تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

حمل مواد مخدر

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

بارها و بارها . . . many time over = over and over

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کم اهمیت جلوه دادن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بسیار مهم، مهمترین . . . most critical = more critical = extremely important

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( چیزی یا کسی را ) به اشتباه شناسایی کردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مایحتاج خانه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سال بدون خرج ( هزینه )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

کفن، پوشش، لفاف و اگر shroud فعل باشد: معنی اش رو" آقای محسن قنبری" به خوبی بیان کردند. یعنی: پنهان کردن چیزی با پوشاندن یا احاطه کردن آن مثال: The ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زمینه مساعد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. به تدریج کم شدن ( از نظر مقدار، قدرت یا شدت ) مثال: The value of the pound tailed off after the tax rise. ارزش پوند پس از افزایش مالیات کاهش یا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مربوط میشه به . . . ، بر می گرده به . . . مثال: it's down to decisions made years in advance. این به تصمیماتی بستگی دارد ( مربوط میشه ) که سال ها ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا تختی . . . beside table = nightstand

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا تختی . . . nightstand = beside table

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابزار بصری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حافظه - - - > memory memoria اصطلاحی برای جنبه هایی از حافظه در فن بیان کلاسیک غرب بود. این کلمه لاتین است و می توان آن را �حافظه� ترجمه کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیال شناختی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلچین شده، سلیقه ای، منتخب، متنوع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صمیمیت فراوان ( همراه با روابط جنسی ) مثال . . . او همیشه مؤدب بود، اما از صمیمیت دوری می کرد. . . He was always polite, but he shunned intimacy. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در ادامه ی . . . مثال . . . در ادامه سال . . . Later in the year

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبق روال

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای آن دسته از شما مثال . . . برای آن دسته از شما که به زیبایی شناسی علاقه مند هستید. . . For those of you who are interested in aesthetics

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانشمند علوم اعصاب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از نظر عصبی مثال . . . human beings are neurologically hardwired for art. انسان ها از نظر عصبی برای هنر برنامه ریزی شده اند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از آنچه که باید مثال . . . minor news stories are given more importance than they perhaps should have. به اخبار کم اهمیت تر، بیش از آنچه که باید، اه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزادانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طرز نگران کننده ای

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

از همون اول

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلف رانندگی مثال . . . He should be punished for traffic offences. او باید به خاطر تخلفات رانندگی مجازات شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

non - violent crimes or so - called victimless crimes

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیچ کس بالاتر از قانون نیست.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نفوذ، مداخله 2. تجاوز . . . مثال . . . تجاوز به حریم خصوصی . . . intrusion on privacy

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کند شدن ( روند خاصی ) مثال : این صنعت هیچ نشانه ای از کند شدن ( روند رشد خود ) نشان نمی دهد. . . . the industry shows no sign of slowing down.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار داشتن، متکی بودن مثال . . . آن بر روی تپه ای قرار دارد . . . It rests on a hill

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاره وقت . . . casual basis = part - time مثال . . . من به صورت پاره وقت استخدام شدم . . . I'm employed on a casual basis

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شغل طاقت فرسا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی مهارت - غیر تخصصی مثال . . . کار غیر تخصصی . . . unskilled work

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعتراف کردن ( به گناه ) . . . Confess اقرار کردن . . . . . . . . . . . . Admit

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی آوردن ( به ) مثال . . . This calculation is premised on the idea that Americans could, over time, switch to using diesel vehicles. این محاسبه ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تأمین انرژی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پمپ بنزین 1. British English: Petrol station or service station 2. American English: Gas station 3. Neutral: Filling station

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

hybrid car - - a car that is powered by a combination of electricity and petrol

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخش عمده ای از . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمک های مردمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفرهای گروهی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صرافی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وقت گذراندن . . . . مثال . . . Hanging out with friends 2. آویختن . . . مثال . . . Hanging your washing out to dry لباس های شسته شده را پهن کردن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نابود کردن یا محو کردن. 2. حرکت دادن یا باعث حرکت ناگهانی و سریع شدن. مثال . . . Quickly zap it in the microwave. سریع آن را در مایکروویو قرار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش دستوری ( کلمات )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن، به خاک سپردن . . . lay to rest = bury

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن، به خاک سپردن . . . bury = lay to rest