زبان لکی یعنی: پسر و فرزند پسر در چهل سرو آمده: کُری صو بارهَ مینگَهَ مون کُواَ هرَ جا تُو بُوشین هرَ وِرَ خُواَ پسرها فردا می خوایم کوچ کنیم ...
رِشُون، رِشُونن، رِشُونتون، رِشُنتونهَ، رِشُونمونهَ، ها مَرشِنیمِن در زبان لکی یعنی: ریخت، ریختن، ریختید، ریخته اید، ریخته ایم، الان داریم میریزیم و ...
رِزُونن، رِزِن، رِزُونِمون، رِزوُنتون، رِزُنتونه، هامَرزنیمن در زبان لکی یعنی:رِزُونن :۱. ریز ریز، ریزش کردن، به ریزش واداشتن مثل برگ درخت یا غیره ، ...
حُوزگار در زبان لکی یعنی : خواستگار
حُوستِن، حُوستِتِون ، حُوسِتمُون، حُوستِتِونهَ، حُوزگار ، در زبان لکی یعنی: ازدواج کردن، ازدواج کردید، ازدواج کردیم، در گذشته ازدواج کردید، خواستگار ...
ژِیرُوبُن در زبان لکی یعنی: خراب ، ویران ، از بین رفتن ، نابود شدن و مترادف یَکبُون، و چُوخچَخ ، به معنی خراب و . . می باشد
چُوخچَخ در زبان لکی یعنی: ویران و خراب شده این کلمه مترادف یَک بون و ژِیروُبُن نیز می باشد و اگر بخواهند بگن کسی خانه اش خراب بشه به شکل نفرین و . . ...
یَکبُون در زبان لکی یعنی: خراب و ویران شده و مترادف کن فیکون ، و ژیرو بُن ، و چُوخ چخ نیز می باشد یعنی از بین رفتن نابود شدن ، زیر و زبر شدن
چُوخ در زبان لکی یعنی: ۱. سنگینی یک چیز بیشتر در مورد درخت مو و پر بار بودن درخت که سنگینی بار میوه باعث آویزان شدن شاخه ها میشه اون بار سنگین و آویز ...
چُوخا در زبان لکی یعنی : عبا
هور در زبان لکی یعنی : ۱. کیسه های سه متری از جنس پشم بافته شده ۲. اندازه هُور یعنی زیاد و اصلاح چن هوری مِیرری یعنی زیاد می خوره و ، پرخوری می کنه ، ...
بِر کار در زبان لکی یعنی: یعنی مردی که با داس و . . . گندم و جو درو می کند ، معادل درواَنی یعنی کسی که کارش درو کردن است
بِر اُبَن در زبان لکی یعنی: ۱. بِر اُو بَن یعنی ناشیانه و بدون مهارت دارم کارم رو بدون آموزش و تجربه انجام میدم۲. با بی تجربگی تلاش برای انجام کاری۳ ...
بِر با سکون ر در زبان لکی یعنی: ۱. بافتن یک رج قالیچه برابر با یک ردیف است که پود میخوره ۲. قیچی زدن ، بریدن ۳. بِر زدن یعنی قیچی زدن و نامنظم بریدن ...
بَرزو، بِرزو در زبان لکی یعنی: ۱. بلند بالا ، بلند قامت ۲. مغرور ، کسی که با هیکل بلند قامتش پایین تر از خودش رو نمی بینه و بالاتر از خودش رو می بینه ...
یَپر با فتحه ی به شکل یَ پر در زبان لکی یعنی ۱. مخفف لپه است ۲. حبوبات دو لپه ای و چون در مناطق غرب کشور بیشتر در مورد باقلا استفاده شده در اولین ایس ...
معادل فارسی آن در لکی یعنی، روسری، روسریم ، روسریت، روسریهامون ، روسریهاتون، که روسر ی معمولی و کوتاه نیست بزرگ و دو متری و سه متری و بلند هست به اسم ...
ژاژا در زبان لکی یعنی: ۱. جویده شده۲. نرم شده و نابود کردن با دندان۳. اگر به طور استعاری در مورد انسان استفاده شود و بگن فلانی ژا ژا شده یعنی چیزی از ...
ژا در زبان لکی یعنی:۱. نشخوار حیوانات گیاهخوار اهلی اعم از گاو و گوسفند و . . . ۲. جویدن به طور استمرار
بَرز در زبان لکی یعنی: بلندی و نخوت و خود برتر بینی بالا بودن مهم ترین معنی اون هست ی چیتِ چهِ بی تو کردت ژَ ور هُواکَت بَرزه نِمکِین مَه سَر یعنی ...
کُوگ در زبان لکی یعنی: کبک کوهی و در چهل سرو آمده : پِیالهَ چینی چِیم کُوگ دری بال چُو کَلِ سَررَم هَر هُوین اِ خیال یعنی: کسی که چشمات مثل استکان ...
کِیِک در زبان لکی و گویش لری یعنی: انگشت، و جمعی انگشتان یعنی کِیِکِی و در چهل سرو آمده: تو دِر اوچهِ دِر ساقی مه ِ دِر ایچه دِر بَنِم کس نیا کس نَر ...
ساق در زبان لکی و گویش لری یعنی: ۱. صحیح و سالم و سلامت ، در امان ، جای امنی. و به معنی شاخه و ساقه نیز می باشد و در چهل سرو آمده: تو دِر اوچهِ دِر ...
مُوآرو در زبان لکی یعنی: می باره ، می ریزه ، تراوش می کنه، در چهل سرو آمده: کراسَکت چیتَ گُل پُوکِهِ دارو اَر بان چَتِریت طِلا مُو آرو لباست نازکه ...
رَوَنِت در زبان لکی یعنی: روبرو و مقابل و در چهل سرو هم آمده: یا هُمسات بویام یا وَ روَنت یا بَنی بواَت هفت سال اَر بن ات یعنی یا یا همسایت بودم و ه ...
اُوو در زبان لکی یعنی:آب در چهل سرو آمده: یا اویی بُویام بِچیام وَ جُواِت تِک تِک بتِکیام وَ زلفی خُواِت یعنی: کاش مثل یک آب روان توی جوی تو ریخته م ...
کِراس در زبان لکی یعنی: لباس یا هُمسات بویام و َ دَس ِ راسِت یا گُلی بُیام وَقِ کِراست یعنی : کاش همسایه درست راستت بودم یا اینکه گلی بودم که به لبا ...
بُویی در زبان لکی یعنی:۱. عروس و در چهل سرو : داآم بُویی خُواَم ُبویی مگر داآت بُویی نُویی شَش سالَ وَ دستگیرون بین َسر گوسالی وات نویی یعنی : مادرم ...
هِرازگُونی در زبان لکی یعنی:بازی تاب بازی که بیشتراز طناب و رسن که از موی بز بافته میشه و بسیار محکم هست و با آن تاب بازی می کنند و اصطلاح هِرازگُونی ...
مَلهُو در زبان لکی یعنی: درخت آلبالوی وحشی که میوه ای مانند آلبالو داره با رنگ آن و طعم ملس و میوه رسیده آن خود خوش بو و عطر است و از چوب آن به عنوان ...
سی قاف در زبان لکی یعنی: ۱. کسی که با بزرگ نمایی و لودگی چیزی ، شخصی یا کاری رو به شوخی و مسخره بیان می کنه
شُون در زبان لکی یعنی: شانه
تُوپال بازی در زبان لکی یعنی: بازی فوتبال
شُون اُ مِی در زبان لکی یعنی: سرشانه و کارور پشت لباس ، مِی شُون پین یعنی: چهار شانه
مِی شُون در زبان لکی یعنی: یقه لباس
دَربال در زبان لکی یعنی: آستین، لبه و مچ آستین
نیم بَن در زبان لکی یعنی: تخم مرغ نیمروبدون شکستن زرده و نیم پز شده و عسلی توی روغن
میردَه ، میرهَ در زبان لکی یعنی: ۱. این کلمه مخفف مهردهنده یعنی کسی که به زن مهر و محبت خود رابه زن می بخشد، شوهر ۲. مترادف شُوی به معنی شوهر می باشد ...
یَکِر در زبان لکی به شکل یَ کِر نوشته می شود یعنی ۱. سفید ی که از شدت روشن بودن برق می زند ۲. در مورد لباس و رنگ موی بز یا گره خر یا الغ یاداسب یعنی ...
خُووآدون در زبان لکی یعنی: نمکدون، نمک پاش
خُوو آلینه در زبان لکی یعنی : نمکزار
بالا بلند، بلند بالا ، در زبان لکی یعنی : قد بلند و خوش هیکل ، خوش قد و بالا چش سیا بالا بلند کهِ میایی دِ خواِم یعنی ای یار چشم سیاه و خوش قد و بالا ...
