پیشنهادهای صالح (٨٨٥)
به همریخته، نا مرتب، شلوغ پلوغ.
شکایت کردن.
پخش و پلا شدن، له شدن.
به صورت تحمیلی، زوری، با سماجت.
آدم روانی، دیوونه.
از مخمصه/دردسر کسی رو نجات دادن، برای کسی پا در میونی کردن.
حیوون، مزاحم، پدرسگ.
چرب زبانی، زبون بازی.
وسیله ای رو در جایی و برای یک مدت معین خوابوندن، قفل کردن و استفاده نکردن.
در پزشکی : سطح اکسیژن.
در پزشکی : مخفف میکروگرم.
حرص کسی رو درآوردن، آزار دادن کسی، روی اعصاب رفتن.
به من ربطی نداره، چیزی از من کم نمیشه.
یه عالمه پول به دست آوردن ( به جیب زدن ) ، سود کلانی کردن.
تو خیلی به من لطف داری.
مزاحم شدن، باعث زحمت شدن.
سرحال/پا بودن، مناسب بودن برای کاری، تیز و فرز بودن.
شوخی کردن، سر به سر گذاشتن، مزاح کردن.
نه به خدا.
پناهگاه/مرکز نگهداری حیوانات شهری ( ولگرد/بی صاحب ) .
دیوونه ها، خل و چل ها.
ابطال یک محاکمه به دلیل اشتباه، سوء رفتار و یا خطای شرکت کنندگان در آن.
برو پی کارت، ولم کن، دست بردار.
برای مدتی زندانی شدن، حبس کشیدن.
حساب ها باید تسویه بشوند.
درگیر شدن، دعوا کردن، گلاویز شدن.
دوستان در تنگنا، دوستان گرفتار، دوستان نیازمند ( کمک ) .
بازی، دلقک بازی.
آدم جالب، بامزه.
آدم خل و چل، دیوونه.
نمیخوام تو ذوقت بزنم، نمیخوام روت رو زمین بندازم.
اتفاقات نامحتمل، باورنکردنی، غیرمنتظره.
چقدر چندشه، عجب آدم چندشی.
به معنی به یادآوردن چیزهایی است که میخواید/دوست دارید. یادآوری بعضی از خاطره های زندگی ( خوباش ) .
یک اصطلاح محبوب که از دهه 1970 رواج یافته و در اصل یک روش استعاری برای دعوت از کسی برای تجربه هیجان و انرژی شهر نیویورک است که به عنوان "سیب بزرگ" نی ...
- عامل پافشاری - طرفِ مُصِرّ - جنبه ی سمجِِ قضیه - وجه مصمم - اونی که یکدنده است - فرد دارای پشتکار
پرواز کردن، عازم شدن.
در اصطلاح عامیانه : به احتمال قوی، مطمئناً، بدون شک.
اَه!، ای بابا!
یه جور الگو ( ی تکرار ) .
الهامات
برو دیگه، فقط برو.
در اصطلاح عامیانه به معنی : برو به درک، برو گمشو، گور بابات.
نام یک زندان در آمریکا واقع در ایالت ایلینوی.
گیر/گرفتار آدمای ناجور/بدی شدن.
معادل ضرب المثل : احتیاط شرط عقله.
وقت ندارم، عجله دارم، سرم شلوغه، کار دارم.
اسلحه ات رو بنداز.
این کار مثل آب خوردنه.
یکی از اعضای مافیا/گروه خلافکاران/تبهکاران.