پیشنهادهای صالح (٤٥٧)
قلمرو، حکومت، پادشاهی
افرادی که در یک گروه، ( معمولا ) به دلیل حرکت آهسته تر، از دیگران جدا می شوند ( جا میمانند ) .
یک بیماری باکتریایی مسری که علائم آن تب و هذیان بوده و معمولاً با تشکیل بوبوها ( طاعون بوبونیک ) و گاهی اوقات عفونت ریه ها ( طاعون پنومونی ) همراه اس ...
تنی به آب زدن، آب تنی کردن مثال : I think you need to take a little dipity dip. فکر میکنم که نیاز داری یه تنی به آب بزنی.
یک فرد احمق یا مزاحم، افکار یا صحبت های احمقانه
طرفداران، پیروان، حامیان
یاد کردن، مرور کردن، خاطره بازی کردن مثال : Swapping old war stories. از جنگ های قدیم یاد میکنید.
بیگانگان، دشمنان، وحشی ها
پاها ( زن )
ترک بازنشستگی، مجدد به سر کار رفتن
1 ) حرکت آهسته یا ریتمیک به عقب و جلو یا از یک طرف به سمت دیگر . 2 ) کنترل یا نفوذ ( روی یک شخص یا روش کاری ) .
شهری در مرکز غربی هند و در جنوب شرقی بمبئی
تزیین کننده ها، مسئولین طراحی دکوراسیون
کلمه هندی : راهب => مردی که به کتاب مقدس به خوبی آگاه است.
جابه جایی/حرکت سریع چشم ها تند باز و بسته کردن/شدن سوسو زدن نور شمع /چراغ نمایان شدن درخشیدن پرپر زدن
لرزیدن، مردد بودن، دو دل بودن
نوشیدنی شکلاتی
نوعی نان محلی هندی => نان های مسطح کوچک و بدون خمیر که بر روی ماهیتابه تهیه میشوند.
پیش دستی کردن، جلوتر بودن، رودست زدن
ساندویچ هایی هستند که با سوسیس کبابی و نان باگت درست میشوند.
شهرک ها ، منطقه ها، بخش ها
از بین رفتن، نابود شدن
زنبوری بزرگ که پوشیده از موهای کوتاه است و هنگام پرواز صدای بلندی از خود تولید می کند
تشخیص ضعف یا آسیب پذیری در حریف، رفتن به سراغ حریفی که ضعیف شده
بهبود/ افزایش دانش یا مهارت در یک زمینه خاص
خروج آب با فشار از شلنگ ( آتش نشانی ) یا لوله
ضربه زدن، بلوکه کردن ضربه حریف
عقب نشینی کردن، کوتاه آمدن
حالت هیجانی، عصبی، آشفتگی یا گیجی. مثال : You've got him all in a tizzy and I know you're only using him to get back at me تو اون رو گیج کردی و من ...
مایه شرم، تأسف
رنگین کمان
به طور مخفیانه و تدریجی به ( یک سازمان، مکان و غیره ) دسترسی پیدا کنید به ویژه به منظور کسب اطلاعات سری.
باران های موسمی یا فصلی که در مناطق استوایی میبارند.
شکل گرفتن، تشکیل شدن
خسته کردن حریف در یک مسابقه
حمله یا انتقاد متقابل
1 ) سقوط ناگهانی، ناشیانه یا سر به سر 2 ) فنر دستی، سالتو در هوا، یا دیگر شاهکارهای آکروباتیک
سقوط کردن، از دست دادن تعادل
تلو تلو خوردن، تعادل نداشتن
نگهبان ها، سربازانی که برای نگهبانی یا کنترل دسترسی به یک مکان گماشته شده اند.
باند یا گروه های تبهکار خیابانی
تعادل، توازن مثال : the city totally out of whack. شهر کاملا خارج از توازنه.
مقاومت کردن مثال : evading arrest - > مقاومت در برابر دستگیری.
درب و داغون کردن، خراب کردن
احمق ها، بی خاصیت ها
برقرار شدن، اجرا شدن مثال : . Justice demands that i kill him با کشتن او، عدالت اجرا میشه.
اعتماد نداشتن، اعتماد نکردن
فعل : 1 ) چیزی انعطاف پذیر و نسبتاً مسطح ) روی خود خم شود به طوری که قسمتی از آن قسمت دیگر را بپوشاند. 2 ) چیزی را ( با یک ماده نرم یا انعطاف پذیر ...
خوشحال کردن، خشنود کردن
زیاد بودن، به تعداد/مقدار زیاد موجود بودن