کران کردن

لغت نامه دهخدا

کران کردن. [ ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بپایان بردن. به آخر رسانیدن. ( یادداشت مؤلف ) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنان به کوری روزگار کران کنند. ( تاریخ بیهقی ).
- از راه راست کران کردن ؛ منحرف شدن. از راه بیکسو شدن :
به استواری جای و به پایداری کوه
فریفته شد و از راه راست کرد کران.
فرخی.

فرهنگ فارسی

بپایان بردن . به آخر رسانیدن

پیشنهاد کاربران

کناره گرفتن، دوری جستن، فاصله گرفتن، کنار کشیدن، منصرف شدن؛ استاد انوری می سراید:
چون مرا در میان کشید غمت
از من دلشده کران چه کنی؟
به پایان بردن
گر عمر کران کنم به سودات * سودای تو را کران مبینام ( خاقانی )

بپرس