پیشنهادهای م ج نقوی (٣٨١)
hevang: درگویش گوغر شاخ بز کوهی را گویند که به دلیل انحنا وانعطاف درقالی بافی سنتی به کار می رود وبه وسیله آن چوب گُرد را جلو وعقب می کنند ( فرهنگ گو ...
hewl hewlki: درگویش گوغر هم به معنای دستپاچه وخیلی شتابزده عمل کردن
hewleki:درگویش گوغر به معنای شنابزده ودستپاچه است.
huriz kardan: درگویش گوغر به معنای تازش ناگهانی وحمله است.
heyze:به هم ریختگی گوارش ومعده در اثر پرخوری وبه هم خوارگی وحالت اسهال پیداکردن.
himaaru:یواش وبااحتیاط ( فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی )
higal:درگویش گوغر زمان خیلی خیلی کم را گویند.
hitang:خبر جزئی. نمونه:تا هیتنگی می شه فرار می کنه . ( فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی )
higoluii:درگویش گوغر مقدارخیلی خیلی اندک ( قید زمان )
heytaal:درگویش گوغر قدبلند وقددراز راگویند
henzu chosu:درگویش گوغر نوعی سوسک را گویند که هنگام خطر وترس بوی بدی می پراکند.
hammone:درگویش گوغر کیسه ای چرمی را گویند که برای نگهداشت حبوبات وخوراکی به کار می رفته
hamrew:درگویش به معنای صاف وهم سطح است
hamjil:هم سن وسال
heleliso belelis:درگویش گوغر به معنای تند تند وبی دقت وسرسری کاری را کردن است.
hassom:درگویش گوغر ابزاری فلزی را گویند با دسته وتیغه پهن برای پشت ورو کردن نان هنگام پخت نان تابه ای.
hasku:درگویش گوغر ملاغه راگویند
herne: درگویش گوغر به معنای خسته است/ از خستگی از پادرآمده.
Suzeneku: :درگویش گوغر همان سنجاقک را گویند.
haapoli haapo:درگویش گوغر شخص نامرتب ودرهم برهم
hatu shew:درگویش گوغر شبه جمله ای ست برای متوقف کردن گاو ( فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی ) .
hot o mot:درگویش گوغر حیران ومتعجب راگوینداختمالا هات ومات اصلش باشد ( فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی )
haakochu:درگویش گوغر لفظی ست برای پیش خواندن سگ.
haashu:درگویش گوغر معرفی خر است به زبان کودکانه. خر=هاشو
hop:درگویش گوغر به معنای امر به سکوت است ، ساکت.
haanemid:درگویش گوغر هم به معنای بزرگ وحسابی ودرست ودرمان به کار می رود
haader :درگویش گوغر هم به معنای مراقب ونگهدار است
چارذوقی:chaarzowghi. درگویش گوغر به معنای خیلی شاد است.
atamxaa shodan:درگویش گوغر یعنی طرفداری وجانبداری کردن از کسی
dam xaaki:درگویش قدمای گوغر به معنای خرج کرد وصیت شده برای پس از مرگ را گویند.
Yort:درگویش گوغر بهمنزا و آثار بجا مانده ازخانه پس از ترک آن گویند ظاهراّ واژه ترکی مغولی ست، ( برگرفته از فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی ) .
درگویش گوغر یعنی چمدان چوبی با لایه ای فلزی بر روی آن جهت نگهداری خوراکی ها ولباس ها. البته گوغری ها می گویندyaxdon.
yaad gomaar kardan: درگویش گوغر یعنی مواظبت کردن از کسی . رسیدگی وپابیدن کسی.
yaaltur: درگویش گوغر قدبلند را گویند ( فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی ) .
Yaan: درگویش گوغر بافنده قالی وگلیم وجاجیم را گویند البته وقتی که بیشتر از یک قالی باف روی یک کار باشد.
yahew:درگویش گوغر یعنی بی هوا وناگهانی ویکباره.
hakke:درگویش گوغر عیب وایراد وخرده را گویند.
aafuk keshidan:درگویش گوغر یعنی بطور کامل تاراج کردن. کاملا تباه کردن وبالا کشیدن چیزی.
atamxaa shodan:در گویش گوغر یعنی جانبداری کردن وپشتیبانی کردن
sar sar kardan:درگویش گوغر به معنای الک کردن ومجازاّ خوب هارا از بدها جدا کردن.
، ter daadan, :درگویش گوغر یعنی بی جا وبدموقع حرف زدن ومطلبی را فاش کردن
درگویش گوغر حشره ای را گویند زیبا که رنگ سبز وطلایی اش بیشتر نمایان است زهرش کشنده است . /همچنین به هر شی ء بی نام ونامشخص الزینو والماسک گویند.
kotlnu:درگویش گوغر همان لباس کوب را گویند که جنسش از چوب است وطول آن حوداّ چهل سانتیمتر وعرضش نیز تقریبا ده پانزده سانتیمتر است جز قسمت دسته که استوا ...
peperme:درگویش گوغر همان نُقل را گویند .
mare:درگویش گوعر به حصار ودیوار مانندی گویند که بابروبوته مرز دو زمین را از هم جدا می کند .
bosh:درگویش گوغر به جازها وبوته هایی که روی دیوار می نهندتا آب باران از دوطرف دیوار بر دیواره نریزد ومستقیم به زمین بریزد بُش گویند تقریبا شبیه قرنیز.
kotombe:درکویش گوغر به فرق سر یا کله گفته می شود
درگویش گوغر به تشتک مانند فلزی می گفتند که شبیه تشتک فرغون بود واز دوطرف دسته داشت وبرای حمل سنگ وچیزهای سنگین به کار می رفته . حمل آن توسط دو یا چها ...
qaateq sibدرگویش گوغر یکی از غذاهای خوشمزه محلی ست که از سیب زمینی آب پز کوبیده وکشک وسیر به اضافه ادویه جات تهیه می شود .
درگویش گوغر به گیاهی خودرو گویند که در بیابان می روید گیاه به حالت خوابیده و وی زمین رشد می کند وگل آن شبیه متکااستوانه ای کوچکی است .