پیشنهادهای فاطمه خزان (١٨٥)
فطرت سالم
حوزه میان رشته ای
Aguish cheek رخساری سرخ
سیمهایی از جنس چوب و ترکه
اختلاف ، نزاع
( بَ یَّ تُ سْ سَ ) 1 - کسانی که از دَم تیغ دشمن جان به در برده اند. 2 - بازمانده ، بجا مانده .
Rough, one of the roughest man
واسازی شده
حفظ کردن ، نگهداری کردن
''Live fast die young'' means people with fast and risky lifestyles often get into accidents and die prematurely.
Frivolous, reckless بی پروا، سبک سر
Fireplace
نرم تر، یکنواخت تر، متوازن تر
Place
معادل انگلیسی: intertwined
تنیده شدن، جمع شدن A bundle of small snakes folded tightly around one another because of the cold. دسته ای از مارهای کوچک به خاطر سرما در هم تنیده ...
Reading through something that is written in order to correct it.
ماهیت گذشته نگر
مظنه Alleged risk: مظنه ضرر
متعارف، معمول
دیگر
تصرف Article 108. Immediately after the performance of the marriage ceremony the wife becomes the owner of the marriage portion and can dispose of ...
تأیید معادل انگلیسی: Corroboration
اختیار ، حق خیار فسخ: حق فسخ معادل انگلیسی: the right of cancellation ( of the contract )
حاکی از چیزی بودن
موجب شدن ، موجب چیزی شدن
"In the name of Allah, The bountiful, The" Merciful به نام خداوند بخشنده "مهربان"
In the name of Allah, The" bountiful", The Merciful به نام خداوند "بخشنده" مهربان
خرگوش خونگی Flopsy is a common name for pet rabbits
سلطان
Rue, wild rue معنی اسفند یا اسپند هم میدهد
اونس یا انس از واحدهای جرم، مقدار ناچیزی درحدود 28. 3 گرم
to make different in some particular, as size, style, course ایجاد تفاوت در برخی موارد خاص، مانند اندازه، سبک، دوره
اهریمنی، اهریمن خو، بدذات وابسته به مفیستوفل یا مفیستوفلس ( شخصیت شعر فاوست اثر گوته ) ✓ مفیستوفلس نامی است که در ادبیات فولکلور آلمانی به شیطان د ...
Iranian vegetable soup
مفاهیم، مضامین
به همین ترتیب ، به این ترتیب
دیدگاه From a general point of view از دیدگاه کلی
Connotation vs. Denotation Connotation معنای ضمنی Denotation معنای صریح
Denotation refers to the literal meaning of a word معنای صریح
The connotative meaning of a word includes the feelings and ideas that people may connect with that word معنای ضمنی ( فرعی ) یک کلمه شامل احساسات و ا ...
( law ) a conditional release from imprisonment that entitles the person to serve the remainder of the sentence outside the prison as long as the ter ...
to be necessary to do a particular thing
بخش، دسته بندی
دسته بندی شده
دسته بندی شده، مقوله ای categorical aspects : جنبه های مقوله ای / از منظر دسته بندی
Come to grip with : فهمیدن
ظرف فقط یک روز
بومی مثال : ethnic restaurant رستوران غذاهای بومی
بازگویی