پیشنهادهای زینب نیازی پور (٥٢٩)
٠٤ژی یوین در زبان لکی یعنی ۱. زندگی کردن و امرار معاش ۲. در برخی موارد با توجه به جمله گوینده یعنی مدل زندگی و حیات انسان
حور به شکل حُوَر در زبان لکی به معنی۱. خورشید و آفتاب و است و به شکل حور اگر نوشته شود ۲. معنی حوری و زن سیه چشم بهشتی را می دهد
ای ژ سر به شکل ای ژَ سر که کلمه ی کمی کشیده تلفظ می شود ایژَ سر در زبان لکی یعنی۱. بعد از اذان صبح از صبح دروغین که هوا ناگهان روشن به نظر می رسد تا ...
آژیر هم خانواده کلمه ژیر در زبان لکی می باشد یعنی ۱. زیرک و چابک و فرز ۲. کسی که در عین نرمخو بودن خطرناک هم هست ۳. اجیر کردن و به کار گرفتن افراد شج ...
ژی در زبان لکی یعنی: زندگی و امرار معاش ومخفف زیست و زیستن است
سوز و سویل در زبان لکی ۱. رنگین کمان
سویل در زبان لکی یعنی ۱. گوشه پشت بام که به ناودان ختم می شود و نام دیگر ناودان در زبان لکی سویل است که آب را به پایین هدایت می کند۲. و گوشه ظرف و اش ...
در زبان لکی سوزه یعنی ۱. رنگ سبز ۲. و اصطلاح رایج یعنی دختر گندمگون و سبزه روی ۳. در فرهنگ غرب ایران بیشتر معشوق ها با عنوان سوزه خطاب می شوند
دال در زبان لکی ۱. عقاب و پرنده شکاری بزرگی به رنگ سیاه که زیر بالهایش طلایی به نظر می رسد. ۲. داستان و حکایت و قشقرغ و غیل و قال۳. . دال دادن دست ما ...
سوما در زبان لکی به معنی ۱. اگر همراه چشم بیایید یعنی نور دیده ۲. کور سوی امید و نور کم در تاریکی و ظلمات شب ۳. گوشه چشم و اشارات عاشقانه با گوشه چشم ...
ییوه در زبان لکی با حرکت الف مدی روی دومین ی و شکل کسره اول آن یِیوه خوانه می شود به معنی ۱. دیوانه و مجنون و صفی و خل و چل
در زبان لکی یعنی ۱. جنس بز نر گفته می شود پازن۲. پاژنگ اصطلاحی است که بز نر هنگام جفت گیری با پا به جفتش می زند و حرکت دادن پا را ژنگ می گویند
ساترو در زبان لکی به شکل ساترو که واو آن ساکن باشد خوانده می شود یعنی ۱. آدم ولگرد و علاف و پرخرج ۲. در برخی موارد به آدم پر رو هم گفته می شود۳. هیچی ...
بی تر به شکل بی تَر خوانده میشه در زبان لکی یعنی ۱. آدم لاغر بد غواره و بد ریخت۲. به آدم ولگرد و بی درآمد که سر بار دیگران باشد هم گفته می شود ۳. آدم ...
چوپا در زبان لکی به معنی ۱. آدم لاغر و نحیف با پاهای خشک که اصطلاحاً پاهایش وجه شبه خشکی چوب و پا هست از لحاظ خشکی و باریکی و . . . ۲. پا خشک و پایی ...
چیلک در زبان لکیبا کسره لام به شکل چیلِک یعنی ۱. چوب خشک و تکه های کوچک چوب۲. اصطلاح چیلک دست یعنی دستی که خشک و استخوانی و بدون گوشت هست ۳. در مورد ...
