پیشنهادهای آرش ایرانپور (١,٦١٧)
زیوشی
زیوش
آموزانه
پژوهانه
یخ چینه
خون بهر
برسازه
گیرایی
گیرا
بریافت
بریافتن
پیکار تن به تن
پیکار
هندازی
در گویش بانشی گوشت لغم گفته می شود
در پارسی میانه: مَنگ در پارسی نو: بَنگ
در پارسی میانه: شامَک در پارسی نو: چکه
در پارسی میانه: پارَک / دانگ / ستیر
در شاهنامه: رنگ بوی
تبهکار
تبهکار
پرورنده
پرورنده
تازیانه
عنصر بورون نام خودش را از واژه پارسی بوره گرفته، پس شایسته است که این عنصر را بوره بنامیم.
عنصر بورون نام خودش را از واژه پارسی بوره گرفته، پس شایسته است که این عنصر را بوره بنامیم.
عنصر بورون نام خودش را از واژه پارسی بوره گرفته، پس شایسته است که این عنصر را بوره بنامیم.
عنصر بورون نام خودش را از واژه پارسی بوره گرفته، پس شایسته است که این عنصر را بوره بنامیم.
عنصر زیرکونیوم نام خودش را از واژه زرگون گرفته، پس شایسته است که این عنصر را زرگون بنامیم.
عنصر زیرکونیوم نام خودش را از واژه زرگون گرفته، پس شایسته است که این عنصر را زرگون بنامیم.
عنصر زیرکونیوم نام خودش را از واژه زرگون گرفته، پس شایسته است که این عنصر را زرگون بنامیم.
عنصر زیرکونیوم نام خودش را از واژه زرگون گرفته، پس شایسته است که این عنصر را زرگون بنامیم.
جفتگیری و آمیزش جانوران
دگرش
زرگر
در پارسی میانه: واچیک
در پارسی میانه: شمبلیتک در گویش های پارسی: شملیز
در پارسی میانه: شونبت
پینه جان گونه ای الگوی ریش که به ریخت یک تکه کوچک در میان است
تندرو
بارگُنج
واژه پارسی خامه را به چند معنی کار برده اند: ۱ - قلم ۲ - سرشیر همزده ۳ - ابریشم نتافته ۴ - بخش خمره ای گیاهان گلدار ۵ - هر چه خامی که ناخامش هم باشد
در پارسی میانه: میزش / چَمش / میشَک