قَپال در زبان لکی یعنی:۱. گود کردن کف دست برای نوشیدن آب یا پر کردن کف دست برای دادن چیزی مثل گندم یا تخمه و دو کف دست را گود کردن هم به آن صدق می کن ...
٢٧آریو برزن در زبان لکی به معنای: ۱. آریو : آریایی ، با اصل و نسب ۲. برزن : به معنای کوه ، دشت ، بیابان و محله و کوچه، و یا بَر زن یعنی کسی که اهل دش ...
٢٧چُوله در زبان لکی باتوجه به استعمال یعنی:۱. سیخ چُولی ، چُو له یعنی جوجه تیغی ، خارپشت۲. در مورد انسان بگن چوله آشو : یعنی عامل تفرقه و اختلاف و کس ...
شُون در زبان لکی یعنی: ۱. چوپان ۲ معنای نگهبان و محافظ را هم می دهد اگر در مورد انسان استعمال شود در چهل سرو هم آمده: مِن شُونهَ ییوَه شیر وَ قَپال ...
چُوله در زبان لکی باتوجه به استعمال یعنی:۱. سیخ چُولی ، چُو له یعنی جوجه تیغی ، خارپشت۲. در مورد انسان بگن چوله آشو : یعنی عامل تفرقه و اختلاف و کسی ...
آریو برزن در زبان لکی به معنای: ۱. آریو : آریایی ، با اصل و نسب ۲. برزن : به معنای کوه ، دشت ، بیابان و محله و کوچه، و یا بَر زن یعنی کسی که اهل دشت ...
خُووآ در زبان لکی یعنی : نمک و در شعر : بزَ رون بِزَرون هُویمن ار سَر خُوو آ طلاق نُصرتُون اوتیمن اَر نو آ یعنی شادی و هلهله کن ما توی منطقه نمکزار ...
یالک و هُووس در زبان لکی یعنی: التماس و اظهار عجز و ناتوانی
د ر زبان لکی یعنی : التماس کردم، التماس کردیم، التماس کردید، التماس می کنه، التماس کن
درزبان لکی یعنی: خودم، خودت ، خودمون ، خودتون
در زبان لکی یعنی: نیومد؟ نیومدی؟ نیومدید، نیومدیم؟
در زبان لکی یعنی ۱. نشخوار حیوانات گاو و گوسفند و حیوانات اهلی گیاهخوار۲. هضم غذا
بالا بلند در زبان لکی یعنی : قد بلند و خوش هیکل ، خوش قد و بالا
آژ در زبان لکی یعنی دوختن و سوراخ کردن و اصطلاح با تیر آژ دا و یَکا یعنی باتیر بهش زد و تیر سوراخش کرد
آژاژکی در زبان لکی یعنی خمیازه ناشی از خواب یا خستگی
هراتین در زبان لکی یعنی : روسری ابریشمی با طرح گلونی و در ابعاد کوچک و بزرگ که با آن سرون می بندند
در زبان لکی یعنی : بارش برف با سرعت و زیاد ، برف و بوران
وارُون در زبان لکی یعنی: باران، نم نم وارون یعنی بارون نم نم و آرام
۱. گندم آسیاب شده برای پخت حلیم و ترخینه۲. گندم نیمه آسیاب
۱. روشن کردن ، روشن کنن و مترادف جاخ کردن که معنی روشن کردن است
۱. آتش دان و محل نگهداری آتش مترادف کوونِک ، ۲. محل برپایی آتش ، بخاری ، اجاق، چراغ
۱. آتش و شعله آتش
۱. از دو جزء کوون و نِک یعنی سنگهای کوچک و محافظ که اطراف هم چیده می شد و داخل آن را چاله می کنند و داخل آن آتش روشن می کنند ۲. مترادف تژگاه ، آتش دا ...
۱. سوراخ۲. روزنه ۳. رخنه کردن در چیزی ، نفوذ ، راه عبور و نفوذ
یعنی غار ، سوراخی در بن کوه، پناهگاه
چَپال در زبان لکی یعنی: ۱. از دو قسمت چپ و ال تشکیل شده چپ در زبان لکی یعنی دست و چپ دادن یعنز کف زدن و چپال یعنی سیلی محکم ، با دست کسی را ناغافل ز ...
یعنی باران
تِیِم یعنی باران تند و پر آب و بارش باران با شدت و قدرت
در زبان لکی یعنی: دیدم. ، دارم می بینم، می بینید، داریم می بینیم
هُورسِمِل در زبان لکی یعنی: موسیر و مترادف با یُووز می باشد
یُووز در زبان لکی یعنی: موسیر و مترادف با هُورسِمِل می باشد
چَم در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش درِآمین ...
ننُووس ، چاره نُووس در زبان لکی یعنی: ۱. نوشتن ، ۲. چاره نووس یعنی پروردگارعالم ، خدا و مصادر نُووسونم ، نُوسوونِت، نُووسونمون ، نُووسونمونهَ یعنی: ن ...
میروژ ، مِروژ در زبان لکی یعنی : ۱. مورچه۲. و اصطلاح بدنم میروژه مهِ یعنی بدنم مور مور میشه
هُو آن ، هُوو در زبان لکی یعنی: گراز ها، گراز ،
میروژ ، مِروژ در زبان لکی یعنی : مورچه
اُوَ رُوت در زبان لکی یعنی: ۱. کندن پرهای پرنده و مرغ با آب داغ۲. کندن و برطرف کردن، زدودن موهای بدن یا پرهای حیوانات اهلی داخل آب جوش
بَلمَهَ رُوت در زبان لکی یعنی: ۱ خرت کردن و۲. کندن برگهای شاخه درختان و . . . ۳. کندن و جدا کردن برگها و شاخه از شاخه اصلی۳. لخت کردن و عریان کردن در ...
بُو اُورگ در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن و ۲. بواِرگ یعنی سوختن و تیره و کدر شدن
خَزگون، قزو، در زبان لکی یعنی:۱. پاتیل بزرگ ، ۲. قابلمه بزرگ آشپزی
چَم در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش درِآمین ...
کَمچَهَ در زبان لکی یعنی: ۱. ملاقه اعم از استیل و روحی و چوبی۲. کاسه دسته دار کوچک که در کارهای سیمان کاری هم استفاده میشه کمچه گوینده
چَچ در زبان لکی یعنی: ۱. دست کوچولو و نازک نوزاد و اطفال زیر ۵ سال، دست ظریف و نازک
ریخ در زبان لکی یعنی: ۱. ریگ ۲. شن و ماسه روخانه و صحرا و بیابان ، تکه های کوچک و سنگ ریزه و عبارت ؛ چَن ریخِ رُوُان شُکرت یعنی به اندازه ریگ تمام رو ...
کِیهَ اُو کُمال در زبان لکی یعنی: ۱. کاه و یونجه و کُمال یعنی علف های هرز که به طور خودرو توی مزارع گندم رشد می کنه ۲. آذوقه کامل زمستان حیوانات اهلی ...
وَلگ ، بَلگ در زبان لری و لکی یعنی :۱. برگ درختان۲. ی ورقه کاغذ و ی قطعه کاغذ یا ی قسمت از چیزی در جمله ؛ چن وَلگ داران شُکرت، چَن ریخ رُوان شُکرت، چ ...
یالَه در زبان لکی یعنی: ۱. فرد کرو لال ۲. گل لاله اُو هواش خیی خواَ یُرسون گل یاله دش میرویه یُرسون یعنی لرستان آب و هواش خیلی خوبه و گل لاله در آن ...
بَردیا در زبان لکی با توجه به تلفظ و حرکات حرف ب چند معنی دارد: ۱. بَردیا : به معنی مجموع سنگ ها ، به معنی انسان سخت و نفوذ ناپذیر و قوی ۲. بَر و کل ...
دیا ، دی ِان ، در زبان لکی یعنی:۱. پیدا شده آشکار و ظاهر و دیده شده و ریشه آن از کلمان دیم، دیمهَ ، دیمونه ، دیتونه، دیتون، و مونیم یعنی دیدم، اورا د ...
دیا کو در زبان لکی یعنی: ۱. از دو جزء دیا یعنی پیدا شده و کسی که یهو ظاهر و نمایان شده و پیدا کردن، و کو یعنی کوه و سرزمین و قلمرو حکومت و بیشتر کو ...
یَتار در زبان لکی یعنی : ۱. در مورد خونریزی از بینی و جراحی جاهای مختلف بدن اگر خون لخته و غلیظ و زیاد باشد می گویند خون یَتار یَتار هت یعنی خون غلیظ ...
شوُعِله، شووله، در زبان لکی یعنی: ۱. در مورد پارچه : ی قسمت که به درازا بریده شده ، قطعه ای از پارچه ، برخی موارد قطعات قیچی خورده و قیچی شده پارچه ۲ ...
