fake
معنی: تقلید، فریب دهنده، ساختگی، جعل، جا زدن، ساختن، پیچیدن، حلقه کردن، وانمود کردن
معانی دیگر: (از راه وانمود کردن) گول زدن، دغلکاری کردن، دغل زدن، تقلبی چیزی را ساختن، از خود درآوردن، جعل کردن، (دروغی) ساختن، نااصیل، جعلی، مصنوعی، بدل، بدلی، نبهرگی، ناسره، وانمودگر، متظاهر، (ورزش و غیره) جاخالی دادن، حرکت وانمودین کردن، (کشتیرانی ـ معمولا با : down) طناب را از درازا جمع کردن، دراز خوابانی کردن (طناب)

بررسی کلمه
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fakes, faking, faked
حالات: fakes, faking, faked
• (1) تعریف: to create a counterfeit of; falsify.
• مترادف: counterfeit, falsify
• مشابه: concoct, fabricate, sham
• مترادف: counterfeit, falsify
• مشابه: concoct, fabricate, sham
• (2) تعریف: to pretend or simulate.
• مترادف: counterfeit, feign, pretend, sham, simulate
• مشابه: dissemble
• مترادف: counterfeit, feign, pretend, sham, simulate
• مشابه: dissemble
- She faked astonishment at the news.
[ترجمه گوگل] او از این خبر شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان] او از شنیدن خبر شوکه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از شنیدن خبر شوکه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to pretend an emotion, condition, or ability.
• مترادف: counterfeit, dissemble
• مشابه: act, feign, fool, pretend, sham
• مترادف: counterfeit, dissemble
• مشابه: act, feign, fool, pretend, sham
• (2) تعریف: in sports, to execute a misleading maneuver; feint.
• مترادف: feint
• مترادف: feint
اسم ( noun )
• (1) تعریف: anything that is not genuine or authentic.
• مترادف: counterfeit, forgery, sham
• مشابه: act, con, fraud, hoax, humbug, impostor, mock, phony, shoddy
• مترادف: counterfeit, forgery, sham
• مشابه: act, con, fraud, hoax, humbug, impostor, mock, phony, shoddy
- The painting is a fake.
• (2) تعریف: a person who pretends to feel, be, or be capable of something; faker.
• مترادف: faker, phony
• مشابه: charlatan, con man, confidence man, flimflammer, fraud, impostor, mountebank, quack, sham
• مترادف: faker, phony
• مشابه: charlatan, con man, confidence man, flimflammer, fraud, impostor, mountebank, quack, sham
• (3) تعریف: in sports, a misleading maneuver.
• مترادف: feint
• مترادف: feint
صفت ( adjective )
• : تعریف: not genuine or authentic; deceptive in appearance.
• مترادف: counterfeit, phony, sham
• متضاد: authentic, genuine, true
• مشابه: bogus, ersatz, false, fraudulent, imitation, mock, pinchbeck, plastic, quack, shoddy, spurious, synthetic
• مترادف: counterfeit, phony, sham
• متضاد: authentic, genuine, true
• مشابه: bogus, ersatz, false, fraudulent, imitation, mock, pinchbeck, plastic, quack, shoddy, spurious, synthetic
جمله های نمونه
1. fake fur
خز مصنوعی
2. fake jewellery
جواهر بدلی
3. a fake beard
ریش دروغی
4. a fake passport
پاسپورت جعلی
5. to fake someone out
به کسی جاخالی دادن،یکدستی زدن به کسی،برگ زدن به کسی،حرکت وانمودین کردن،گول زدن
6. he is a fake and doesn't possess a grain of truth
او آدم دغلکاری است و یک جو درستی در وجودش نیست.
7. Beware of the scalpers! You may get a fake ticket.
[ترجمه Hamed] حواستون به دلال ها باشه! ممکنه بلیت تقلبی بهتون بندازن.|
[ترجمه گوگل]مراقب اسکالپرها باشید! ممکن است بلیط جعلی دریافت کنید[ترجمه ترگمان]بر حذر باشید از the! ممکنه یه بلیط الکی بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The painting was judged a fake.
[ترجمه Hamed] این تابلوی نقاشی رو بدل تشخیص دادند.|
[ترجمه گوگل]این نقاشی تقلبی ارزیابی شد[ترجمه ترگمان]تابلوی نقاشی جعلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I fake a smile because I don't want you to worry about what I'm feeling.
[ترجمه Hamed] یه لبخند مصنوعی می زنم، چون نمی خوام نگران حالم باشین.|
[ترجمه گوگل]من یک لبخند مصنوعی می زنم زیرا نمی خواهم شما در مورد احساس من نگران باشید[ترجمه ترگمان]لبخند می زنم، چون نمی خواهم نگران چیزی که هستم نگران باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The teapot looked old but was a recent fake.
[ترجمه Hamed] این قوری به نظر قدیمی می اومد، ولی یه بدل نوساخت بود.|
[ترجمه گوگل]قوری قدیمی به نظر می رسید اما تقلبی اخیر بود[ترجمه ترگمان]قوری پیر به نظر می رسید، اما تازگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Fake friends never betray in front of you. They always do it behind you.
