پیشنهادهای صالح (٧١٢)
مادر ترزا به عنوان یک راهبه کاتولیک بود که زندگی خود را وقف کمک به محروم ترین افراد جامعه، به ویژه در زاغه های کلکته، هند کرد. **در محاوره به عنوان ...
فاصله گرفتن، فاصله را زیاد کردن، سبقت گرفتن.
پیروز شدن، برنده شدن.
ضربه خوردن، کتک خوردن.
با کسی در افتادن.
کلاه سافاری، که بهش کلاه ایمنی گرمسیری یا کلاه آفتابی هم میگن، یه جور کلاهه که برای محافظت از آفتاب توی آب و هوای گرم و استوایی طراحی شده.
شن کش.
کارگاه خبره/باهوش، ابر کارآگاه.
کسی رو به سزای اعمالش رسوندن.
آماده بودن ( برای انجام کاری ) .
خدای من.
بازداشتگاه.
معرفی میکنم خدمت شما، دعوت میکنم به محضر شما؛ مثال : I give you Scrooge McDuck.
فقط خودتی و خودت؛ مثال : Genie, party of one.
پوستت کنده است، کارت تمومه، کارت با کرام الکاتبینه.
بیا ( باید ) یکم خوش بگذرونیم.
دوران خوبی بود، حیف که تموم شد.
غنائم/ثروت گران بها، جایزه ارزشمند.
جرعه جرعه، قلپ قلپ.
بلندشو، پاشو.
قصر، کاخ، عمارت، خونه.
آخ جوون، ایول.
عجب معجزه ای، باورم نمیشه.
مایل هستی؟، مایلی . . . ؟، دوست داری؟
خرابش نکن.
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
اون احمق به تاریخ پیوست.
هیزم شکن.
وزیدن، دمیدن، گذشتن.
متولد چه ماهی هستید؟
عاشق بهم ریختنِ همه چی ام! عاشق اینم که همه جا رو به هم بریزم!
سگ های ولگرد کثیف.
آویزون کردن، نصب کردن به دیوار و . . .
میخواست سرت کلاه بذاره، گولت بزنه، سرت شیره بماله، بازیت بده.
عهده داشتن، برگزار کردن، بر عهده . . . است.
خسیس، کوته فکر.
به درد نخوره، مسخره است.
عالی بود، باحال به نظر می اومد.
خاراندن پشت
سر هم کردن، درست کردن، ساختن.
از مد افتاده، از دنیا بی خبر.
اخراج شدن، بیرون کردن.
یکم استراحت کن.
احمق، دست و پا چلفتی.
من به خنسی خوردم، پول کم دارم ( ندارم ) .
والا ما هم موندیم، خودمونم نفهمیدیم.
معادل ضرب المثل : سحرخیز باش تا کامروا شوی.
یه لحظه صبر کن!
مار خوش خط و خال، آدم آب زیر کاه، مارمولک موذی.
یاد گرفتن
دخترها
مرد/آقای خوش تیپ
مایل به شکایت هستید؟
صبر کنید، دست نگه دارید.
نازک نارنجی/سوسول/ ترسو بودن.
اوه، عجب، خدای من.
اراجیف، مزخرفات.
خونه خودتونه، تو این خونه مهمون مایید، خرج های شما تو این خونه ماست.
لعنت بهش، گندش بزنن.
چاپلوس ها، متملق ها، دستمال به دست ها.
کلاه بردارها، حقه بازها، دزدها.
کلاه را از روی سر به نشانه احترام برداشتن.
اراذل و اوباش، آدم های بی سر و پا.
کار غلط یا زیر زیرکی ( پنهانی ) ، اصطلاح عامیانه اش میشه : کاسه ای زیر نیم کاسه است.
این قیمت واقعا عالیه، این قیمت یه جورایی مفته.
مردیکه بی ارزش، بچه پر رو.
ورد محافل شدن، گل سرسبد یک جمعی شدن.
من هم ( با این پیشنهاد ) موافقم.
آشغال ها
ناپدید شد، از دست رفت، پرید.
دیگه مثل قبل خوب نیستم، دارم از فرم خارج میشم.
آفرین، همینه، اینجور روحیه رو دوست دارم.
موذی
در آن سوی/ طرف
من اینقدرها هم گیج نیستم.
تحویل دادن ( تکلیف، گزارش ) - > مثال : we gotta have a report on gravity to drop on her by tomorrow morning.
باعث افتخاره.
بالون هوایی
آویزان بودن / ماندن.
بیرون رفتن، خارج شدن.
داور
به فنا ( گا ) رفت.
شعار تبلیغاتی
پولی تو جیبی ها، پس اندازها
از دردسر/بحران خارج شدن، قصر در رفتن.