هُوُا در زبان لکی یعنی: ۱. بیماری واگیر دار ، سرما خوردگی فصلی و بیماری فصلی ۲. وضعیت سلامت جسمی و روحی ۳. هُوُام اَ ر هُوات یعنی درد من و تو با هم ...
اَرا در زبان لکی با توجه به استعمال در جمله یعنی: ۱. اَرا ، اَراچهَ یعنی چرا و به چه علت ۲. اَرا یَ ، اَرا یُونَه یعنی برای این ، برای اینها ۳. اَرِ ...
کَت در زبان لکی با توجه به استعمال در جمله: ۱. کَت سوز و اُو کَت سُور یعنی روسری ابریشمی سبز و قرمز و کت از گُلونی کوچکتر و شیکتر است و زنان غرب ایرا ...
هِرُو هِرُو در زبان لکی یعنی : ای وای فرزندم و این شبه صوت است در غم از دست دادن جوان یا فرزند یا کسی که در شرف اتفاق ناگواری قرار می گیرید در نوحه ز ...
صُوییقَه در زبان لکی یعنی : آسمان صاف و بدون ابر زمسونه چون تلخی تو زوتری رو گشتمونه برف نسار صویقه شو
ِنسار در زبان لکی یعنی: ۱. قسمت سایه گیر ، یخچال ، سرد خنک ، ۲. در مناطق غرب ایران نسار کوه یعنی جایی که گیاه و علف خشک نمی مونه و به علت سردی و سایه ...
زِمِسون در زبان و لکی و گویش لری یعنی:زمستان ک فصل زمستان ودر شعربه آن اشاره شده؛ زِمسونه چون تلخی تو زُوتری ُرو کُشتمونه وِیر نسار صُویقهِ شُو یعنی ...
وِهار در زبان لکی یعنی: ۱. بهار و فصل بهار و در شعر زیر هم آمده؛ خدا بینت دِه دو گُل َژ وِهار اول اسب زین دُووم ژَن اُ و مال خدا دو تا گل تو فصل بها ...
کِل کِلَه مُوشون در زبان لکی مترادف با کِله ریسون به معنی : قاصدک کِل کِلَه مُوشون ار در دَریا براله وِریز مالهَ کتَ بریا یعنی قاصدک ها همه دم در ...
بَگ یَر در زبان لکی یعنی: ۱. برادر اعم از پدری یا مادری شُوم َژ دَر فرزند ژَ دامان اِ کواَ مارِم بَگ یَر ژَ بواآن شخصی در زمان حاکمان ظالم شوهر و برا ...
ییوه در زبان لکی با حرکت الف مدی روی دومین ی و شکل کسره اول آن یِیوه خوانه می شود در زبان لکی به معنی ۱. دیوانه و مجنون و صفی و خل و چل و شعر ار ِای ...
چُلپاخ در زبان لکی یعنی : ۱. بی دست و پا ۲. چلاق و دست و پا چلفتی ۳. بی نظم ۴. کسی که نمی تونه خوب از دستهاش استفاده کنه
کلهَ ریسون، کلَ رِییسون در زبان لکی یعنی: قاصدک
وِریسکهَ در زبان لکی یعنی: ۱. احساس درد و الم شدید ۲. پریدن رگ عصب با درد غیر قابل تحمل ۳. سَرم وِریسکه مهِ یعتی توی سرم احساس در د شدید می کنم ۴. اص ...
تُریسکهَ در زبان لکی یعنی: ۱. آتش ضعیف و و نور کم و روبه زوال و خاموشی۲. آتش در حال خاموشی شعله مثل ی تریسکه شد یعنی به زور روشن بود، تریسکه ویی یعنی ...
پریسکه ، پریسک در زبان لکی یعنی: ۱. جرقه آتش ، جرقه رعد و برق ۲. سوزاندن یهویی با آتش ، یهو آتش گرفتن ۳. پریسک نام دیگر پرستو از نظر تندی و تیزی در پ ...
چنوعهَ، چنوهَ در زبان لکی یعنی: ۱. چانه ۲. استخوان فک صورت۳. چنوهَ ت نالهَ مکم یعنی دهنت رو سرویس می کنم جوری میزنم تا لال بشی
ِسلنج در زبان لکی یعنی: ۱. یک جا نشین ، تنبل، کسی که مثل کنه به زمین چسبیده و تکون نمی خوره ۲. لنگر انداختن و دست از کار کشیدن، در برخی موارد معنای چ ...
چاوویت، چوییت ، در زبان لکی یعنی : ۱. چت شده ؟؟ چی شدی ۲. چه اتفاقی افتاده؟ و معادل چهَ بیه می باشد
تینی در زبان لکی یعنی: ۱ . گلو و حنجره ، انتهای حلق ۲. و به معنای تشنه تیز می باشد، تیتی مه یعنی تشنه ام . چال تینی یعنی گودی گلو ۳. و چال تینی قسم ب ...
یی وه، ییوه در زبان لکی یعنی: ۱. دیوانه ۲. مجنون ۳. معادل سامنج و صفی حال و گِرَک می باشد
سامنج در زبان لکی یعنی: ۱. بی عقل ، کم عقل، شیرین عقل ۲. سفیه و دیوانه ادواری۳. اصلاحاً کسی که بی دلیل به دیگران زل بزند و رفتار نابخردانه داشته باشه ...
قاپ اوژ در زبان لکی یعنی: ۱. قاپ انداختن۲. تیکه انداختن برای تمسخر و تحقیر دیگران۳. از دو جز ء قاپ و اوژ که اوژ یعنی انداختن
سی قاپ در زبان لکی یعنی: ۱. رقاص ، دلقک ۲. کسی که با حرکات نامتعارف و خنده دار سعی در خندان دیگران می کند
سی قاف در زبان لکی یعنی: ۱. کسی که با بزرگ نمایی و لودگی چیزی ، شخصی یا کاری رو به شوخی و مسخره بیان می کنه
ریش خَن در زبان لکی یعنی: مخفف ریشخند در زبان فارسی به معنی ۱. مسخره بازی ، خنداندن ، ۲. تحقیر و تیکه انداختن و قاپ انداختن ، به ریش دیگری خندیدن۳. ش ...
تیتال در زبان لکی یعنی: ۱. دلقک بازی، مسخره بازی ، تیکه انداختن، خنداندن دیگران با الفاظ خنده دار ۲. معادل هِنَک و قاپ اُوژ، و سی قاف، در زبان لکی می ...
ِسز آوو ، آوو سزی آوو، در زبان لکی یعنی ۱. آب دوغ که بالا می نشیند و از دوغ جدا می ماند ۲. آب کش که جدا می شود و به رنگ سبز رنگ است
یور آوو در زبان لکی یعنی: ۱. شیری که ترشیده، ۲. لعاب برنجی۳. پس مانده آب کشک که سبز رنگ هست ۴. آب گندم پخته۵. غذای آبکی با گندم پخته رو هم یور آوو گو ...
یور در زبان لکی به معنی: ۱. راه راست و درست و ، صحیح ، مستقیم۲. یور شر یعنی راه کج و از راه راست منحرف شدن۳. یور نِماری یعنی درست نمیشه ، کاری که خرا ...
یوژِنَه در زبان لکی یعنی: ۱. مردنی و لاغر ۲. پیر و ناتوان ۳. کم جون و فرسوده۴. در برخی موارد برای تمسخر به فرد بد ریخت و بد قواره لاغر اندام این لفظ ...
یوز در زبان لکی یعنی: ۱. تمرکز کردن ، فکر کردن ، وجه شبه تمرکز کردن یوز پلنگ و . . . در مورد شکار ۲. کلک زدن و حقه سوار کردن ، یوز نیا اِن یعنی : شگر ...
یَنجُو در زبان لکی یعنی: ۱. فرد حسود و لجباز ۲. این کلمه معادل لجباز فارسی است۳. ینج و پنج یعنی لجباز و یک دنده بودن ۴. در برخی موارد کلمه ِایَنج منا ...
یوژِنَه در زبان لکی یعنی: ۱. مردنی و لاغر ۲. پیر و ناتوان ۳. کم جون و فرسوده۴. در برخی موارد برای تمسخر به فرد بد ریخت و بد قواره لاغر اندام این لفظ ...
تی تی در زبان لکی یعنی: ۱. بزغاله که تازه به دنیا میاد، دی دیدم می گویند بزغاله نو رسیده و ضرب المثل از بز چه زاید تی تی به آن اشاره دارد۲. و آوای چو ...
نِمم در زبان لکی یعنی: ۱. نمیدونم، بی خبر هستم و اطلاعی ندارم۲. به موضوع و . . . علم ندارم در مویه: نِمم سا کَمِره یا نالِ اوواَ یا نِمم نالهَ دالکه ...