[ترجمه Hamed] رفقای دورو، هیچ وقت جلو چشمت خیانت نمیکنن. همیشه از پشت خنجر می زنن. ( دوستان دروغین، هرگز مقابل چشمانتان خیانت نمیکنند. همیشه در غیابتان دست به چنین کاری می زنند. )|
[ترجمه گوگل]دوستان کاذب هرگز در مقابل شما خیانت نمی کنند آنها همیشه این کار را پشت سر شما انجام می دهند[ترجمه ترگمان]دوستای جعلی هیچوقت جلوی تو خیانت نمی کنن اونا همیشه پشت سر تو اینکارو میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Fake happiness until you feel it.
[ترجمه Hamed] الکی خوش باش تا بالاخره حسش کنی.|
[ترجمه گوگل]شادی جعلی تا زمانی که آن را احساس کنی[ترجمه ترگمان] شادی ساختگی تا وقتی که حسش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You can fake a smile, but you can't fake your feelings.
[ترجمه Hamed] می تونی یه لبخند مصنوعی بزنی، ولی نمی تونی احساساتت رو قایم کنی.|
[ترجمه گوگل]شما می توانید لبخند مصنوعی بزنید، اما نمی توانید احساسات خود را جعل کنید[ترجمه ترگمان]تو می تونی یه لبخند ساختگی بزنی، اما نمی تونی احساساتت رو جعل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A sharp-eyed shop assistant spotted the fake.
[ترجمه Hamed] یه شاگرد مغازه تیزبین، جنس تقلبی رو شناخت.|
[ترجمه گوگل]یک فروشنده تیزبین مغازه تقلبی را تشخیص داد[ترجمه ترگمان]یک دستیار یک چشمی با چشم تقلبی آن را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Her psychologist turned out to be a fake.
[ترجمه گوگل]معلوم شد روانشناس او قلابی است
[ترجمه ترگمان] روانشناس اون تبدیل به یه جعلی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روانشناس اون تبدیل به یه جعلی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. How can you tell a fake Vuitton handbag from the real thing?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان کیف دستی ویتون تقلبی را از واقعی تشخیص داد؟
[ترجمه ترگمان]از کجا می تونی یه کیف دستی تقلبی رو از یه چیز واقعی تعریف کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از کجا می تونی یه کیف دستی تقلبی رو از یه چیز واقعی تعریف کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تقلید (اسم)
fake, simulation, farce, burlesque, imitation, emulation, mimicry, mime, mimesis
فریب دهنده (اسم)
cheat, fake, impostor, deceiver, cheater, gagger
ساختگی (اسم)
sham, fake, falsification, imitation, forgery, pastiche, postiche, pseud
جعل (اسم)
fiction, forge, fake, forging
جا زدن (فعل)
fake, foist
ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate
پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle
حلقه کردن (فعل)
fake, curl
وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate
به انگلیسی
• counterfeit, imitation, copy; deception; cheat, pretender, deceiver
counterfeit, copy; impersonate, pretend; alter in order to deceive
counterfeit, false
a fake is something that is made to look like something valuable or real in order to deceive people. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...a fake passport. he smuggled a fake bomb onto an aircraft and flew to the usa.
if someone fakes something, they make it look like something valuable or real in order to deceive people.
if you fake a feeling or reaction, you pretend that you are experiencing it.
counterfeit, copy; impersonate, pretend; alter in order to deceive
counterfeit, false
a fake is something that is made to look like something valuable or real in order to deceive people. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...a fake passport. he smuggled a fake bomb onto an aircraft and flew to the usa.
if someone fakes something, they make it look like something valuable or real in order to deceive people.
if you fake a feeling or reaction, you pretend that you are experiencing it.
پیشنهاد کاربران
ساده تر ( قلابی ) دروغین و فریب دهنده
خودتون بیشتر دنبالش بگردین تا مطمعن شین
خودتون بیشتر دنبالش بگردین تا مطمعن شین
گول زدن کسی، ریا
جعلی به نوشته کاذب کسی که خود را جای دیگری میگذارد و نوشته های غرض آلود تایپ می کند لطفا در نبود بنده نوشته ی با وانمود کردن بنده جعلی نکنید
جعلی
غیراصلی_نامرغوب
دروغی ، ناراست ، ناراستین ، وانمودی ، وانمودین ، ناواقعی ، ناحقیقی
[خودمانی و عامیانه]
الکی ، چاخان
[خودمانی و عامیانه]
الکی ، چاخان
ظاهر سازی
ادا درآوردن
ادا درآوردن
همون ساختگی
به معنای ساختگی میباشد
ساختگی ای که جهت فریب دادن باشد
ساختگی ای که جهت فریب دادن باشد
چیز بدلی / تقلبی / جعلی
تعریف = A copy of something, made to trick people
تعریف = A copy of something, made to trick people
مصنوعی، تصنعی، ساختگی، ظاهری
کاذب
مثال: fake emotions = احساسات کاذب
مثال: fake emotions = احساسات کاذب
تحریف
فریبکار وحقه باز
جعلی، ساختگی، بدلی، تقلبی
دروغین
Fake people is common nowadays 😏
لعنت _ لعنتی
i was faking it
همش الکلی بود
داشتم وانمود میکردم
همش الکلی بود
داشتم وانمود میکردم