تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

logging

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

خاموش شدن تلفن همراه. مثال: گوشیم خاموش شد. My cell phone died.

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

پشت پا زدن، پشت پا خوردن

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

قصد پشت پا زدن بهت رو نداشتم. مثال: I was walking too fast, and I wasn’t watching where I was going. I didn’t mean to trip you. خیلی تند راه می رفت ...

تاریخ
٢٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

این دفعه رو نادیده می گیرم ( دیگه تکرار نشه ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

ویترین مغازه ( ویترین شیک )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

قبل از موقع به خصوص واقع شدن predate = to exist earlier than something else

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

فرسایش یافتن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بار سفر، بار وبندیل Luggage اسم غیرقابل شمارش است و شامل همه کیف و چمدان های شما می شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به تنهایی مثال: I turn on the washing machine by myself. ماشین لباسشویی را خودم ( به تنهائی ) روشن می کنم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گذشته ی go hiking : کوهنوردی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیاده روی walking کوه نوردی go hiking

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کوه نوردی go hiking پیاده روی walking

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هوای خنک، خشک و تازه ( کوهستان ) مثال: I breathed in deeply the crisp mountain air

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نوت برداری کردن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روشن تر، سبک تر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تسلط داشتن مثال: you need to be able to put down your textbooks from time to time and forget about accuracy. That's the only way to become more ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نیروگاه امواج یا جایگاه امواج انرژی یا همان محل توقف نیروگاه موج مجموعه ای از ماشین آلاتی است که انرژی موج را به جریان برق تبدیل می کنند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نکته مهم اینه که

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ضروری، حیاتی crucial = vital 2. سخت، دشوار

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کشاورزی گلخانه ای که فعالیت کشت محصولات در چندین لایه، یکی بالای دیگری انجام می پذیرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گردش یا سفر طولانی مثال: Often raw fruits and vegetables are not fresh after the long ride. اغلب میوه ها و سبزیجات نارس پس از یک گردش طولانی تازه ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

✍ اصل، قاعده کلی principle ✍ مدیر مدرسه principal

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر، ناچیز شمردن، خفیف، اندک مثال: Unfortunately when I was about halfway there, I had a slight accident. متأسفانه وقتی تقریباً در نیمه راه بودم، ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

محیط کاری

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

1. موضوع، مسئله 2. صادرکردن. . . مثال: The museum issues a report to local police

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسم: باریک فعل: محدود کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لبه، کناره، مرز، حاشیه در ریاضیات: یال edge گره node

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وضع کردن قانون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور سالم، بطور مناسب، بطور رضایتبخش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Serotonin: The nerve chemical that is critical for feelings of well - being.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذرنامه مخصوص

پیشنهاد
٠

کسی را به چیزی وادار کردن. مثال: They started making people who drive their cars downtown pay a daily fee. آنها شروع کردند به وادار کردن افرادی که ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرص خوردن مثال: We'll just take a tablet to give us all that our body needs and cooking will become a thing of the past.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرعت، گام، قدم مثال: it may be best to start with only a couple of minutes of exercise or begin at a fairly slow pace. شاید بهتر باشد فقط با چند د ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلاص شدن از ( چیزی ) ، غلبه کردن بر ( چیزی ) مثال: Burning calories and working off the fat will help you look and feel better. سوزاندن کالری و از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حساسیت، آلرژی a condition that causes illness if you eat certain foods

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

trigger = activate

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اطلاعیه دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

stop you from worrying

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

have something in mind = have an idea

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر قابل قیاس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دقیقاً مثل the same as = exactly like

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به شدت نگران و دلواپس be worried sick = be sick with worry

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر فراز زمین

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختراع مهم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مریض بودن، رنجور بودن؛ رنج بردن ( از بیماری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ارتباط، روابط، پیوندها