سا، ساگه در زبان لکی یعنی: ۱. سایه ، سایه بان ، جایگاه استراحت و سایه۲. آسمون سا کرده یعنی بارون بند اومد ۳. سا خدا ، ژیر ساگه خدا یعنی در پناه و حما ...
سِتار با کسره س در زبان لکی یعنی ۱. صبر و آستانه تحمل۲. ظرفیت و حوصله و صبر ۳. ستارمهِ سر چی یعنی حوصله ام سر رفت و در برخی مواقع یعنی داشتم دیوانه م ...
ِبیاز در زبان لکی یعنی:۱ . پهناور و خالی از سکنه ۲. بکر و دست نخورده ۳. اصطلاح مال بیاز که ، یا جا بیاز کهَ یعنی خونه رو خالی کن، و جا باز کن طرف مقا ...
اُویِ وُییَ، اُویهَ وُیهَ، اُیی در زبان لکی یعنی :۱. بچه و اولاد ۲. اوُ یَ وُ ییَ بازیهَ یعنی بچه بازیه؟؟۳. و کلمه اُیی یعنی نوزاد ۴. اُویی به آخ و ب ...
خِنه ، خَنه ، زرده خنِه ، خِنه خن در زبان لکی یعنی :۱ خنده و زرده خنه یعنی لبخند مرموز، تو زرده خنه نکه آگِر و زَرده خَنه دلِم پِرپَره مکه و لا کِ گن ...
آز در زبان لکی یعنی: ۱. نیرو و توان ، انرژی و جون داشتند اصطلاح آز اِ دلم نیه یعنی جون ندارم بی رمق شدم و شعر آز ژَ پام نی یهَ رنگ , ژَ صورتِم سفیدی ...
آزا در زبان لکی یعنی: ۱. سالم ، درست ، تندرست، کامل، ۲. سریع ، تند ، فرز، سراسیمه، اصطلاح آزا آزا یعنی تند سریع ومثل چت در مورد کار کردن و حرکات ورزش ...
گِره گُرج با سکون ه و ج در زبان لکی یعنی ۱. سالم و تندرست و سلامت ، سرحال۲. این کلمه از گره یعنی حرارت و گرج به معنی قرمزی و سلامتی به نوعی رنگ صورت ...
گِران ، گِرون، گِره َدر زبان لکی یعنی: ۱. آتش۲. بی قرار و بی تاب و پر التهاب ۳. گِر با سکون ر و اصطلاح گر گِرتمهَ: یعنی از شدت حرارت و گرما از تشنگی ...
ژُوان در زبان لکی یعنی : ۱. جوان۲. رشید و خوش قد و بالا و نوژوان یعنی یعنی نوجوان سن ۱۰ تا ۱۵ ، کم سن و سال و در زبان لکی نوحه: نوژوانم گمُ بیهَ آرام ...
یارمو ، یارمه، در زبان لکی یعنی: ۱. شاخه ای که درختچه خیار تولید می کنه و بلند میشه ۲. شاخه هایی که درخت مو و انگور تولید می کنند و بلند شدن شاخه و ر ...
دنون در زبان لکی یعنی:۱. دندان و در چهل سرو چنین آمده:دم دُر دِنون دُر ، دُر و بان دُر یُو گونایِ مخمل تازه قیچی بِر یعنی دندان ودهنش مثل در و گوهر ...
رِن ، رِندک ، رِ نچی ، رِ ن باز ، رن و بَن دار، رِن و بن باز در زبان لکی یعنی:۱. حقه باز ، کلاهبردار، کسی که سر مردم کلاه میزاره، اهل حقه بازی و سیاه ...
حُوس گَر در زبان لکی یعنی: ۱. گدا، کسی که تمام حوائجش را از دیگران طلب می کند ، ۲. دریوزه کسی که لباس کهنه و نامناسب می پوشد و با دوره گردی و گدایی ر ...
حُوس و داد در زبان لکی یعنی: ۱. گدایی۲. پناه بردن به مردم و طلب کمک از اقوام و با فقر زیستن و استمداد از کمک های مردمی۳. حوس مخفف کلمه خواستن فارسی ا ...
چَرچی در زبان لکی یعنی: ۱. فروشنده دوره گرد ۲. در مناطق غرب ایران برای تحقیر کسی که گدا صفت است و سر چند تومن چانه می زند و افراد طماع و بخیل هم چرچی ...
چهل سُرو یا سُراوو در زبان لکی یعنی اشعار باستانی که غالباً در وصف طبیعت و معشوق و حالات و احوال مردم سروده شده و قدمت هزار ساله دارد و چهل سرو در من ...
مَیُو در زبان لکی یعنی:۱. شدن بودن و گشتن و گردیدن و مُوُ ، مُوایمن، مُواینون یعنی می شود، می شویم، می شوید
یِیل در زبان لکی یعنی: ۱. اول شب و قبل از اذان مغرب که تاریک نیست و آسمان روشن به نظر میرسه۲. اگر بگن شو صو ییل داته یعنی سپیده صبح روشن شد و آفتاب د ...
وِییل در زبان لکی یعنی:۱. گمراه و سرگردان ، گم شدن گم کردن راه، حیران۲. در مورد کسی که سرپرست نداشته باشه یا حیوان گم شده هم استفاده میشه یعنی بی صاح ...
اِ فیِی در زبان لکی یعنی: ۱. مخفف آخیش فارسی یعنی رها شدن و آزاد شدن ۲. کیف کردن و لذت بردن از کاری ۳. شبه جمله است در مورد ایجاد دردسر و بلا برای دی ...
کیسَل در زبان لکی به معنی: ۱. لاک پشت ، سنگ پشت ۲. مثل کیسل سرش رو برده داخل لاک خودش یعنی خوش خیال هست و خیال خام کرده در حالی که در معرض خطرات هست، ...
جِکهَ در زبان لکی یعنی : ۱. گنجشک ۲. جکه از جیک جیک گرفته شده و اگر به عنوان صفت برای انسان استفاده شود یعنی زرنگ و تیز و سریع۳. مثل جکه کارها رو انج ...
کِز یعنی در زبان لکی یعنی ۱. بیمار و مریض ۲. سوزش و درد و۳. کز زمستان یعنی سردی ۴. کز کردن کردن یعنی غمگین و ناراحت عزادار ۵. کِز یا کِر کِر ته دیگ ی ...
سِر او در زبان لکی یعنی : ۱. سراب آب ۲. مخفف سر آب بودن و سرچشمه آب که از زمین می جوشد و در چهل سرو هم به سرو اشاره شده چِماِ سَر سِراو سِرو گل بی ب ...
بور چین در زبان لکی یعنی ۱ . مخفف پرنده بور و پرنده خاکی رنگ ۲. منظور بلدرچین که به رنگ بور هم می باشد۳. و اگر به کسی گفته بشه مثل بورچین هستی یعنی گ ...
سُروو یا سُراوو در زبان لکی یعنی اشعار باستانی که غالباً در وصف طبیعت و معشوق و حالات و احوال مردم سروده شده و قدمت هزار ساله دارد و چهل سرو در مناطق ...
دِپ، دَپ در زبان لکی یعنی: دِ پ ۱ . درد و شدت درد ۲. فشار و نبض رگ و عروق که نبض تند تر میزنه ۳. احساس درد شدید در یک نقطه دَپ : ۱. موهای پیچیده وژول ...
پیت در زبان لکی یعنی:۱. از شدت درد به خود پیچیدن و چرخیدن دور خود۲. اجل و مرگ و کلمه خِ ر پیت هت ارِنِ ت یعنی اجل پشت سرت بود که بلا سرت نازل شده. ۳. ...
سَر تَپ در زبان لکی یعنی: ۱. بهم خوردن نظم طبیعی زندگی آرامش زندگی با مرگ یا مریضی یا گرفتاری ۲. این کلمه از سر و تپ تشکیل شده یعنی کلاف نخ و پشم برا ...
اوی در زبان لکی با سکون ی یعنی : ۱. بچه و نوزاد و طفل زیر ۵ ساله و کم سن و سال ۲. یعنی آی و آخ از شدت درد و گرفتاری و . . . . در شعر هر اوی اویت بی ا ...
پاسُور در زبان لکی یعنی : ۱. پا سور از پا و سور تشکیل شده یعنی لیز کردن با پا و مالیدن گل پشت بام با پا سقف های گلی خانه های قدیمی که ترک بر می داشت ...
پاسارهِ در زبان لکی یعنی:۱. گوشه هر چیز اعم از دیوار و حاشیه دیوار و کنج دیوار و خانه
هُوکارهِ در زبان لکی به معنی : ۱. این کلمه از هو بعلاوه کاره ساخته شده هو یعنی تاثیر خلق و خوی دیگری بر فرد یا . . . و کاره یعنی در مورد کاری و در کل ...
