تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این عبارت برای اظهار تعجب به کار میرود و برای زمانی است که کاری خارج از عادت از کسی سر بزنه - > به بیان ساده تر : تا حالا از این کارا نکرده بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور کامل فهمیدن، پی بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داشتن رابطه جنسی با کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خم شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شکست یا غفلت از انجام/ شرکت در کاری که قبلاً برنامه ریزی/ توافق یا محول شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با اعتماد به نفس برگشتن به جایی انگاری که قبلا اتفاقی نیفتاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معلولان مغزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از جا کندن، شکستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برگشتن از جایی یا چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طلسم ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور مفتضحانه شکست خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چه تصادفی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مؤدب بودن و دردسر درست نکردن

پیشنهاد
١

شرکت کردن حتمی فرد در یک رویداد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک روز ناخوشایند، به ویژه روزی که در آن احساس می کنید جذاب نیستید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کسانی اطلاق میشود که برای دیگران زندگی میکنند، به دیگران اهمیت میدهند، به دگیران عشق و محبت می ورزند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شکارچیان ارواح

پیشنهاد
٠

فیلمی که از بچگی میدیدی و باهاش بزرگ شدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک دستاورد غیرمنتظره و عالی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قدیمی، رسمی و کسل کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهم بودن، اهمیت داشتن مثال : his male ego counts for something غرور مردانه اش براش اهمیت داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رد کردن، قبول نکردن، نپذیرفتن مثال : he's already blown out six applicants معنی : اون تا حالا شش متقاضی رو رد کرده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تحویل دادن، کسی یا چیزی را رساندن، پیاده کردن، به خواب رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اومدن، وارد شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حقه باز، شیاد، کلاه بردار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادآوری، مرور، خاطره بازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترفند جادویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش بینی کردن، گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد یک واکنش یا احساسات شدید در کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چکاپ کردن مریض، آمار کسی رو در آوردن، پرس و جو کردن در موردوضعیت کسی

پیشنهاد
٠

به سرعت در یک کار موفق شدن، در میان یک گروه محبوب شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برخورد کردن یا رو به رو شدن با کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در نظر گرفتن، لحاظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

استفراغ کردن، بالا آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرخیدن، گیج رفتن سر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرکت دادن، جا به جا کردن مثال : It wan't my fingers sliding around on the pointer معنی : انگشت من نبود که نشانگر رو جا به جا کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با صدای بلند گریه کردن، ناله کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیروان یا مریدان یک فرقه، فرقه گرا ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنده کاری ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاجران، بازرگانان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خالی کردن/شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متوقف کردن رشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریم سر/سراغ اصل مطلب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قانون/اسرار دولتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منافع شخصی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دادخواست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نظام اجتماعی که فاصله طبقه ضعیف و ثروتمند آن کم باشد؛ به بیان ساده تر : نظام اجتماعی فاقد فاصله طبقاتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غلط املایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضمیمه ها ، پیوست ها