تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رَخته: رنجیده، مجروح، خسته، زخمی، رنجور، بیمار. رَختن ریختِ کهن تر و نژادهٔ رنجیدن است و رخته همان رنجیده است ( این واژه در پارسیگ رَختَگ بوده ) . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکهو، ناگهان، یک دفعه، ناگاه. می خواستم سر صحبت را با رفقا بازکنم شاید از درد یکدیگر خبردار شده چاره ای پیدا کنیم که دفعتا در محبس چهارطاق باز شد و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهان را پردهٔ برغاب جسته ز کشته پیش برغی بازبسته ( عطار )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برغ ساختن، ایجاد سد کردن. هرآن گه که برغ بسته باشد زمین را از آن ( آب ) چه نصیب باشد؟ ( احمد جام )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چون برغ در زمین گشاده شود. . . آب به زمین دررود. ( احمد جام )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بَردیدن: از راه به کنار رفتن، دور شدن از گذرگاه مرد را خفته دید گفت ای مرد گاهِ روز است بَرد از این ره، بَرد سنایی بی ره نروم تام نگویند به راه آی بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادافرهی: درخور عقوبت، لایق مجازات، سزاوار کیفر. شب و روز کارش بُدی سوختن همان نام بادافرهی توختن. ( دقیقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تمرین کردن، تکرار کردن، تکلیف نوشتن، مشق حل کردن. مشق کردن اگر بر سنّت معروف و معمول باشد زیانی ندارد، اما این دخترخانم تمرین نمی کرد، بالبدیهه قطع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به اضافهٔ، در ( گزارش گمان شکن ) برای جمع کردن بکار رفته: دو افزون بر دو می شود چهار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نخیز: کمین، کمین گاه نبینید پیری که جان مرا نشسته ست چون شیری اندر نخیز ( مسعود سعد سلمان ) یکی اژدهای دمنده چو بادی یکی در نخیزی خزنده چو ماری ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرانگی: کناره جویی، دوری و فاصله گرفتن از چیزی. گر در سفرِ یگانگی خواهد بود از جمع چرا کرانگی خواهد بود؟ ( عطار ) مختارنامه به تصحیح شفیعی کدکنی؛ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آن که حیوانات شکاری را به سوی نخچیرگاه می راند: نخچیروالان از راه های دور درندگان را به آن جای می راندند و میان دیوار و آب دجله محصور می شدند. بن خا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱_شکارچی، نخچیرگیر، صیاد: تو خود دانی که ویرو چون جوان است به دشت و کوه بر نخجیرگان است. برفت به نزدیک نخچیرگانی و گفت می باید که از بهر من دو طوطی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کناره گرفتن، دوری جستن، فاصله گرفتن، کنار کشیدن، منصرف شدن؛ استاد انوری می سراید: چون مرا در میان کشید غمت از من دلشده کران چه کنی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کناره گرفتن، دوری جستن: دل در هوای او ز جهانی کرانه کرد آخر نگویدم: که هوای که می کشم. ( انوری ) یعنی: به هوای او از جهان دوری جستم و او نمی پرسد که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

طبق شواهد، معنای اصلی اش باید بدکاره و ناپاک و پلید باشد. هاتفی خرجردی می سراید: بس عجب دارم ز انصافِ شَهِ کشورگشای آنکه عمری بر دَرَش گردون غلامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مازندرانی �لَوی� یعنی دیگ، قابلمه و �لَویچه� یعنی دیگچه، قابلمهٔ کوچک؛ در اشعار پارسی نیز �لَوید� در همین معنا به کار رفته.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنده نمی دانم این داخته و داختن چیست؛ گداختن که در پارسیگْ ویتاختن بوده و تشکیل شده از پیشوند �وی� که در پارسی می شود �گُ� و فعلِ تاختن، تاختن در معن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بازبینه معادل واژهٔ چک لیست است. بازبینه از ( بازبین ) که حالتِ امریِ فعل بازدیدن به معنای بررسی کردن، نگریستن، چک کردن است و پسوند ابزار سازِ ( ه ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در دینکرد دو واژهٔ �خودمانا� و �خودچیم� به معنای قائم به ذات آمده؛ خودمانا به معنای چیزی ست که به خودی خود مانده و وجود دارد و، خودچیم نیز به معنای چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استوار کردن: سفت کردن/ محکم کردن. رودکی در قصیدهٔ پرآوازهٔ ( مادر می ) می فرماید: آخر کارام گیرد و نچخد تیز درش کند استوار مرد نگهبان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرباس که می پاره کنی تار از تار بانگی بکند در آن میان زارازار آن بانگ چه چیز است بگو ای هشیار یعنی که جدا مکن مرا یار از یار ( تاج القصص )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