هُوکِلَه در زبان لکی یعنی : ۱. کوچیک و ظریف و کسی که ریز نقش باشه در مورد بزرگسال و بچه ها با توجه به استعمال لغت معنی فرق می کنه ۲. هو کلی یعنی سن ک ...
هناس ، هناسی در زبان لکی یعنی: ۱. نفس ، ۲. آه و افسوس در شعر تا گه ناکومی یاره پیت کردم ایسه پشیمون هناسی سردم یعنی بعضی مواقع من بهت غیض کردم الان ...
هَت، هَتین، هاتین، هَتیمن، در زبان لکی یعنی: آمد، اومدی، آمدن ، همگی اومدیم می باشید
بِچیم، بِچِم، بِچیمِن و بِچِه، چین در زبان لکی یعنی بریم، برم ، همگی بریم ، برو ، رفتی؟ هست و ریشه آن از کلمه چِی یِن ، چِ یِ ن گرفته شده یعنی رفتن
موره در زبان لکی با توجه به استعمال یعنی : ۱. نوحه و هوره و مویه ۲. و موره چوبهاب بید مجنون یا بید را می آورند و می بافند و به شکل سبد بزرگ در می آور ...
مِررو در زبان لکی یعنی : ۱. اخمو و رو ترش و بد اخلاق ۲. مِر کردن یعنی یعنی اخم کردن و ابروها رو گره کردن و کز کردن گوشه ای و قهر کردن
مَروو در زبان لکی یعنی گلابی وحشی و خود رو که کمی از میوه گلابی معمولی کوچک تر است و در نواحی خرم آباد لرستان و کاکا رضا الشتر می روید و به میوه گلاب ...
کَی در زبان لکی با توجه به استعمال یعنی:۱. کهنه و فرسوده و خراب و شکسته۲. سوء استفاده از موقعیت و کسی نباشه کسب رو کنترل کنه میگن کَی ت کت یعنی کسی ن ...
کِی کِی با سکون هر دو حرف ی در زبان لکی یعنی : ۱پشت سر را نگاه کردن و نگاه های گاه به گاه و در چهل سرو هر کی کی ت بی بو تا کی ت کَم و سُوینگتَه کیا ...
چُنوک در زبان لکی به معنای: ۱. شکمو و حریص و کسی که به حق خودش راضی نیست ۲. در مورد حیوانات و سگ هم یعنی ولگرد و سیری ناپذیر و دوره گرد گرسنه
دِژ در زبان لکی به معنی ۱. بیماری و ناخوشی و بد حالی و بیماری واگیر دار ۲. بوی بد ناشی از عرق و و تعفن ۳. یعنی حصاربلند محکم و غیر قابل نفوذ
آزا در زبان لکی باتوجه به جمله یعنی ۱. سریع و تند و فرز و با سرعت و در جمله آزا حوردت یعنی سریع خوردی و آزا آزا کاری ت کرد یعنی سریع کارها رو با سرعت ...
مِ در زبان لکی یعنی : من
وَ در زبان لکی یعنی با توجه به کابرد معنی متفاوت دارد ۱. وسیله در جمله ودرد گَن گرفتار نویین یعنی به وسیله بیماری بد گرفتار نشین. در برخی جملات معنی ...
آل در زبان لکی یعنی ۱. اهل و گروه و طایفه و تیره و دسته و اولین معنی که در زبان لکی به ذهن متبادر می شود۱. معنی ادا و اطوار است و اگر بگن طرف آل باز ...
مِرژِنگ در زبان لکی با سکون ر یعنی: مژه چشم و در چهل سرو هم آمده: خُوشمِه چَ تَ مای ار نُو م ری نیشتِن و بال مرژنگ جِهالون کُشتِن یعنی : خوشم از چه چ ...
دِروُش در زبان لکی یعنی سوزن بزرگ که معمولاً برای سوراخ کردن پوست و چرم و چیزهای زخیم و. . . صنعت زین و ساخت مشک پوستی برای عشایر و ایجاد سوراخ برای ...
حُویرات در زبان لکی یعنی ۱. بوی مشک و رایحه عطرهایی که از حورهای بهشت استشمام می شود ۲. این کلمه بر وزن فُ عیل است و از حوری گرفته شده به مانی عطر خو ...
تِله با کسره ت در زبان لکی یعنی :۱. غذایی که با آرد و آب درست می شود به این صورت که آرد را با آب سرد مخلوط و روی حرارت قرار می دهند و تا بجوشد و رنگ ...
دالکَه در زبان لکی یعنی : ۱. مادر و پسوند ک بیانگر عزیز است در برخی موارد یعنی مادر عزیزم ۲. دالکه در برخی مناطق برای نامیدن مادر مادر یا مادر پدری ه ...
هژبر در زبان لکی یعنی ۱. اژدها پیکر ۲. دلیر و شجاع و نترس این کلمه در زبان فارسی و اشعار فردوسی در مورد شجاعت پهلوانان و بیان صفات آنها آمده
هژیر در زبان لکی یعنی ۱. باهوش و زیرک و فرز و کسی که با فراست و کیاست عمل می کند
پژیر در زبان لکی به معنی : ۱. باقی مانده و خورده های کشک خشک شده ریزه های کشک بیشتر عشایر غرب ایران این کلمه را در مورد کش و پس مانده کشک تر و خشک اس ...
اَژهَ در زبان لکی یعنی ۱. از آن و مانند و نظیر آن و اسم اشاره است برای برای اشاره به کسی یا چیزی یا . . .
چی ژین در زبان لکی یعنی ۱. یعنی زندگیت به چه نحو است و چطوره و اصطلاح فارسی چطور می گذرونی با آن برابر است
گُوییچ در زبان لکی یعنی ۱. گلوله ۲. اصلاح برف گوییچ گوییچ یعنی گوله گوله مثل تیله دایره
وِ یر در زبان لکی به معنی ۱. برف می باشد ۲. ویر گویچ گویچ یعنی گوله های برف برف و بوران
اِسپی در زبان زبان لکی یعنی : ۱. مخفف سپید به معنی سفید و روشن ۲. در اصطلاح مسگرها اسپی کردن یعنی ظرف را سفید کردن با آلیاژ مخصوص سفید گری ۳. کراس اس ...
نال در زبان لکی یعنی :۱. تار مو و شعر نمی ام و دار دنیا ی تالی د کیس اسپیت یعنی یک تار موی سفید تو رو به تمام دنیا نمیدم ۲. رشته های باریک نخ یا تال ...
عجیده در زبان لکی به شکل آجیده و آژیده و اَژده نوشته می شود به عنی ۱. رئیس وسر پرست و سرگروه و فرمانده ۲. اسم دختر استعمال شود یعنی سفید روی و زیبای. ...
شش با توجه به حرکات سه گانه شِش در زبان لکی یعنی ۱. شپش و موجود موزی که بهوموهای و سر حمله می کنند وبه آن ژادی هم می گویند ۲. شُش یعنی پف و ریه ۳. اص ...
دِ یُون در زبان لکی یعنی ۱. سوزنی که کلفت تر هست و برای دوختن لحاف و بالش و ملحفه و پارچه های کلفت استفاده میشده
گُنوژ در زبان لکی یعنی ۱. جوالدوز ۲. سوزن بزرگ آهنی و یا فولادی برای دوختن پارچه های کلفت و کارهایی که سوزن کاربرد ندارد و برای دوخت درب گونی و کیسه ...
در زبان لکی دَر زَن یعنی ۱. سوزن ۲. سوراخ کننده ۳. وسیله که درزها رامخفی می کند درزی یعنی خیاط و کسی که از درزن استفاده می کند در مناطق غربی ایران لک ...
هچین در زبان لکی به شکل هَچین نوشته و به معنی ۱. نخ دوختن ۲. تابیده و نخی که به دور قر قره جمع شده ۳. خطاب به کسی قصد رفتن دارد در استعمال می گویند ه ...
آژ در زبان لکی باتوجه به استعمال کلمه یعنی ۱. دوختن با نخ و سوزن ۲. آژ د یعنی بدوز ۳. این کلمه در مورد مبارزه و تیر اندازی یعنی با تیر طرف مقابل را س ...
کور در زبان لکی با اسکان واو یعنی: ۱. ایستادن و جمع شدن حیوانات در فصل گرما که حرارت و گرمای باعث جمع شدن گلهدبه اینحالت نی شود حیوانات سرهایشان را پ ...
شو در زبان لکی به شکل شُو به معنی ۱. مخفف شوی و همسر و شوهر می باشد در گویش لری به آن شیی ۲. در گویش لرهای بروجرد شیی به معنای چه و برای چه و علت انج ...
رو در زبان لکی با تلفظ متفاوت چند معنی دارد ۱. رو به شکل رُو یعنی رو دهانه و مسیل آب ۲. و به معنی چهره و رخ و صورت نیز می باشد و مه رو یعنی صورت مثل ...
در زبان لکی رو رو با اسکان دو حرف واو تلفظ میشه یعنی ۱. همهمه و سر و صدا ۲. حرف مردم که دروغ و اصلش معلوم نیست۳. حرف من در آوردی
ی کر در زبان لکی به شکل یَ کِر نوشته می شود یعنی ۱. سفید ی که از شدت روشن بودن برق می زند ۲. در مورد لباس و رنگ موی بز یا گره خر یا الغ یاداسب یعنی س ...
بی عاردر زبان لکی یعنی ۱. بی آبرو و بیفکر ۲. تن پرور و بی خاصیت کسی که دغدغه ای توی زندگی نداره۳. بی خیال و بی درد و کسی که نسبت به دردهای خودش احساس ...
طاس در زبان لکی یعنی ۱. کاسه بزرگ و بیشتر معنی کاسه که با اون غذا می خورن و ق طاس یعنی به اندازه نصفه کاسه ۲. معنی پیمانه های بزرگ برای بهم زدن خمیر ...
ضاعف که به شکل ضاءف خوانده می شود در زبان لکی یعنی: ۱. از پا افتادن و از پا در آمدن۲. ضعیف شدن و هم خانواده ضعیف و کم جان شدن است ۳. ضاعف یعنی ضعف بد ...
اشکیا در زبان لکی به شکل اِ شکیا یعنی : ۱. شکسته شدن و ازبین رفتند. هم خانواده شکستن در فارسی می باشد ریشه آن شکست می باشد
سر چوکه در زبان لکی به شکل سَر چُ وکه خوانده میشه یعنی:۱. کسی که هنگام دس یا رقص محلی در مناطق غرب ایران در اول صف دستمال به دست است و دایره را می چر ...
سرجه در زبان لکی به شکل سِرَجَه با سکون آخر کلمه یعنی : ۱. یعنی جلسه دیدار مادرشوهر باعروس و گرفتن عیب و ایراد و صفات خوب دختر ۲. بر انداز کردن دختری ...
روژ در زبان لکی یعنی : ۱. روز ۲. روشنایی آسمان و تابیدن پرتو آفتاب در اول صبح در شعر لکی زیر رَم کردی روژا کردی وِیر سر نِثاریا بردهِ یعنی خداوند به ...
اشکار در زبان لکی به شکل اِشکار نوشته می شود یعنی:۱. بز کوهی ۲. این کلمه مخفف شکار می باشد و در استعمال محلی اعم از بز و کل کوهی یعنی گوزن و آهو می ب ...
اشکها در زبان لکی باه شکل اِ شکیا یعنی : ۱. شکسته شدن و ازبین رفتند. هم خانواده شکستن در فارسی می باشد ریشه آن شکست می باشد
ضاعف گه به شکل ضاءف خوانده می شود در زبان لکی یعنی: ۱. از پا افتادن و از پا در آمدن۲. ضعیف شدن و هم خانواده ضعیف و کم جان شدن است ۳. ضاعف یعنی ضعف بد ...
مخل در زبان لکی به شکل مَخَل یعنی : آتشدان وکاربرد امروزه یعنی منقل یا کباب پز
مژ در زبان لکی با کسره میم به شکل مِژ خوانده می شود و به معنی ۱. داغی زغال وقتی که گل یا گر می گیرد و داغ و قرمز می شود ۲. در مورد خوردن شیر یا در آو ...
آوروت در زبان لکی به شکل آوَ رُیت خوانده می شود یعنی ۱. کچل و بی مو کردن کندن مو و زایدهای بدن پرندگان و مرغ یا کله پاچه گاو و گوسفند و حیوانات حلال ...
خلا خل در زبان لکی به شکل خِلا خِل خوانده می شود یعنی ۱. خلا یعنی پر و مسدود و خل یعنی خراب و نابود کردن ۲. در مورد چشمه یا چاه یعنی چشمه خشک و خراب ...
سیور به شکل سَیور در زبان لکی یعنی۱. پهن و پشکل گاو و گوسفند ۲. فضولات حیوانی ۳. سیوردونی یعنی جای جمع شدن فضولات حیوانی ۴. در زبان لکی سیور معادل یا ...
رشتو در زبان لکی از رشت و واو تشکیل شده یعنی ۱. کسی که فقط در قید و بند زیبایی ظاهر و سر وضع خودش است و به ظاهرش خیلی اهمیت می دهد ۲. به آدم پر فیس و ...
رشتینه در زبان لکی از دو جزء رشت و ینه تشکیل شده یعنی سرشتن و بافتن و تابیدن و خلق کردن اثر هنری با پشم را رشتن می گویند که بیشتر شامل قالی و نخ قالی ...
موذ در زبان لکی یعنی ۱. شرارت و بد جنس بودن ۲. موذ کاشتن یعنی با تقلب و بد جنس بازی و نامردی کاری را پیش بردن۳. توز و موذ یعنی دیگران را با بد جنسی و ...
توز در زبان لکی یعنی۱. گرد و غبار غلیظ که از سم اسب ها بر می خواسته و اصطلاح ولوت بی و توز یعنی اسب ها و سوار ها به هم آمیختن و هیچ جا بر اثر مبارزه ...
شیرین در زبان لکی یعنی۱. شیرین و شکرین و شهد و نوش گلها ۲. شیرین نام معشوقه زن در زبان لکی و غرب ایران همسر خسرو پرویز و معشوق فرهاد شیرین آی شیرین ...
شمر ته در زبان لکی به شکل شمرتَ خوانده می شود یعنی ۱. در مورد انسان استفاده شود یعنی : ترکه و بلند قد و خوش اندام ۲. در مورد گیاه یعنی تا اندازه چیدن ...
هوز یا حوض به شکل هُوز در زبان لکی یعنی ۱. طایفه۲. تیره و دسته و گروه و خاندان و ایل ۳. طبقه بندی طوایف در زبان لکی و غرب ایران مثلاً از کدوم هوز؟؟ ا ...
حوزگار در زبان لکی یعنی ۱. خواستگار و خاطر خواه و طرفدار و طالب کسی بودن
حوستن در زبان لکی به شکل حُوستن و سکون کلمه واو یعنی ۱. خواستن و خاطر خواه کسی شدن ۲. خواستگاری و اگر کلمه حوست استفاده شود یعنی ازدواج کرد
هوستن در زبان لکی با تلفظ هُوستن و ساکن روی کلمه واو یعنی۱. خواستن و۲. خواستگاری کردن و ازدواج
پیا در زبان لکی با توجه به استعمال به معنی ۱. مرد ، اگر زن خطاب کند که با پیام اومدم یعنی با شوهرم اومدم۲ . اگر در مورد شی گمشده و گشتن یک چیز و پیدا ...
شن به شکل شَن خوانده می شود و به معنی: ۱. وسیله ای که برای به باد دادن کاه و جدا کردن گندم استفاده می شده و از جنس آهن و چوب بوده که شکل چوبی آن دندا ...
ژنگ در زبان لکی یعنی : ۱. چین و شکنی که به پیشانی می افتد ، اخم ۲. رنجاندن و دلگیر کردند۳. معادل کلمه زنگ زدن آهن نیز می باشی و به معنی زنگ یعنی تیرگ ...
کوگ به شکل کُوگ و کوک هم تلفظ میشه در زبان لکی یعنی کبک
چوو و چیم در بان لکی مترادف می باشند۱. یعنی چشم و در چهل سرو شعرهای عاشقانه بااین مضمون زیاد سروده شده چیمان سی ات برمان کالت ماچی بینم دَ تون گان بر ...
ژیر در زبان لکی یعنی ۱. پست و فرو مایه۲. آدم ژیر یعنی قانع و تو سری خور و تسلیم زور۳. ژیر ی چیز یا . . . یعنی زیر ۴. اصطلاح به افراد افتاده و خاکی هم ...
٠٤ژی یوین در زبان لکی یعنی ۱. زندگی کردن و امرار معاش ۲. در برخی موارد با توجه به جمله گوینده یعنی مدل زندگی و حیات انسان
حور به شکل حُوَر در زبان لکی به معنی۱. خورشید و آفتاب و است و به شکل حور اگر نوشته شود ۲. معنی حوری و زن سیه چشم بهشتی را می دهد
ای ژ سر به شکل ای ژَ سر که کلمه ی کمی کشیده تلفظ می شود ایژَ سر در زبان لکی یعنی۱. بعد از اذان صبح از صبح دروغین که هوا ناگهان روشن به نظر می رسد تا ...
