پیشنهادهای زینب نیازی پور (٦٠٢)
یعنی باران
تِیِم یعنی باران تند و پر آب و بارش باران با شدت و قدرت
در زبان لکی یعنی: دیدم. ، دارم می بینم، می بینید، داریم می بینیم
هُورسِمِل در زبان لکی یعنی: موسیر و مترادف با یُووز می باشد
یُووز در زبان لکی یعنی: موسیر و مترادف با هُورسِمِل می باشد
ننُووس ، چاره نُووس در زبان لکی یعنی: ۱. نوشتن ، ۲. چاره نووس یعنی پروردگارعالم ، خدا و مصادر نُووسونم ، نُوسوونِت، نُووسونمون ، نُووسونمونهَ یعنی: ن ...
میروژ ، مِروژ در زبان لکی یعنی : ۱. مورچه۲. و اصطلاح بدنم میروژه مهِ یعنی بدنم مور مور میشه
میروژ ، مِروژ در زبان لکی یعنی : مورچه
اُوَ رُوت در زبان لکی یعنی: ۱. کندن پرهای پرنده و مرغ با آب داغ۲. کندن و برطرف کردن، زدودن موهای بدن یا پرهای حیوانات اهلی داخل آب جوش
بَلمَهَ رُوت در زبان لکی یعنی: ۱ خرت کردن و۲. کندن برگهای شاخه درختان و . . . ۳. کندن و جدا کردن برگها و شاخه از شاخه اصلی۳. لخت کردن و عریان کردن در ...
بُو اُورگ در زبان لکی یعنی: ۱. سوزاندن و ۲. بواِرگ یعنی سوختن و تیره و کدر شدن
خَزگون، قزو، در زبان لکی یعنی:۱. پاتیل بزرگ ، ۲. قابلمه بزرگ آشپزی
چَم در زبان لکی یعنی: ۱. علت ، سبب ، گناه ، چکار کردم ، کار من چی بود در شعر زیر: چم چکرد چم نکرد چمه َ سَر آمین شُوم کردوَ ریش دار اوُ ریشش درِآمین ...
کَمچَهَ در زبان لکی یعنی: ۱. ملاقه اعم از استیل و روحی و چوبی۲. کاسه دسته دار کوچک که در کارهای سیمان کاری هم استفاده میشه کمچه گوینده
چَچ در زبان لکی یعنی: ۱. دست کوچولو و نازک نوزاد و اطفال زیر ۵ سال، دست ظریف و نازک
ریخ در زبان لکی یعنی: ۱. ریگ ۲. شن و ماسه روخانه و صحرا و بیابان ، تکه های کوچک و سنگ ریزه و عبارت ؛ چَن ریخِ رُوُان شُکرت یعنی به اندازه ریگ تمام رو ...
کِیهَ اُو کُمال در زبان لکی یعنی: ۱. کاه و یونجه و کُمال یعنی علف های هرز که به طور خودرو توی مزارع گندم رشد می کنه ۲. آذوقه کامل زمستان حیوانات اهلی ...
وَلگ ، بَلگ در زبان لری و لکی یعنی :۱. برگ درختان۲. ی ورقه کاغذ و ی قطعه کاغذ یا ی قسمت از چیزی در جمله ؛ چن وَلگ داران شُکرت، چَن ریخ رُوان شُکرت، چ ...
یالَه در زبان لکی یعنی: ۱. فرد کرو لال ۲. گل لاله اُو هواش خیی خواَ یُرسون گل یاله دش میرویه یُرسون یعنی لرستان آب و هواش خیلی خوبه و گل لاله در آن ...
بَردیا در زبان لکی با توجه به تلفظ و حرکات حرف ب چند معنی دارد: ۱. بَردیا : به معنی مجموع سنگ ها ، به معنی انسان سخت و نفوذ ناپذیر و قوی ۲. بَر و کل ...
دیا ، دی ِان ، در زبان لکی یعنی:۱. پیدا شده آشکار و ظاهر و دیده شده و ریشه آن از کلمان دیم، دیمهَ ، دیمونه ، دیتونه، دیتون، و مونیم یعنی دیدم، اورا د ...
یَتار در زبان لکی یعنی : ۱. در مورد خونریزی از بینی و جراحی جاهای مختلف بدن اگر خون لخته و غلیظ و زیاد باشد می گویند خون یَتار یَتار هت یعنی خون غلیظ ...
شوُعِله، شووله، در زبان لکی یعنی: ۱. در مورد پارچه : ی قسمت که به درازا بریده شده ، قطعه ای از پارچه ، برخی موارد قطعات قیچی خورده و قیچی شده پارچه ۲ ...
اَرا در زبان لکی با توجه به استعمال در جمله یعنی: ۱. اَرا ، اَراچهَ یعنی چرا و به چه علت ۲. اَرا یَ ، اَرا یُونَه یعنی برای این ، برای اینها ۳. اَرِ ...
کَت در زبان لکی با توجه به استعمال در جمله: ۱. کَت سوز و اُو کَت سُور یعنی روسری ابریشمی سبز و قرمز و کت از گُلونی کوچکتر و شیکتر است و زنان غرب ایرا ...
هِرُو هِرُو در زبان لکی یعنی : ای وای فرزندم و این شبه صوت است در غم از دست دادن جوان یا فرزند یا کسی که در شرف اتفاق ناگواری قرار می گیرید در نوحه ز ...
