پیشنهادهای Maryam Samini (٣٦٥)
بی طرف مثال: A referee must be unprejudiced = داور باید بی طرف باشد
بی آستر – بی خط – بدون چروک – صاف – بی شیار مثال: Write your name on an unlined paper = نام خود را به روی یک صفحه کاغذ بی خط بنویسید At 70, her skin ...
بدون بار مثال: This truck has an unladen weight of 3000 kg. = وزن بدون بار این کامیون سه تن است
به طور بارز – به نحو چشمگیری مثال: He signally qualified for the job = او به طور بارزی دارای صلاحیت برای آن شغل بود
از انزوا مثال: The re - emergence of Nixon from the political wilderness خروج نیکسون از انزوای سیاسی
واکنش نشان ندادن مثال: Their behavior may seem insulting, but it’s important not to rise to the bait and get cross رفتار آنها ممکن است موهن به نظر بی ...
گیج و منگ – درهم برهم و غیرواضح مثال: The medicine made me feel muzzy = آن دارو مرا گیج کرد I got up this morning with a muzzy head = امروز صبح با سر ...
اراده ی شخصی – خواستِ فردی مثال: An appeal to the will of the individual only stood a chance of working when there was possibility of success متوسل ش ...
با رضایت خاطر – با گشاده رویی مثال: You must learn to accept defeat with good grace باید یاد بگیری که شکست را با گشاده رویی بپذیری
با اکراه تمام – با بی میلی – با نارضایتی مثال: With bad grace I packed up and drove north با بی میلی، وسایلم را جمع کردم و به طرف شمال حرکت کردم
ذره ای حقیقت
فوق العاده – بی اندازه – بی نهایت مثال: His latest film is riotously funny = فیلم اخیرش فوق العاده خنده دار است
خطر قطعی – خطر واقعی مثال: This chronic tendency to underrate enemy capabilities is gradually assuming grotesque proportions and develops into a posi ...
هوچی گری - عوام فریبی - شعار پراکنی
بدون صاحب مثال: All unclaimed luggage will be delivered to the police تمام چمدان های بدون صاحب به پلیس تحویل داده خواهند شد
خدایان مثال، برگرفته از نمایشنامه ژاندارک اثر شیلر: Against stupidity, the gods themselves contend in vain در مبارزه با بلاهت، خدایان هم بیهوده تلاش ...
دوپهلو حرف زدن مثال: Stop prevaricating and come to the point = دست از دوپهلو حرف زدن بردار و برو سر اصل مطلب
Milan Kundera writes in his book: Love means renouncing strength میلان کوندرا در کتابش می نویسد: دوست داشتن یعنی چشم پوشی از قدرت
Franz Kafka wrote in a letter to his friend: A book must be the axe for the frozen sea inside of us فرانتس کافکا در نامه ای به دوستش نوشت: کتاب بایست ...
In One Hundred Years of Solitude, Marquez says: A person does not belong to a place until there is someone dead under the ground مارکز در کتاب صد سال ...
به امضای دیگری رساندن – امضا کردن به منظور تصدیق امضای شخص دیگر مثال: The foreign minister signed the agreement and the President countersigned it آن ...
پایین آوردن سطح، قیمت و مقیاس چیزی به ویژه از منظر اجتماعی مثال: They downscaled the store and its product line آنها سطح فروشگاه و اجناس آن را عامه پ ...
به طور سرسری مثال: The teacher cursorily looked at his exam paper = معلم به طور سرسری به برگه امتحان او نگاه کرد
مترسک مثال: He has installed a human decoy on his farm to chase the birds away او یک مترسک در مزرعه اش گذاشته است تا پرنده ها را فراری دهد
زود قضاوت کردن مثال: Don’t jump into conclusions about your roommate = در مورد هم اتاقی ات زود قضاوت نکن
مبهم کردن مثال: His false testimonies beclouded the case = اظهارات دروغینش، آن پرونده را مبهم ساخت
به طور غیرمستقیم مثال: He referred obliquely to their recent marital problems او به طور غیرمستقیم به مشکلات زناشوئی اخیرشان اشاره کرد
از این نوع – از این قماش – از این جور مثال: I can’t stand him or any others of that ilk = من تحمل او و آدم های دیگر از این قماش را ندارم
جرقه ای از حسادت مثال: A niggle of jealousy ended their friendship = جرقه ای از حسادت به دوستی آنها خاتمه داد A niggle of jealousy crept into their r ...
طرز بیان مثال: Her husband has an unusual locution = شوهرش طرز بیان غیرمعمولی دارد
شدت مثال: The French army was shocked by the ferocity of the German attack شدت حمله آلمانی ها، ارتش فرانسه را شوکه کرد
تظاهر کردن – فیلم درآوردن مثال: You can tell if he is dissembling, his voice trembles when he lies می توان فهمید که او دارد فیلم درمی آورد، چون وقتی ...
پریشان و نگران کردن مثال: The argument between his parents has discomposed the little boy جروبحث بین والدینش، آن پسر کوچک را پریشان و نگران کرده است
وقف معنویات کردن مثال: He consecrated his life in the service of orphan children = او زندگی اش را وقف رسیدگی به بچه های یتیم کرد
آموزش عقیدتی مثال: He received ideological instruction = او تحت آموزش عقیدتی قرار گرفت
جاری شدن – موج – هجوم ناگهانی مثال: I opened the window and an inrush of air came in = من پنجره را باز کردم و موجی از هوا داخل شد An inrush of water ...
با بی ریایی مثال: She guilelessly told her friend everything = او با بی ریایی همه چیز را به دوستش گفت
نعنایی مثال: This toothpaste has a minty flavor = این خمیردندان طعم نعنایی دارد
بچه های محل مثال: The locals don’t like newcomers = بچه های محل از غریبه ها خوششان نمی آید The locals are very friendly = بچه های محل خیلی گرم و مهرب ...
قدرت نظامی
حق داشتن که مثال: He was absolutely justified in resigning = او صد در صد حق داشت که استعفا بدهد
ارزیابی موقعیت مثال: He cannot even appraise the situation = او حتی قادر به ارزیابی موقعیت نیست
هیچ اشاره ای نکردن به مثال: He made no reference to what had happened = او به آنچه اتفاق افتاده بود هیچ اشاره ای نکرد
ارزش ندارد - فایده ندارد مثال: There is no percentage in working here = کار کردن در اینجا ارزش ندارد
نه هر مثال: He wears jeans but not just any jeans = او شلوار جین می پوشد اما نه هر شلوار جینی
در باطن مثال: You wear Nazi’s shirts on the outside but on the inside you are Bolshevik شماها در ظاهر لباس نازی ها را پوشیدید اما همگی در باطن بولشوی ...
ابلاغ مثال: The necessity for toughness was a theme of the order he sent to Army لزوم سرسختی، مضمون دستوری بود که او به ارتش ابلاغ کرد
انتخاب داروینی مثال: He would have seen all this as evidence of Darwinian selection او همه اینها را گواهی بر انتخاب داروینی می دانست
فوری – زود – در یک چشم به هم زدن مثال: We’ll be back in a couple of shakes = ما در یک چشم به هم زدن برمی گردیم
چاله های انفجاری مثال: He suggested they blast holes in the frozen earth to create shelter = او پیشنهاد داد آنها با حفر چاله های انفجاری در زمین های ...