آژیر هم خانواده کلمه ژیر در زبان لکی می باشد یعنی ۱. زیرک و چابک و فرز ۲. کسی که در عین نرمخو بودن خطرناک هم هست ۳. اجیر کردن و به کار گرفتن افراد شج ...
ژی در زبان لکی یعنی: زندگی و امرار معاش ومخفف زیست و زیستن است
سوز و سویل در زبان لکی ۱. رنگین کمان
سویل در زبان لکی یعنی ۱. گوشه پشت بام که به ناودان ختم می شود و نام دیگر ناودان در زبان لکی سویل است که آب را به پایین هدایت می کند۲. و گوشه ظرف و اش ...
در زبان لکی سوزه یعنی ۱. رنگ سبز ۲. و اصطلاح رایج یعنی دختر گندمگون و سبزه روی ۳. در فرهنگ غرب ایران بیشتر معشوق ها با عنوان سوزه خطاب می شوند
دال در زبان لکی ۱. عقاب و پرنده شکاری بزرگی به رنگ سیاه که زیر بالهایش طلایی به نظر می رسد. ۲. داستان و حکایت و قشقرغ و غیل و قال۳. . دال دادن دست ما ...
سوما در زبان لکی به معنی ۱. اگر همراه چشم بیایید یعنی نور دیده ۲. کور سوی امید و نور کم در تاریکی و ظلمات شب ۳. گوشه چشم و اشارات عاشقانه با گوشه چشم ...
ییوه در زبان لکی با حرکت الف مدی روی دومین ی و شکل کسره اول آن یِیوه خوانه می شود به معنی ۱. دیوانه و مجنون و صفی و خل و چل
در زبان لکی یعنی ۱. جنس بز نر گفته می شود پازن۲. پاژنگ اصطلاحی است که بز نر هنگام جفت گیری با پا به جفتش می زند و حرکت دادن پا را ژنگ می گویند
ساترو در زبان لکی به شکل ساترو که واو آن ساکن باشد خوانده می شود یعنی ۱. آدم ولگرد و علاف و پرخرج ۲. در برخی موارد به آدم پر رو هم گفته می شود۳. هیچی ...
بی تر به شکل بی تَر خوانده میشه در زبان لکی یعنی ۱. آدم لاغر بد غواره و بد ریخت۲. به آدم ولگرد و بی درآمد که سر بار دیگران باشد هم گفته می شود ۳. آدم ...
چوپا در زبان لکی به معنی ۱. آدم لاغر و نحیف با پاهای خشک که اصطلاحاً پاهایش وجه شبه خشکی چوب و پا هست از لحاظ خشکی و باریکی و . . . ۲. پا خشک و پایی ...
چیلک در زبان لکیبا کسره لام به شکل چیلِک یعنی ۱. چوب خشک و تکه های کوچک چوب۲. اصطلاح چیلک دست یعنی دستی که خشک و استخوانی و بدون گوشت هست ۳. در مورد ...
بیه در زبان لکی یعنی ۱. دادن و بده به من ۲. در زبان فارسی کفتر بازها هم هنگام دان پاشیدن از این کلمه استفاده می کنند یعنی بیا و بگیر
ب ای ب ای کسره ب به شکل بِی بِی خوانده می شود و در برخی نقاط غرب ایران و لرستان بِ بِ هم خوانده می شود در زبان لکی یعنی ۱. صبر کن ۲. اجازه بده ۳. بزا ...
ژیره ژیر در زبان لکی یعنی ۱. زیر زیرکی و مخفیانه. ۲. مخفی کردن سر و راز و سری انجام دادن کار
ژیر در زبان لکی یعنی ۱. پست و فرو مایه۲. آدم ژیر یعنی قانع و تو سری خور و تسلیم زور۳. ژیر ی چیز یا . . . یعنی زیر ۴. اصطلاح به افراد افتاده و خاکی هم ...
ژار در زبان لکی یعنی ۱. در گذشته به دلیل عدم رعایت بهداشت بیماری های پوستی بسیار مرسوم بوده و اصطلاح ژاری روی پوست یعنی پوسته پوسته شدن پوست که بعد ا ...
وز در زبان لکی یعنی۱. چربی پرده ماننده که محتویات داخل شکم حیوانات را نگه می دارد روی روده و شکمبه و روده باریک قرار دارد۲. اصطلاح جگر وضع در لرستان ...
وژم ، وژ ، وژمه در زبان لکی بهانه و به شکل وُژم و . . . خوانده می شود به ترتیب یعنی خودم ، وژ یعنی خود طرف و شخص ، وژمه هم یعنی مال خودم و متعلق به خ ...
در زبان لکی ژون به معنی ۱. ماسیدن و حالت گرفتن چیزی۲. درد زایمان و . . . . را ژون می گویند
در زبان لکی ساج ۱. ظرفی که مثل حالات بشقاب مانند گود باشد توهَ نام دیگر آن است و ساج توهَ هم سر هم استفاده می شود ۲. ظرف فلزی از آهن و چدن و غیره که ...
ی پر با فتحه ی به شکل یَ پر در زبان لکی یعنی ۱. مخفف لپه است ۲. حبوبات دو لپه ای و چون در مناطق غرب کشور بیشتر در مورد باقلا استفاده شده در اولین ایس ...
ژی یوین در زبان لکی یعنی ۱. زندگی کردن و امرار معاش ۲. در برخی موارد با توجه به جمله گوینده یعنی مدل زنگی
چمر با فتحه چ به شکل چَمر خوانده می شود و در زبان لکی یعنی ۱. حلقه و گرفتاری و معادل کلمه چنبر یعنی حلقه بستن مار و . . . و شکل دایرة آن وجه شبه این ...
چو اُ دارای معانی متفاوت است ۱. در زبان فارسی یعنی خبر دروغ و ایجاد همهمه ۲. در زبان لکی یعنی خبر مرگ کسی و کلمه چو چو یعنی خبر مرگی که فعلاً صحت ندا ...
همار در زبان لکی با ضمه ه به شکل هُمار خوانده می شود ۱. یعنی بیابان ۲. مخفف کلمه هموار فارسی است یعنی دشت و جای باز ۳. بیابان تخت و بی آب و علف و در ...
ژ، در زبان لکی با فتحه به شکل ژَ خوانده می شود و به معنی ۱. از ۲. از جمله و چنین و چنان و ماننداست و مثلاً ژخدا یعنی از خدا یا ژچی ایه یعنی از جمله و ...
دمر ار کول یا کول آژدم در زبان لکی ۱. عقرب ۲. کول آ ژ دم یعنی موجودی که با سوزن روی پشتش موجودات را به هم میدوزه و اصطلاحاً نیش میزنه۳. در مورد افراد ...
اژدر در زبان لکی ۱. یعنی اژدها ۲. مادر غول پیکر و وحشتناک که آتش از دهانش بیرون میزنه۳. به معنی شجاع و شکست ناپذیر ۴. اسم سلام جدید و موشک های زیر در ...
هوره در زبان لکی که معادل گورونی با ضمه گ و به شکل گُرونی چر هست و موره و مویه فارسی است و به معنی۱. هوره ، هور: یعنی صدای حزین و ناله ای که به شکل ش ...
شین در زبان لکی به معنی ۱. شیون و ناله و اشک ۲. این کلمه مخفف شیون است یعنی فغان و ناله و فریاد و مراسمی که لرها و لک های غرب کشور در سوگ عزیزان انجا ...
کل با توجه به معنا و استعمال در جمله ۱. در زبان لکی کل به فتح ک و به شکل کَل یعنی جنس نر و به تنهایی یعنی بز کوهی نر و به جنس نر آهو هم اطلاق می شود ...
بهیل در زبان لکی یعنی ۱. رها و آزاد ۲. در مورد اشیاء و حیوانات معنی آزاد و رها را می رساند اما اگر این کلمه در مورد انسان استفاده شود یعنی ول و بی بن ...
ژیا در زبان لکی یعنی۱. زیستن ۲. زندگی کردن و ادامه حیات ۳. و اصلاح چه ژیویینی یعنی چه زندگی حالا خوب یا بد را باتوجه به استعمال کلمه می رساند
ژن در زبان لکی با فتحه ژ به شکل ژَن یعنی زن و در زبان فارسی با کسره ژ به شکل ژِن یعنی اطلاعات وراثتی فرد
دا: که در زبان لکی که به شکل دا آ تلفظ می شود. در زبان لکی و محدوده لرها و شمال برخی نواحی جنوبی ایران یعنی: ۱. مادر ۲. در زبان لکی از دو کلمه د و اآ ...