صُوییقَه در زبان لکی یعنی : آسمان صاف و بدون ابر زمسونه چون تلخی تو زوتری رو گشتمونه برف نسار صویقه شو
ِنسار در زبان لکی یعنی: ۱. قسمت سایه گیر ، یخچال ، سرد خنک ، ۲. در مناطق غرب ایران نسار کوه یعنی جایی که گیاه و علف خشک نمی مونه و به علت سردی و سایه ...
زِمِسون در زبان و لکی و گویش لری یعنی:زمستان ک فصل زمستان ودر شعربه آن اشاره شده؛ زِمسونه چون تلخی تو زُوتری ُرو کُشتمونه وِیر نسار صُویقهِ شُو یعنی ...
وِهار در زبان لکی یعنی: ۱. بهار و فصل بهار و در شعر زیر هم آمده؛ خدا بینت دِه دو گُل َژ وِهار اول اسب زین دُووم ژَن اُ و مال خدا دو تا گل تو فصل بها ...
کِل کِلَه مُوشون در زبان لکی مترادف با کِله ریسون به معنی : قاصدک کِل کِلَه مُوشون ار در دَریا براله وِریز مالهَ کتَ بریا یعنی قاصدک ها همه دم در ...
بَگ یَر در زبان لکی یعنی: ۱. برادر اعم از پدری یا مادری شُوم َژ دَر فرزند ژَ دامان اِ کواَ مارِم بَگ یَر ژَ بواآن شخصی در زمان حاکمان ظالم شوهر و برا ...
ییوه در زبان لکی با حرکت الف مدی روی دومین ی و شکل کسره اول آن یِیوه خوانه می شود در زبان لکی به معنی ۱. دیوانه و مجنون و صفی و خل و چل و شعر ار ِای ...
چُلپاخ در زبان لکی یعنی : ۱. بی دست و پا ۲. چلاق و دست و پا چلفتی ۳. بی نظم ۴. کسی که نمی تونه خوب از دستهاش استفاده کنه
کلهَ ریسون، کلَ رِییسون در زبان لکی یعنی: قاصدک
وِریسکهَ در زبان لکی یعنی: ۱. احساس درد و الم شدید ۲. پریدن رگ عصب با درد غیر قابل تحمل ۳. سَرم وِریسکه مهِ یعتی توی سرم احساس در د شدید می کنم ۴. اص ...
تُریسکهَ در زبان لکی یعنی: ۱. آتش ضعیف و و نور کم و روبه زوال و خاموشی۲. آتش در حال خاموشی شعله مثل ی تریسکه شد یعنی به زور روشن بود، تریسکه ویی یعنی ...
پریسکه ، پریسک در زبان لکی یعنی: ۱. جرقه آتش ، جرقه رعد و برق ۲. سوزاندن یهویی با آتش ، یهو آتش گرفتن ۳. پریسک نام دیگر پرستو از نظر تندی و تیزی در پ ...
چنوعهَ، چنوهَ در زبان لکی یعنی: ۱. چانه ۲. استخوان فک صورت۳. چنوهَ ت نالهَ مکم یعنی دهنت رو سرویس می کنم جوری میزنم تا لال بشی
ِسلنج در زبان لکی یعنی: ۱. یک جا نشین ، تنبل، کسی که مثل کنه به زمین چسبیده و تکون نمی خوره ۲. لنگر انداختن و دست از کار کشیدن، در برخی موارد معنای چ ...
چاوویت، چوییت ، در زبان لکی یعنی : ۱. چت شده ؟؟ چی شدی ۲. چه اتفاقی افتاده؟ و معادل چهَ بیه می باشد
تینی در زبان لکی یعنی: ۱ . گلو و حنجره ، انتهای حلق ۲. و به معنای تشنه تیز می باشد، تیتی مه یعنی تشنه ام . چال تینی یعنی گودی گلو ۳. و چال تینی قسم ب ...
یی وه، ییوه در زبان لکی یعنی: ۱. دیوانه ۲. مجنون ۳. معادل سامنج و صفی حال و گِرَک می باشد
سامنج در زبان لکی یعنی: ۱. بی عقل ، کم عقل، شیرین عقل ۲. سفیه و دیوانه ادواری۳. اصلاحاً کسی که بی دلیل به دیگران زل بزند و رفتار نابخردانه داشته باشه ...
قاپ اوژ در زبان لکی یعنی: ۱. قاپ انداختن۲. تیکه انداختن برای تمسخر و تحقیر دیگران۳. از دو جز ء قاپ و اوژ که اوژ یعنی انداختن
سی قاپ در زبان لکی یعنی: ۱. رقاص ، دلقک ۲. کسی که با حرکات نامتعارف و خنده دار سعی در خندان دیگران می کند
سی قاف در زبان لکی یعنی: ۱. کسی که با بزرگ نمایی و لودگی چیزی ، شخصی یا کاری رو به شوخی و مسخره بیان می کنه
ریش خَن در زبان لکی یعنی: مخفف ریشخند در زبان فارسی به معنی ۱. مسخره بازی ، خنداندن ، ۲. تحقیر و تیکه انداختن و قاپ انداختن ، به ریش دیگری خندیدن۳. ش ...
تیتال در زبان لکی یعنی: ۱. دلقک بازی، مسخره بازی ، تیکه انداختن، خنداندن دیگران با الفاظ خنده دار ۲. معادل هِنَک و قاپ اُوژ، و سی قاف، در زبان لکی می ...
ِسز آوو ، آوو سزی آوو، در زبان لکی یعنی ۱. آب دوغ که بالا می نشیند و از دوغ جدا می ماند ۲. آب کش که جدا می شود و به رنگ سبز رنگ است