پیشنهادهای مسعود (٤١)
1 - نام ِ یک فیلم سینمایی : عقبگرد ناتمام ( بی پایان ) ■●■●■ 2 - لاک پشت های تمام راه پایین ( به انگلیسی: Turtles All the Way Down ) نام یک رُمان د ...
گیج و مَنگ - خُل و چِل - اُسکُل - مَلَنگ
دریانوردی
1 - دانش ستاره شناسی، نجوم : beetle juice ابط الجوزا ( ید الجوزا ) - شبان شانه - ستاره آلفا در صورت فلکی شکارچی ■●■ 2 - دانش دریایی : منکب الجبار ■●■ ...
در باشگاه های ورزشی: شمشیرباز - کسی که با دشنه، خنجر به هنرهای رزمی می پردازد
در باشگاه های ورزشی: شمشیرباز ( ها )
اَرگ - خانه ( عمارت ) اربابی
خانه باشکوه و مجلل - کوشک - عمارت - کاخ
قُرُمصاق - دَیوث
( اسم ) قلّاده ی حیوانات ● ( اسم معنی ) واحد شمارش حیوانات شکارچی. مثال: چهار قلّاده شیر پنج قلّاده روباه
✔️ سوسک ها ✔️ بیتِلز ، نام یک گروه "موسیقی راک" بسیار مشهور در بریتانیا ( لیورپول ) بین سال های ۱۹۵۶ - ۱۹۷۰ شامل ۴ هنرمند [[مشهورترین آنها: "جان لِنو ...
آپارتمان در سازمان ها، ادارات یا شرکت ها، به بخش ( فضا ) های کوچکی که با 《پارتیشن》 از یکدیگر جدا شده اند نیز گفته می شود. در این ادارات، مجموعه ی چن ...
نَدیمه - مُلازمه خدمتکار ( پیشکار ) مؤنث
۱ - فعل : آب بندی کردن - نشت یابی [[اصطلاح رایج=سیل بندی]] ۲ - نام : فُک ( خوک دریایی - شیردریایی ) ■ دو تیره ی اصلی فُک [سیل] : phocidae [[زیست ...
نام باستانی ِ اسپانیا . ایبِر iber [یا : ایبِرس] نام سرزمینی از کشور ( شبه جزیره ای ) اسپانیا ( ی کنونی ) است. ایبِریان ها iberians [[یا: ایبِرها ...
منطقه ای ( از دریا ) که آبخُست ( جزیره ) های پرتعدادی دارد - مَجمَع الجَزایر
( فعل ) چاپلوسی - تَمَلُّق - پاچه خواری - چرب زبانی - مَدّاحی - بادمجان دورقاب چینی - تعریف وتمجیدکردن خیلی زیاد [[ صفت: subservient ]]
چاپلوس - مُتِمَلّق - پاچه خوار - چرب زبان - بادمجان دورقاب چین مثال : The press was accused of being subservient to the government. خبرگزاری، متهم ...
kneecap کاسه ( کشکک ) زانو to kneecap [[kneecapping]] شکستن ِ کاسه ی زانو [[در قدیم، یکی از رایج ترین روش های شکنجه که در میان جلادان، متداول بود]] k ...
دام دار - چوب دار - کسیکه از گوسفندان و برّه ها نگهداری می کند. ( owner of lamb ( s
روان گردان - تَوهّم زا - خیالاتی
پوچ - تُهی - جای ( فضای ) خالی - خلأمطلق
استخر ( حوضچه ) های کوچک و کم عمقی که پس از جزر ( پس رَوی آب دریا ) در ساحل ( به ویژه سواحل سنگی وصخره ای ) پدیدار می گردند. این استخرها، می توانند ...
[[ نمودار - ساختار - فُرم - شاکله - چارچوب - اِسکلت بندی - نقشه]] مثال : Organizational chart [[ یا : Company chart ]] = چارت سازمانی: نموداری که سا ...
( یک وعده از ) خوراک و غذا
در زمینه ی جواهر شناسی : سنگ ( جواهر ) ِخام و تراش نخورده. مثال: راف ِ الماس - راف ِ زمرد - راف ِیاقوت - و. . .
به عنوان صفت ( adjective ) : تباه شده - ویران - داغان - پوسیده - منهدم
یک مثال : tinder swindler = کلاهبردار ِ قَهّار - متقلّب ِخَفَن ( ( اصطلاحاً= آرسِن لوپَن ) ) [ آتش زننده = tinder ]
مَصدر to conjure یعنی: زمزمه کردن ِ اوراد ( جمع ِ وِرد = دعا ) conjuring = پافشاری ( یا به قولی، اصرار و التماس ) برای احضار روح ( یا جن گیری )
درود به دوستان در تکمیل فرمایش دوست گرامی ( رهگذر ) الفبای ِفونِتیک ِصحیح ( نحوه ی دقیق تلفّظ ) : salameh "ثَلَمِه" است. [[تلفّظ ِ واژه ی salame ( ی ...
ترکیب ِ ۲ واژه ی medicine ( ( دارو - دانش پزشکی ) ) و technology ( ( فناوری - تکنولوژی ) ) است، که به اختصار medtech نوشته می شود، به معنای: [[فناوری ...
منفور - مُنزَجر کننده ( در اصطلاح عامیانه: تِفلون=نَچَسب )
در "منطقه ی جنگی" ( و همچنین در باره ی "حیات وحش" ) معنی ِ [[کمینگاه]] نیز می دهد.
بسیاری اوقات، از این اصطلاح برای اشاره و کنایه به 《نفهم بودن》 اشخاص، استفاده می شود. تقریباً مترادف با واژه ی پارسی: [[ کلّه شَق ]] توضیح: گروهی "بَ ...
۱ - انتقاد کردن ، ایراد گرفتن ۲ - بهانه تراشی ( برای انجام ندادن کاری ) ۳ - به طور مبهم و غیرمستقیم: ایراد آوردن ، گیر دادن اما و اگر آوردن ( در کا ...
۱ - جویدن ، مَزمَزه ( مَضمَضه ) کردن ۲ - مکیدن ( ( با بُزاق ِدهان، خیساندن، مثلاً: سقز ) ) "ژاژ" را، شتر بخاید و فرو نَبَرد. [[شتر، ژاژ ( گیاهی خار ...
۲ سالانه ( بینال ) - یک سال درمیان - رویدادی که هر۲سال یکبار رخ می دهد؛ مثال: نشست های ۲سالانه گالری های ۲سالانه
معنی ِ stellar = اختر وَش ، ستاره سان ، مانند ستاره ، درخشان و interstellar = در میان ستارگان، استعاره و اشاره است به فضای مابین ستارگان و کهکشان ها
قباله ، قولنامه ( ( مترادف ِ deed در زبان انگلیسی ) )
■ در لهجه و گویش ِیزدی : [[ گِرِنج = ۱. چین و شِکَن - ۲. گِرِه ، گِرِه زدن]] ۱. اَخم، اَخم کردن، در هم کردن ِسِگِرمِه ها ۲. گِرِنج ِکور = گِرِه کور
[[ آجیده = آج دار ]] آج = ناهمواری ِسطوح ( مانند: سطح سوهان یا تایر یا. . . ) اَشکال ِدیگری از این واژه: [آجیده، آجده، آجوده، آژیده، آژوده، آژده]