دور زدن


معنی انگلیسی:
circuit, circulate, curve, orbit, revolve, swing, turn, wheel, round, spin, whirl, arc, circle, skirt, compass, to go (or turn)round, to turn about, to make a u turn, to make adetour, to centre

لغت نامه دهخدا

دور زدن. [ دَ / دُو زَ دَ ] ( مص مرکب ) گردیدن. چرخیدن. چرخ زدن. طواف. گرد گشتن. گرد گردیدن. چرخ خوردن. ( یادداشت مؤلف ). گرد خویش برآمدن. حرکت دورانی کردن. رجوع به دور و دوران و دور کردن شود.
- دور زدن بحثی یا امری درباره موضوعی یا حالی ؛ درباره آن حال یا آن موضوع بحث کردن : این بحث در اطراف این موضوع دور می زند. یا این امر ما بین این سه حال دور می زند. ( یادداشت مؤلف ).
- دور زدن گردون به کام کسی ؛ بر وفق مراد وی بودن سیر چرخ. برمراد رفتن گردش آسمان :
گردون دون اگر دوسه روزی به کام تو
دوری زندمباش بدان غره زینهار.
حافظ ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گردیدن . چرخیدن .

واژه نامه بختیاریکا

لِرنیدِن
لیرِستِن

مترادف ها

twinge (فعل)
تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن

round (فعل)
گرد کردن، دور زدن، کامل کردن، بیخرده کردن

circle (فعل)
احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن

skirt (فعل)
احاطه کردن، دور زدن، دامن دوختن، دامن دار کردن، حاشیه گذاشتن به، از کنار چیزی رد شدن

environ (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور زدن، دور کسی یا چیزی را گرفتن

orbit (فعل)
دور زدن، به دور مداری گشتن، دایره وار حرکت کردن

revolve (فعل)
تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن

recur (فعل)
دور زدن، عود کردن، تکرار شدن، باز رخدادن

compass (فعل)
درک کردن، محدود کردن، دور زدن، محصور کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن، اختراع کردن، مدار چیزی را کامل نمودن، جهت کردن، با قطب نما تعیین کردن

perambulate (فعل)
دور زدن، پیمودن، گردش کردن در

wamble (فعل)
دور زدن، چرخ خوردن، احساس تهوع کردن، دور چرخاندن

send round (فعل)
دور زدن

فارسی به عربی

تنورة , دورة
دائرة

پیشنهاد کاربران

در گفتار دو معنا دارد:
۱_ بیرون رفتن برای خوش گذرانی، چرخ زدن.
بریم یه دوری بزنیم: برویم بیرون.
۲_دست به سر کردن کسی یا چیزی ( مانند قانون ) ، فریفتن برای انجام کاری که نباید، پیچاندن.
نمی تونی پلیس رو دور بزنی: نمی توانی پلیس را بفریبی.
Bypass
Circumvent
Bypass
Do an end run around
دور زدن مانع، شخص یا مقامی به منظور مواجهه نشدن با آن مانع
چرخ زدن
get around
( کسی را یا چیزی را_فعل متعدی )
مانعی را که عبور از آن نیازمند درگیری است از راهی دیگر و بدون مواجهه با آن پشت سر گذاشتن.
نقش واسطه ای را عقیم گذاشتن
( بازرگانی و تجارت ) نقش یک واسطه را در معامله بی اثر کردن و تهیه کالا از راهی نزدیکتر به مبداء با قیمت ارزان تر.

بپرس