پیشنهادهای آرش ایرانپور (٨٠٤)
بویا یعنی کسی که حس بویایی دارد
جارختی Wardrobe
در گویش بانشی به جوجه تیغی زوزک ( Zuzuk ) می گویند.
خرنگ ( Ĥorong ) در گویش بانشی به معنای زغال برافروخته است. نکته: به کار بردن واژه گداخته به عنوان صفتی برای زغال نادرست است، زیرا زغال ذوب نمی شود. ...
نکته: به کار بردن واژه گداخته به عنوان صفتی برای زغال نادرست است، زیرا زغال ذوب نمی شود. گداخته یعنی ذوب شده ذوب یعنی تبدیل جامد به مایع
نکته: به کار بردن واژه گداخته به عنوان صفتی برای زغال نادرست است، زیرا زغال ذوب نمی شود. گداخته یعنی ذوب شده ذوب یعنی تبدیل جامد به مایع
رشت ( Rašt ) در گویش بانشی به معنای خاکستر است.
ردپا [در گویش بانشی]
بز جوان
در گویش بانشی دوگون ( Dowgun ) به معنای مرغ مادر است.
بز نر
صدای بزغاله ( یا بز )
صدای بز نر
نوعی گیاه خودرو خوراکی در دشت و کوهستان
بشمه ( Bošme ) آبچکی از جنس نی که بر دیوار های خشتی می سازند تا باران دیوار را نخورد.
زدی ( Zodi ) شیره درخت بادام
قیچی بزرگ بدون محور ثابت برای پشم چینی
ریخت درست این واژه چاکو است چاکو یعنی ابزاری برای چاک دادن
همان چلاندن
یکی از بخش های شهرستان انشان ( بیضا ) است که مرکز آن روستای بانش می باشد.
کاسه کوچک
یکی از گویش های زبان پارسی است که در روستای بانش و برخی از روستا های دیگر بخش بانش بدان سخن می گویند. بسیاری از واژه ها که در گویش معیار با واژه هاز ...
در برخی گویش های پارسی به حیاط اوشا ( Owšā ) می گویند. این واژه پارسی می تواند جایگزین واژه تازی حیاط نیز باشد.
هسواچ
استوره
صعب: دشوار عبور: گذر دشوار گذر = دشگذر ۱ - واژه دشگذر را استاد دهخدا تایید کرده ۲ - واژه سخت متضاد نرم است و دشوار متضاد آسان، سخت را نباید به جای د ...
۱ - واژه قرمه به واژه گرم نزدیک است شاید ریشه نخست آن گرمه بوده است. ۲ - شاید این واژه از گُر آمده باشد، ( گر گرفتن )
قَمه: رزم افزاری که از کارد بزرگ تر و از شمشیر کوچک تر است. قمه دولبه و بدون خمیدگی است،
واژه قاشق برگرفته از واژه کفچک بوده است که در این واژه زدایشِ آوایی ف رخ داده است و به دیسه کچک در آمده و سپس با دگرگونی آوایی ک←ق به قاشق دگرریخته ش ...
خوابگاه
ناوردایی
وردا
وردایی
وردش
وردا
ناوردا واژه ای پارسی به معنای غیر قابل تغییر است که عبارتی تازی می باشد.
وردا واژه ای پارسی به معنای قابل تغییر است که عبارتی تازی می باشد.
همامون واژه ای پارسی به معنای متقارن که واژه ای تازی است.
چیزی میان دج و آوه
ماست بسته
نارسنگ رنگ ناری
قرمز جگری
در گویش بانشی این را چَرک ذرت می نامند. که به معنای زلف ذرت است
کمت نام اصلی سرزمینی است که عرب ها آن را مصر و انگلیسی زبانان با الگوگیری از یونانی ها آن را ایجپت نامیدند.
نام یکی از شاهان خسرویانی گرجستان
فرماندار شوش در سال های پایانی اشکانیان
نام یکی از شاهان پادوسبانی