زخ با ضمه زکه زُخ خوانده می شود در زبان لکی یعنی ۱. سرما ۲. سوز سرما و انجماد ناشی از حالات سرما ۳. بیماری سرما خوردگی و سینه پهلو
زق در زبان لکی ۱. با کسره ز که زِق خوانده می شود یعنی مقدار کم و اندک در مورد آب و مایعات ۲. به زمین باتلاق مانند که آب روی آن جمع شود زمین خشک نشده ...
همونه در زبان لکی یعنی۱. چرم سبکی که نقش توبره را بازی می کند و از پوست بز تهیه می شود ابتدا پوست بز را سالم و بدون پارگی باحفظ حالات و شکل بدن حیوان ...
دس چپ در زبان لکی ۱. طحال به مناسبت بودن در طرف چپ بدن ۲. تنیاحور به ضمه ح نیز نام دیگر آن است
در زبان لکی دس چپ یعنی۱. طحال تنیاحور نیز با ضمه ح نام دیگر آن است
دنی در زبان لکی یعنی۱. مخفف دنده است ۲. دنی سی یعنی کسی که طاقت و صبر زیادی دارد۳. دنی یعنی دون و فرو مایه و پستی. ۴. به معنی دنیا نیز می باشد
در زبان لکی پت یعنی ۱. دماغ و بینی ۲. اصطلاح پت و پهن یعنی کلفتی ۳. پت و پیله صاف کردن یعنی دماغ و صورت طرف رو صاف کردن و شکستن
چیم در زبان لکی به معنی ۱. چشم ۲. لنز دوربین ۳. لیفه چیم یعنی کسی که چشم هاش چپه هست و کج است
ق در زبان لکی باتوجه به کاربرد آن در جمله چند معنای متفاوتی دارد۱. ق یعنی کمر ق ا م میژی یعنی کمرم درد می کنه ۲. ق درمورد لباس و سایر اشیاء یعنی روی ...
بلاجویی در زبان لکی یعنی ۱. موجود عجیب الخلقه و ناقص ۲. عقب افتاده و کند ذهن ۳. جوینده بلا ۴. در مورد انسان یعنی بد فرم و بد جنس
بود بودک در زبان لکی یعنی ۱. هدهد شانه به سد ۲. پو پی سلیمونی اشاره به هد هد یا همان هدهد سلیمان پیغمبر دارد ۳. بود بود همان هدهد است
در زبان لکی حالو به معنی ۱. برادر مادر یا برادر دا
دت در زبان لکی یعنی ۱. دختر ۲. و در اصطلاح لکی برای مسخره و پوزخند اگر برای غیر از دختر ها استفاده شود مثلاً خطایاب به مرد و پسرها معنی ترسو و ضعیف و ...
می می در زبان لکی به معنای ۱. عمه و ۲ . خاله۳. در برخی موارد که استفاده آن کمتر شده یعنی زنی که صاحب برادر زاده و خواهر زاده شده و اصلاحاً یعنی زنی ک ...
بو ا در زبان لکی یعنی: ۱. بو و حرف الف با فتحه یعنی پدر یعنی بالای آدم ۲. بوآ در زبان لکی وقتی در حالت خشم استفاده می شود یا موارد دیگر با حالت ملایم ...
تاته در زبان لکی ۱. برادر پدر ۲. عمو
دادا چند معنی دارد۱. در زبان لکی یعنی پیره زن پیر و فر توت و ناتوانی. زنی که موهاش سفید شده ۲. دادا و یا دایا ، در زبان لکی وقتی مرد در محاورات استفا ...
دارد. زبان لکی و محدوده لرها و شمال برخی نواحی جنوبی ایران یعنی: ۱. مادر ۲. در زبان لکی از دو کلمه د و اآ تشکیل شده یعنی مادر آدم و د در برخی موارد ی ...
هیرم در دستور زبان لک های لرستان یعنی۱. اشتها ۲. . ظرفیت و توان یک چیز ۳. در مورد انسان اگر استفاده بشه و بگن مثلاً فلانی هیرمش سیر است یعنی انسان من ...
دول در زبان لکی لرستان چند معنای متفاوت دارد ۱. دول به معنای دشت وسیع و حاصلخیز و زیبا ۲. به معنای زمین زراعتی۳. در زبان لکی برای حفظ ادب و حیا برای ...
فلش کارت۱. کارت حاوی خلاصه مطالب ۲. مطلب کارت۳. کارت حاوی اطلاعات برای مرور شب امتحان مطالب کلیدی ۴. کلید کارت
هنارس یعنی۱. از دو جزء هنا و رس تشکیل شده یعنی کسی که صدای دیگری رو میشنود و به فریادش می رسد ۲. و در زبان لکی هنارس روز تنگ یعنی امام زمان عجل الله ...
ماز در زبان لکی به معنای۱. برآمدگی ۲. بلندترین قسمت یک تپه که به سایر مناطق احاطه و دید کامل داشته باشه۳. بلندی و آپارتمان بلند هم امروزه اشاره داره ...
مخارج غار در اصل کلمه لکی هست و چند معنی داره ۱. مخار غار یعنی غار که در جای بلند و صعب العبور هست ۲. شیش مخارج یعنی جای بلند که دسترسی به آن سخت است ...
قاژه در زبان لکی یعنی ۱. خوشحال بودن و شوق داشتن ۲. قاژه بن تینی در مورد شخصی که اونقدر سیر خورده که گلوش صدا میده و یعنی سیر خورده و از سیری سر شوق ...
چریکه در زبان لکی یعنی ۱. دردی که فرد را به صدا در می آورد و بر اثر آن ناله و صدا که از فرد بلند می شود فرد هلاک می شود و جان به جان آفرین تسلیم می ک ...
یاره در زبان لکی یعنی ۱. غیض کردن و با عصبانیت برخورد کردن ۲. در زبان لکی شعر ی روژ و ناکام یاره پیت کردم ایسه پشیمون وهناسه سردم یعنی یکروز ناگها ...
کیو در زبان لکی با توجه به استعمال آن در جمله معنای متفاوتی دارد۱. در مورد گاو و گوسفند وبز کیو یعنی بزی که سبز خاکستری باشد ( سبز لجنی ) یا بزی که ص ...
غوز ۱. برآمدگی پشت فرد که اسکلت کمر انحنا پیدا می کند و از آثار پیری فرد می باشد و یا به علت متعدد مادر زادی و صالحه هم ممکن است ایجاد شود۲. غوز کردن ...
مشکینه از ۱. دوجزء مشک و اینه تشکیل شده و ۲. در زبان لکی از از دو جزء مشکین و ه تشکیل شده اگر جز اول یعنی مشک و اینه در نظر بگیریم یعنی۱. مشک معطر ۲ ...
وارغن در زبان لکی لرستان از دو جزء تشکیل شده ۱. وار که به معنای۱. مرغ جوانی که تازه به تخم اومده و بلد نیست کجا بره و تخم بزاره و مرغی که وحشی هست و ...
قیل و قال چند معنی متفاوت میده ۱. در اصل گویش لک زبان ها غیژ و غژ بوده و به علت تلفظ و استفاده غیل و غال تغییر پیدا کرده و الان به شکل عربی قیل و قال ...
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن ۱. معادل آن در زبان لکی پوش ( ساقه آسیاب نشده گندم و جو ) توی پالان کسی گذاشتن است یعنی اصطلاح مستقیم یعنی خر کردن کسی ۲. ...
پته شامل چندین معنی متفاوت است ۱. اجازه و جواز یک کاری۲. اصطلاح پته کسی را روی آب انداختن یعنی آبرو و دار و ندار طرف را بر باد دادن ۳. در گویش لکی پت ...
در گویش لکی یس یعنی ناامیدی و اقبال بد هست و نا که به آن اضافه شود یعنی یس و ناامیدی نیاد و نمی خوایم به طور کامل تر یعنی نا امیدی وارد زندگی ما نشه ...
۱. دستخوش در یک معنا یعنی دچار دگرگونی و تحول رویدادهای مختلف و این معانی بسته به جمله معنی متفاوتی رو میروسنه۲. در اصطلاح لکی کرمانشاهی یعنی ممنون ا ...
۱. چتر باز در اصلاح لکی یعنی جوانی که با موهای جلوی سرش بازی می کنه و اصطلاحاً خود نمایی می کنه و درصدد اغفال ذهن ببینده است۲. و در اصلاح فارسی یعنی ...
لوند یعنی باز بودن و بی پرده و بی حیا یعنی مو هم روی چیزی باقی نمونه یعنی انتهای عشوه گری و طنازی یک زن و آخر بی حیایی و اصلاحاً یعنی اوپن بودن شخصیت
پلاس در زبان و گویش لکی لرستان چندین معنی دارد ۱. پلاس یعنی چادر کوچ نشینان که از موی بز ساخته شده و به آن دوار می گویند ۲. اصطلاح صورتت مثل پلاس بشه ...