پیشنهادهای Tina Darvishi (٦١)
ضبطی/کار ضبط شده ای که ازش پول درآد نمیدونم چه معادلی باید گذاشت براش
هزاره: تعداد زیادی، چندین، ده ها گوگل: 1. : a group of 12. 2. : an indefinitely large number. dozens of times. یک دوجین، تعداد بیشماری
روزافزون
ناکافی!!؟ W hile Arabic iqa'at are defined very minimally, they are much richer and more complex when performed.
طبعا طبیعتا منطقی است که
دنباله/دسته نُت
زیاد فراوان
در تکمیل آفای اسفندزاد قضاوت یا غریزه ی شخصی
ترجمه تون بسیار آدم رو به اشتباه میندازه زیرکانه جزو آخرین معانی این کلمه میتونه باشه.
2. specific but not explicitly named or stated. این معنای دومی هست که گوگل برای این واژه آورده. به نظرتون باید چی ترجمه بشه؟؟
کمبریج: 1. simple and not complicated, so able to provide the base or starting point from which something ساده ( نه پیچیده )
پهنه دامنه
هزاره: به میل و دلخواه خود آزادانه
diverse in character or content متنوع
هزاره ( برای ساختن دکمه، گوشواره و غیره ) صدف؛ ( صفتگونه ) صدفی
the particular style of appearance that something or someone has: سبک ویژه/متمایز
مخففdied متوفی
by a great amount considerably; to a great degree; very much
به نقل از دیکشنری کالینز: informal with reference to; as for یعنی ؛ about or concerning ( something or someone ) : in relation to. از نظر، از دید ...
به همین خاطر از همین رو از همین روست که ( فلان چیز ) هم به همین دلیل. . .
زه صدا ( ساز )
تغییر جا حرکت، رفتن، سفر پیشروی برتر ( از معیار ) بودن، بالاترین بودن
ارضاکننده ( هزاره ) خشنودکننده!!
همانگونه که
ناپذیرفته چیزی که دیگر آن را نپذیرند و رد کنند
to stop sth or give up on sth ( Ludwig website ) دست کشیدن از چیزی از چیزی ناامید شدن
بی گمان
آزمون خطایی
تا جایی که می شود تا انجا که امکان دارد خوب . . .
یکی بهم بگه �پیشنهاد کردنی� یعنی چی؟ خود سایت اینو گفته
خارج از برنامه ورای برنامه
سازگاری داشتن هماهنگ بودن تعلق داشتن
هزاره نان و کره معاش، رزق و روزی و نیز: وسیله اصلی درامد پایه و اساس
هزاره: نان و کره رزق و روزی، معاش، معیشت پایه و اساس
فلان
هزاره: بی ربط اضافی نامربوط بیگانه خارجی بیرونی
تا آنجا که من میدانم به احتمال زیاد
سیال/روان/نرم/ملایم/سلیس/نامشخص/بی ثبات از هزاره
هزاره: الزامی، واجب، بایسته
هزاره: به نحو مشهودی، به نحو بارزی، به صورت قابل مشاهده ای خودم: تا اندازه ی فراوانی، به شکلی برجسته
دست و پنجه نرم کردن با
عجیب آنکه/از قضای روزگار ( هزاره )
اول از همه پیش از هر چیز در درجه اول
مورد بحث، مزبور، مورد نظر به نقل از هزاره
بد را بدتر کردن موقعیت را خراب کردن نقل از هزاره ترجمه ی خودم: بد از بدتر ( اینکه. . . )
تا حد/اندازه ی زیادی
تنها٬ فقط، صرفا
معقول
a series of actions that can be taken in order to achieve something: