پیشنهادهای hamed jabra (٢٥٦)
به دنبال آن… / پس از آن… / بعد از آن … قرار گرفتن followed by → کالوکیشن رایج برای ترتیب زمانی یا ترتیبی خیلی طبیعی است. برای مثال: که پس از آن کلا ...
استخوان تیبیا استخوان تیبیا همان استخوان درشت نی است که از زانو تا مچ پا کشیده شده و بزرگ ترین استخوان ساق پاست.
عمومی کردن، محبوب کردن، رایج کردن مثال . . . او این ایده را رواج داد که . . . He popularized the idea that
آرایش کردن . . . . . put on make up = apply makeup
کلیدی بودن، اهمیت داشتن مثال: That insight turned out to be key. این بینش، کلید ماجرا بود.
نکته کلیدی این است که . . . مثال: The key is to always consider those around you. نکته اصلی این است که همیشه اطرافیان خود را در نظر بگیرید. * کل ...
آسیاب - کارخانه ( تولیدی ) آسیاب کردن، خرد کردن ** ما در ترکی میگیم: درمان یا همون داییرمان: değirmen
ترشی، تلخی . . . . . . /tartness/ˈtɑːrt. nəs مثال . . . The tartness of the olive oil indicates some bruised fruit. تلخی روغن زیتون نشان دهنده ی آ ...
1. فرآیند، پروسه 2. پردازش کردن 3. فرآوری کردن، تصفیه کردن، تحت عملیات قرار دادن مثال از Actual Reading متن Olive oil Production : Most other types ...
incentive → انگیزه ی بیرونی ( پاداش، تشویق، جایزه و. . . ) motivation → انگیزه ی درونی ( احساس و تمایل شخصی )
زیر بنای چیزی را تشکیل دادن
خیلی زیادتر از حد لازم way too برای تأکید استفاده می شود.
1. دوران باستان 2. قدمت زیاد ( تاریخی ) مثال: The high altitude and the ancient age of the tepuis make them extremely interesting to biologists. �ا ...
احترام، ارزش، یا قدردانی از کسی یا چیزی 🔸 Esteem = Respect Value. یعنی �احترامی که از تحسین و ارزش گذاری می آید، نه از ترس یا اجبار. �
بدون بسته بندی مثال . . . She showed off all the wedding gifts received, unwrapped. او تمام هدایای عروسی دریافت شده را، بدون بسته بندی، نشان داد.
اهمیت واقعی یه چیزی را فهمیدن واقع بینانه به چیزی نگاه کردن
برداشت غلط کردن از چیزی این عبارت معمولا با that میاد. مثال . . . Most people labor under a misapprehension that money can always bring happiness. ...
حمل مواد مخدر
بارها و بارها . . . many time over = over and over
کم اهمیت جلوه دادن
بسیار مهم، مهمترین . . . most critical = more critical = extremely important
( چیزی یا کسی را ) به اشتباه شناسایی کردن
مایحتاج خانه
سال بدون خرج ( هزینه )
کفن، پوشش، لفاف و اگر shroud فعل باشد: معنی اش رو" آقای محسن قنبری" به خوبی بیان کردند. یعنی: پنهان کردن چیزی با پوشاندن یا احاطه کردن آن مثال: The ...
زمینه مساعد
1. به تدریج کم شدن ( از نظر مقدار، قدرت یا شدت ) مثال: The value of the pound tailed off after the tax rise. ارزش پوند پس از افزایش مالیات کاهش یا ...
مربوط میشه به . . . ، بر می گرده به . . . مثال: it's down to decisions made years in advance. این به تصمیماتی بستگی دارد ( مربوط میشه ) که سال ها ...
پا تختی . . . beside table = nightstand
پا تختی . . . nightstand = beside table
ابزار بصری
حافظه - - - > memory memoria اصطلاحی برای جنبه هایی از حافظه در فن بیان کلاسیک غرب بود. این کلمه لاتین است و می توان آن را �حافظه� ترجمه کرد.
سیال شناختی
گلچین شده، سلیقه ای، منتخب، متنوع
1. صمیمیت فراوان ( همراه با روابط جنسی ) مثال . . . او همیشه مؤدب بود، اما از صمیمیت دوری می کرد. . . He was always polite, but he shunned intimacy. ...
در ادامه ی . . . مثال . . . در ادامه سال . . . Later in the year
طبق روال
برای آن دسته از شما مثال . . . برای آن دسته از شما که به زیبایی شناسی علاقه مند هستید. . . For those of you who are interested in aesthetics
دانشمند علوم اعصاب
از نظر عصبی مثال . . . human beings are neurologically hardwired for art. انسان ها از نظر عصبی برای هنر برنامه ریزی شده اند.
از آنچه که باید مثال . . . minor news stories are given more importance than they perhaps should have. به اخبار کم اهمیت تر، بیش از آنچه که باید، اه ...
آزادانه
به طرز نگران کننده ای
از همون اول
تخلف رانندگی مثال . . . He should be punished for traffic offences. او باید به خاطر تخلفات رانندگی مجازات شود.
non - violent crimes or so - called victimless crimes
هیچ کس بالاتر از قانون نیست.
1. نفوذ، مداخله 2. تجاوز . . . مثال . . . تجاوز به حریم خصوصی . . . intrusion on privacy
کند شدن ( روند خاصی ) مثال : این صنعت هیچ نشانه ای از کند شدن ( روند رشد خود ) نشان نمی دهد. . . . the industry shows no sign of slowing down.
قرار داشتن، متکی بودن مثال . . . آن بر روی تپه ای قرار دارد . . . It rests on a hill