بیه در زبان لکی یعنی ۱. دادن و بده به من ۲. در زبان فارسی کفتر بازها هم هنگام دان پاشیدن از این کلمه استفاده می کنند یعنی بیا و بگیر
ب ای ب ای کسره ب به شکل بِی بِی خوانده می شود و در برخی نقاط غرب ایران و لرستان بِ بِ هم خوانده می شود در زبان لکی یعنی ۱. صبر کن ۲. اجازه بده ۳. بزا ...
ژیره ژیر در زبان لکی یعنی ۱. زیر زیرکی و مخفیانه. ۲. مخفی کردن سر و راز و سری انجام دادن کار
ژیر در زبان لکی یعنی ۱. پست و فرو مایه۲. آدم ژیر یعنی قانع و تو سری خور و تسلیم زور۳. ژیر ی چیز یا . . . یعنی زیر ۴. اصطلاح به افراد افتاده و خاکی هم ...
ژار در زبان لکی یعنی ۱. در گذشته به دلیل عدم رعایت بهداشت بیماری های پوستی بسیار مرسوم بوده و اصطلاح ژاری روی پوست یعنی پوسته پوسته شدن پوست که بعد ا ...
وز در زبان لکی یعنی۱. چربی پرده ماننده که محتویات داخل شکم حیوانات را نگه می دارد روی روده و شکمبه و روده باریک قرار دارد۲. اصطلاح جگر وضع در لرستان ...
وژم ، وژ ، وژمه در زبان لکی بهانه و به شکل وُژم و . . . خوانده می شود به ترتیب یعنی خودم ، وژ یعنی خود طرف و شخص ، وژمه هم یعنی مال خودم و متعلق به خ ...
در زبان لکی ژون به معنی ۱. ماسیدن و حالت گرفتن چیزی۲. درد زایمان و . . . . را ژون می گویند
در زبان لکی ساج ۱. ظرفی که مثل حالات بشقاب مانند گود باشد توهَ نام دیگر آن است و ساج توهَ هم سر هم استفاده می شود ۲. ظرف فلزی از آهن و چدن و غیره که ...
ی پر با فتحه ی به شکل یَ پر در زبان لکی یعنی ۱. مخفف لپه است ۲. حبوبات دو لپه ای و چون در مناطق غرب کشور بیشتر در مورد باقلا استفاده شده در اولین ایس ...
ژی یوین در زبان لکی یعنی ۱. زندگی کردن و امرار معاش ۲. در برخی موارد با توجه به جمله گوینده یعنی مدل زنگی
چمر با فتحه چ به شکل چَمر خوانده می شود و در زبان لکی یعنی ۱. حلقه و گرفتاری و معادل کلمه چنبر یعنی حلقه بستن مار و . . . و شکل دایرة آن وجه شبه این ...
چو اُ دارای معانی متفاوت است ۱. در زبان فارسی یعنی خبر دروغ و ایجاد همهمه ۲. در زبان لکی یعنی خبر مرگ کسی و کلمه چو چو یعنی خبر مرگی که فعلاً صحت ندا ...
همار در زبان لکی با ضمه ه به شکل هُمار خوانده می شود ۱. یعنی بیابان ۲. مخفف کلمه هموار فارسی است یعنی دشت و جای باز ۳. بیابان تخت و بی آب و علف و در ...
ژ، در زبان لکی با فتحه به شکل ژَ خوانده می شود و به معنی ۱. از ۲. از جمله و چنین و چنان و ماننداست و مثلاً ژخدا یعنی از خدا یا ژچی ایه یعنی از جمله و ...
دمر ار کول یا کول آژدم در زبان لکی ۱. عقرب ۲. کول آ ژ دم یعنی موجودی که با سوزن روی پشتش موجودات را به هم میدوزه و اصطلاحاً نیش میزنه۳. در مورد افراد ...
اژدر در زبان لکی ۱. یعنی اژدها ۲. مادر غول پیکر و وحشتناک که آتش از دهانش بیرون میزنه۳. به معنی شجاع و شکست ناپذیر ۴. اسم سلام جدید و موشک های زیر در ...