آشکار است که نخستینگی نرمی و روانی ای ندارد، در پارسیگ برای مفهوم اولویت واژهٔ زیبایی داشتیم که متأسفانه به پارسی نرسیده است: در پارسیگ برای مفهوم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شعر به بیتی که حاجب مند باشد محجوب می گویند، حاجب ردیفی ست که پیش از قافیه می آید، بمثال در بیت زیر از سعدی واژهٔ ( یاد ) حاجب است و پیش از قافیهٔ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از سر برفتن کنایه است از:�باختن، از دست دادن�. مرا باشد از درد طفلان خبر که در طفلی از سر برفتم پدر. ( سعدی ) معنا: من از درد یتیمان باخبرم چرا ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر دیده ی صاحب نظران خواب ببستی ترسی که ببینند خیالِ تو به خوابی؟ ( سعدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نازش: افتخار. به زلف چوگان نازش همی کنی تو بدو ندیدی آن گه او را که زلف، چوگان بود ( رودکی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو آب می رود این پارسی به قوّت طبع نه مرکبیست که از وی سبق برد تازی ( سعدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سبق: پیشی، سبقت. سبق بردن: پیشی گرفتن. چو آب می رود این پارسی به قوّت طبع نه مرکبیست که از وی سبق برد تازی. ( سعدی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرتو اکسیر چشمانم به گنج افتاده بود هرچه می بردند در بردن تغافل داشتم �نظیری نیشابوری�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در بنان درفشانش کلک شیرین سلک می لرزید. ( مهدی اخوان ثالث )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در گفتار دو معنا دارد: ۱_ بیرون رفتن برای خوش گذرانی، چرخ زدن. بریم یه دوری بزنیم: برویم بیرون. ۲_دست به سر کردن کسی یا چیزی ( مانند قانون ) ، فری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان گفتاریگاهی به معنای امکان داشتن به کار می رود: راه داره ببینمت؟: دیدنت شدنی ست؟ امکان دیدنت را دارم؟ گاهی به معنای بودنِ راه و روش برای انجام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آج و داغ: شیفته و دلداده چیزی شدن، سخت بی قرارش شدن. مثال: چند روزی ست که آج و داغ این کار شده ام. آج و داغ شدن: شیفته شدن، دل باختن، بی قرار شدن. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب یا مقوایی است که لای کتاب می گذارند یا هنگام کتاب خواندن آن را پایین قسمت در حال مطالعه حرکت می دهند. مستوفی در شرح زندگانی من آورده است: ( چوب ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب یا مقوایی است که لای کتاب می گذارند یا هنگام کتاب خواندن آن را پایین قسمت در حال مطالعه حرکت می دهند. مستوفی در شرح زندگانی من آورده است: ( چوب ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر به معنای شوکه کننده و بهت آور به کار می رود. سخن یا خبری ست راجع به رویدادی نامنتظره و شگفت ( معمولاً غم انگیز ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واکافتن/واکاویدن: آنالیز کردن، تجزیه و تحلیل کردن، گساندن ( جزء جزء کردن ) یک جسم یا مسئله یا گزاره یا. . . و موشکافانه بررسی کردن هر جزء آن . واکاو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاک ساختن: پاکسازی کردن. پاک ساز/پاکسازنده: پاکسازی کننده. پاک ساخته/پاکسازیده: پاکسازی شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلیلِ بودنِ همکردِ �کردن� برایم گنگ است، وقتی به راحتی می توان گفت �پاک ساختن� چرا پاکسازی کردن؟ هم کوتاه تر هم شیوا تر و خوش آوا تر. پاکسازی. پاک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هنودن: اثر کردن، تأثیر گذاشتن، هناییدن. هنایش: تأثیر. پی نوشت: این کار واژه با الگوبرداری از کارواژگانی چون نمودن و نمایش، سرودن و سرایش، افزودن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرمودن/فرمایش، نمودن/نمایش، ربودن/ربایش، سودن/سایش، افزودن/افزایش، سرودن/سرایش، اندودن/اندایش و. . . می توان با این الگو کارواژهٔ هَنودن را پیش نهاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در گویش لایزنگانی از توابع داراب استان فارس به معنای کمی چاق تر شدن و سرحال شدن به کار می رود. بن خان: مقالهٔ افعال کم کاربرد در گویش لای زنگانی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابرنهادهٔ فرهنگستان برای واژهٔ سلفی، از خود عکس گرفتن: خودعکس گرفتن: سلفی گرفتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مراقبت، مواظبت کردن، نگهداری کردن، نگه داشتن به زبان پهلوی. متشکل از پیشوند �هو� به معنای خوب و فعل داشتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افساردن: فعل گذرای افسردن در پارسیگ، معنا: سرد کردن، افسراندن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پایمردی کردن، میانجیگری کردن، میانگیری کردن، میانه گیری کردن، میانگی کردن، شفاعت کردن، پادرمیانی کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم ( مولانا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🔹اکنون زدگی ( presentism ) uncritical adherence to present - day attitudes, especially the tendency to interpret past events in terms of modern va ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکیه دادن چیزی بر چیزی ثابت. گویش قزوینی