پیشنهادهای hamed jabra (٢٣٩)
حمل مواد مخدر
بارها و بارها . . . many time over = over and over
کم اهمیت جلوه دادن
بسیار مهم، مهمترین . . . most critical = more critical = extremely important
( چیزی یا کسی را ) به اشتباه شناسایی کردن
مایحتاج خانه
سال بدون خرج ( هزینه )
کفن، پوشش، لفاف و اگر shroud فعل باشد: معنی اش رو" آقای محسن قنبری" به خوبی بیان کردند. یعنی: پنهان کردن چیزی با پوشاندن یا احاطه کردن آن مثال: The ...
زمینه مساعد
1. به تدریج کم شدن ( از نظر مقدار، قدرت یا شدت ) مثال: The value of the pound tailed off after the tax rise. ارزش پوند پس از افزایش مالیات کاهش یا ...
مربوط میشه به . . . ، بر می گرده به . . . مثال: it's down to decisions made years in advance. این به تصمیماتی بستگی دارد ( مربوط میشه ) که سال ها ...
پا تختی . . . beside table = nightstand
پا تختی . . . nightstand = beside table
ابزار بصری
حافظه - - - > memory memoria اصطلاحی برای جنبه هایی از حافظه در فن بیان کلاسیک غرب بود. این کلمه لاتین است و می توان آن را �حافظه� ترجمه کرد.
سیال شناختی
گلچین شده، سلیقه ای، منتخب، متنوع
1. صمیمیت فراوان ( همراه با روابط جنسی ) مثال . . . او همیشه مؤدب بود، اما از صمیمیت دوری می کرد. . . He was always polite, but he shunned intimacy. ...
در ادامه ی . . . مثال . . . در ادامه سال . . . Later in the year
طبق روال
برای آن دسته از شما مثال . . . برای آن دسته از شما که به زیبایی شناسی علاقه مند هستید. . . For those of you who are interested in aesthetics
دانشمند علوم اعصاب
از نظر عصبی مثال . . . human beings are neurologically hardwired for art. انسان ها از نظر عصبی برای هنر برنامه ریزی شده اند.
از آنچه که باید مثال . . . minor news stories are given more importance than they perhaps should have. به اخبار کم اهمیت تر، بیش از آنچه که باید، اه ...
آزادانه
به طرز نگران کننده ای
از همون اول
تخلف رانندگی مثال . . . He should be punished for traffic offences. او باید به خاطر تخلفات رانندگی مجازات شود.
non - violent crimes or so - called victimless crimes
هیچ کس بالاتر از قانون نیست.
1. نفوذ، مداخله 2. تجاوز . . . مثال . . . تجاوز به حریم خصوصی . . . intrusion on privacy
کند شدن ( روند خاصی ) مثال : این صنعت هیچ نشانه ای از کند شدن ( روند رشد خود ) نشان نمی دهد. . . . the industry shows no sign of slowing down.
قرار داشتن، متکی بودن مثال . . . آن بر روی تپه ای قرار دارد . . . It rests on a hill
پاره وقت . . . casual basis = part - time مثال . . . من به صورت پاره وقت استخدام شدم . . . I'm employed on a casual basis
شغل طاقت فرسا
بی مهارت - غیر تخصصی مثال . . . کار غیر تخصصی . . . unskilled work
اعتراف کردن ( به گناه ) . . . Confess اقرار کردن . . . . . . . . . . . . Admit
روی آوردن ( به ) مثال . . . This calculation is premised on the idea that Americans could, over time, switch to using diesel vehicles. این محاسبه ب ...
تأمین انرژی
پمپ بنزین 1. British English: Petrol station or service station 2. American English: Gas station 3. Neutral: Filling station
hybrid car - - a car that is powered by a combination of electricity and petrol
بخش عمده ای از . . .
کمک های مردمی
سفرهای گروهی
صرافی
1. وقت گذراندن . . . . مثال . . . Hanging out with friends 2. آویختن . . . مثال . . . Hanging your washing out to dry لباس های شسته شده را پهن کردن ...
1. نابود کردن یا محو کردن. 2. حرکت دادن یا باعث حرکت ناگهانی و سریع شدن. مثال . . . Quickly zap it in the microwave. سریع آن را در مایکروویو قرار ...
نقش دستوری ( کلمات )
دفن کردن، به خاک سپردن . . . lay to rest = bury
دفن کردن، به خاک سپردن . . . bury = lay to rest