هوره در زبان لکی که معادل گورونی با ضمه گ و به شکل گُرونی چر هست و موره و مویه فارسی است و به معنی۱. هوره ، هور: یعنی صدای حزین و ناله ای که به شکل ش ...
شین در زبان لکی به معنی ۱. شیون و ناله و اشک ۲. این کلمه مخفف شیون است یعنی فغان و ناله و فریاد و مراسمی که لرها و لک های غرب کشور در سوگ عزیزان انجا ...
کل با توجه به معنا و استعمال در جمله ۱. در زبان لکی کل به فتح ک و به شکل کَل یعنی جنس نر و به تنهایی یعنی بز کوهی نر و به جنس نر آهو هم اطلاق می شود ...
بهیل در زبان لکی یعنی ۱. رها و آزاد ۲. در مورد اشیاء و حیوانات معنی آزاد و رها را می رساند اما اگر این کلمه در مورد انسان استفاده شود یعنی ول و بی بن ...
ژیا در زبان لکی یعنی۱. زیستن ۲. زندگی کردن و ادامه حیات ۳. و اصلاح چه ژیویینی یعنی چه زندگی حالا خوب یا بد را باتوجه به استعمال کلمه می رساند
ژن در زبان لکی با فتحه ژ به شکل ژَن یعنی زن و در زبان فارسی با کسره ژ به شکل ژِن یعنی اطلاعات وراثتی فرد
دا: که در زبان لکی که به شکل دا آ تلفظ می شود. در زبان لکی و محدوده لرها و شمال برخی نواحی جنوبی ایران یعنی: ۱. مادر ۲. در زبان لکی از دو کلمه د و اآ ...
زخ با ضمه زکه زُخ خوانده می شود در زبان لکی یعنی ۱. سرما ۲. سوز سرما و انجماد ناشی از حالات سرما ۳. بیماری سرما خوردگی و سینه پهلو
زق در زبان لکی ۱. با کسره ز که زِق خوانده می شود یعنی مقدار کم و اندک در مورد آب و مایعات ۲. به زمین باتلاق مانند که آب روی آن جمع شود زمین خشک نشده ...
همونه در زبان لکی یعنی۱. چرم سبکی که نقش توبره را بازی می کند و از پوست بز تهیه می شود ابتدا پوست بز را سالم و بدون پارگی باحفظ حالات و شکل بدن حیوان ...
دس چپ در زبان لکی ۱. طحال به مناسبت بودن در طرف چپ بدن ۲. تنیاحور به ضمه ح نیز نام دیگر آن است
در زبان لکی دس چپ یعنی۱. طحال تنیاحور نیز با ضمه ح نام دیگر آن است
دنی در زبان لکی یعنی۱. مخفف دنده است ۲. دنی سی یعنی کسی که طاقت و صبر زیادی دارد۳. دنی یعنی دون و فرو مایه و پستی. ۴. به معنی دنیا نیز می باشد
در زبان لکی پت یعنی ۱. دماغ و بینی ۲. اصطلاح پت و پهن یعنی کلفتی ۳. پت و پیله صاف کردن یعنی دماغ و صورت طرف رو صاف کردن و شکستن
چیم در زبان لکی به معنی ۱. چشم ۲. لنز دوربین ۳. لیفه چیم یعنی کسی که چشم هاش چپه هست و کج است
ق در زبان لکی باتوجه به کاربرد آن در جمله چند معنای متفاوتی دارد۱. ق یعنی کمر ق ا م میژی یعنی کمرم درد می کنه ۲. ق درمورد لباس و سایر اشیاء یعنی روی ...
بلاجویی در زبان لکی یعنی ۱. موجود عجیب الخلقه و ناقص ۲. عقب افتاده و کند ذهن ۳. جوینده بلا ۴. در مورد انسان یعنی بد فرم و بد جنس