پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
اشعار رباعی که چنین کوتاهند پر مغز و گرانمایه و بی همتاهند هر لنگهء آن را چو جهانی میدان هم نیز به راز نکته ها آگاهند شهرام سروده به سال ۱۳۶۴.
هِشت نامه:وصیت نامه.
جمجمه:جام جامه لری و فارسی کهن است.
سروده و پراکنده:"نظم و نثر.
پیش چشم. جلوی چشم. برابر چشم. درچشم؛کرد در چشمش ( برابرچشمش گفت. ) :نصب العین.
برپا. برافراشته. گمارده. گماشته. افراشته:منصوب، نصب.
نوشته از اواست:نوشته منسوب به اواست اینها بستگان آنها هستند:اینها منسوبان ( منسوب ) آنها هستند ( وابسته گان نیز می گوییم . ) . ( " وابسته. وابستگا ...
ایضاً له: از اوست. اوراست. وراست. نیز. هم. همچنین. نیز هم . هم نیز.
" زورداری :تحریم.
بیشینهء نزدیک به همه:اکثریت قریب به اتفاق. قریب به اتفاق:نزدیک به همه.
مُرغ:شاید مَرغ بوده چون در مَرغزارها زندگی می کرده اند و مَرغها ، و به روند به مُرغ گراییده است.
مائده، مَدَه، آمَدَه:فارسی است، مایده.
نامِ نمایی. نامِ مستعار. اسمِ نمایی:اسمِ مستعار. بجای واژهء : مستعار "واژهء: نمایی "بکار برده شود.
نمایی:مستعار. نامِ نمایی:نامِ مستعار. اسمِ نمایی:اسمِ مستعار.
جام جامه:جُمجُمِه، لری فارسی کهن.
از آنچه خوری و داری و می پوشی یا آنچه به حق در طلبش می کوشی از خون شهیدان وطن می باشد ارزان نخریده ای گران نفروشید شهرام
دکان.
از آنجایی که دست مردم ودستگاه چاپ هر دو چاپ نوشته ها را به دست می دهند شپه هایی دارد که به آن شپه ها دستگاهه ( ها ) میگوییم.
غذگاه:کافه رستوران. غذا برای هر گونه خوردنی وآشامیدنی به کاربرده می شود. غذا فارسی است زیرا پاتیلهای بزرگ را غذگان می گویند. نشست گاه . ایست گاه . ...
سنجش نو داروینگرایی ماده باورانه ( ماده گرایانه ) .
بزرگان زبان وادبیات فارسی برآنند که بسیاری از واژگان هم وزنا وهم لفظا فارسی میباشند، پس پیا۱ ( پی آ ) ؛در پی بودن درخور نیست بلکه باید برپایهء روندی ...
خوش داشت:مرغوب.
" درک " یا " لاادری "؛ " لادری؛نمی دانم " رفت " به درک ". جایش را گرفت.
رُخدانه :پیکسل.
شمار کمی جا های کلیدی را در دست دارند وبه زبان فارسی آسیب می زنند و شمار آنها به در صد هم نمی رسد آن هم با راسته های کلان و داشتمانهای بی مرز و انداز ...
باز فرست:بازارسال
گرفتاری ما آن است که در رایانه و همراه واژگان نافارسی پیشاهنگ است. و کسی به اندیشهء زبان میهنی ما نمی باشد.
فرا پخش:فوق توزیع.
ای برادر تو فرا اندیشه باش. مانده را خود استخوان وریشه باش. تا بود اندیشه ات گل گلشنی. ور فرا اندیشه ، فرّ گلشنی. شهرام
۱_خدا:سرجایش هست. ۲_جهان: سر جایش هست: ۳_انسان:سرجایش هست. بااین همه؛ ۱_خداشناسی دگرگون می شود. ۲_جهان شناسی دگرگون می شود. ۳_انسانشناسی دگرگون م ...
فرو گذار نیک وبد . beyond good and evill by Fredrick nitzetch از فردریش نیچه.
پول مشگل گشا. پول کار می کند. پول میدیم. بی پول چگونه می توان عاشق شد. نیم بیت شهرام. با پول چگونه می شود عاشق شد. شهرام نیم بیت. یا مصرع.
کمان؛ در لرستان می گویند" برایم در کمان نگذار. " حافظ در شیراز می فرماید؛ برما بسی کمان ملامت کشیده آن. شاید در شیراز می گفته اند ؛" برایم کمان نکش".
زور بازدارندگی ندارد . چندی سال پیش گفته ام.
جالیز:جلیز . چلیز ، چلاندن؛آب رسانی
کوچ. کوچیدند. رفتن. نماندن. # ماندن. استادن. ماندگاری. بنشین. و. . . . .
" دانشو ر" " بابا آژنگ" بهمن یار" "بابا بنده "جوزجانی" زندهء بیدار" ، در متن گردانیدهء نامهء بابابزرگ پورسینا؛ حی ابن یقظان. ( باباژلّه ) " بسای ...
بشنو از نی چون حکایت می کند. از جدایی ها شکایت می کند. دوتایی مینویی سرورما . مولانا باسواد روم. ملای روم ( ی ) بلخی. شکوه الدین محمد بلخی ...
اَستُدّالدین پور تازی: محی الدین ابن عربی.
۱ عقل و عاقل ومعقول:خردورزندگی. ۲عرف و عارف و معروف:رازورزندگی. ۳ علم و عالم و معلوم:دانشورزندگی. و یا؛ ۱_۱_خرد۲_خردور۳_خردورش. ۲_۱_راز۲_رازور۳_ ...
خَص:غلیظ، تا به وزنهایی مانند خالص . مخلص. تلخیص. خلوص. اخلاص. و. . . . .
۱۰۳۹ واژه را دکتر محمد معین ویراستار الهیات دانشنامهء علایی به زبان فارسی ازبابا بزرگ پورسینا می داند . من خود یک واژه را می افزایم و آن واژهء . ( ...
آراستهای ( زیست فنورانه )
مُولَق به لکی یکی از نامهای آسمان است؛ اربُوین و لق لق بچین و " مولق " شکار وُژمین و َ فرموده حق . سِرُو لکی؛ سرود لکی. شعر لکی . اگر به لکلک شوی به ...
هر چه واژه بیشتر بدست دهیم بهتر است، زیرا دستمان در گزینش بازتر است؛ " مانده خوب است نه درمانده . گُتِهء لری "
پس مژدگانی ده بندگان را آنانکه میشنوند گفته ها را و در پیند بهترینش را. " بهترین پیشنهاد برای زبان فارسی ". "نه هرچه ما بگوییم زیرا از لشکریان نا ...
بزرگترها زودتر برای ما شناسه می کردند که "هنگامی که از گرمسیر به" ایلاخ"به" لری ولکی" برمیگشتیم . ویامیگفتند ؛هنگامی که "گرمسیر کوهستان "میکردیم.
تپق :شپه؛اشتپاه؛اشتباه.
درافتاد :شپه نمود. شپه کرد:درافتاد. لری یا فارسی کهن.
محصولات:" دستاوردها ".