شغل پیش خدمتی
با کمال میل.
چرت و پرت، مزخرف
احمق درجه یک
عزیزم
ماچ و بوسه کردن، لب گرفتن.
از بالا تا پایین.
کسی رو طلسم/جادو کردن
ایش، اه
رفقا، دوستان
برترین، بهترین، فوق العاده ترین
حواس پرت
جنایتکار خشن و بی پروا.
بی مصرف، بی خود، کثافت.
تیپ زدن، به خود رسیدن
آفرین به کار خوبت.
فراری دادن، وادار به فرار کردن.
تازه کار، کم تجربه.
در افتادن با . . . ، درگیرشدن با.
مرد/آدم خوب، تحسین برانگیز.
مرتبط بودن، در ارتباط بودن.
به معنی : ها ها ها، خیلی خنده دار بود!
باند برای فرود آماده است.
لذت/تفریح کسی رو خراب کردن.
برای بیان تعجب، مثلاً : Oh, my golly - gosh. اوه خدای بزرگ.
آدم ابله، احمق
منظورت رو گرفتم ( متوجه شدم ) .
( ابزار/وسیله ای که ) دقیقاً در آن لحظه یا موقعیت به خصوص ایده آل، مطلوب یا مفید باشه.
صدای جیغ، جیغ زدن
من حرفم رو زدم، من سر حرفم هستم.
جلوتو به پا.
بذار برم.
ریز، فوق العاده کوچک
نروژ
قاپیدن، دزدیدن
دزدیدن اسب، اسب دزدی
تو متفاوت/خاص هستی.
متجاوز به مال دیگری، کسی که به طور غیرقانونی ملکی را تصرف کند که دیگری نسبت به آن ادعای قانونی دارد
وسایلتون رو جمع کنید، آماده سفر بشین.
دستیابی، دست پیدا کردن به چیزی - > مثال : she Said she came into a stash of gold او گفت که به یه ذخیره طلا دست پیدا کرده.
خنک کردن، خنک شدن
فردی با موهای طلایی/بلند
مسئله اینه که. . .
با تشکر از شما جناب کتابدار عزیز ولی من این عبارت رو از خودم در نیاوردم، در قسمت 29 انیمیشن DuckTales 1987 و در انتهای این قسمت، شما میتونید این عبار ...
تا ته پدال گاز رو فشار دادن.
موجودات زیر زمینی - > به طور کلی به گونه ای از موجودات زیرزمینی که در اتاق هایی واقع در اعماق زمین زندگی میکنند گفته میشود.
اینجا چه خبره؟
تدبیری اندیشیدن
جان سالم به در بردن، سالم بیرون اومدن.
( با پاراشوت ) ازهواپیما پریدن.
محکم بگیرید، سفت بچسبید
آماده شدن
قایق گشتی
عالی به نظر رسیدن
منتظر بودن
دستور حمله را صادر کردن
شهردار
نیازی به گفتن نیست، همانطور که انتظار می رود
آقا
آرزوی فرود خوش/خوبی دارم برات.
باید به شما تبریک بگم.
دختر کوچولو
آماده شدن برای زدن توپ ( بیشتر در ورزش بیس بال ) .
گفتاری برای درخواست از مردم برای توقف صحبت در جلسه یا مجلس.
مدرک بی چون و چرا
شخصی که وانمود می کند شخص دیگری است یا احساسات یا توانایی هایی دارد که واقعاً ندارد.
حالتی است که در آن شخص اظهاراتی را بیان می کند که به نظر می رسد به وضعیتی دردناک / شرم آور / ترسناک اشاره دارد.
ای داد بر من، ای واای
صبح بخیر؛ روز بخیر
در حال فروپاشی یا ریزش
اول شب، سر شب
قلب، قلبی. مثال : cold heartedly evil - > قلبی سرد و شیطانی.
پلیس ها
اگر کاری را از روی by the seat of you dress انجام می دهید، یعنی آن را صرفا بر اساس تجربه شخصی و استدلال خودتان انجام می دهید.
آبکاری شده با قلع
چه باعث شد دیر کنی؟
افراد سر پست هاتون قرار بگیرید، افراد برید سرجاهاتون.
عالی، مطلوب
عجب، باورم نمیشه.
برای انجام وظیفه حاضر هستیم.
بازیگران/دست اندرکاران فیلم ها یا برنامه های تلویزیونی
سریع و برق آسا
مادربزرگ
داشتن احساس قوی نسبت به چیزی.
پیدا کردن یا یافتن چیزی زودتر از کسی دیگر
مشکوک به نظر میاد
پیشاهنگ های کوچک
دل تنگ کسی شدن
دستورات سخت گیرانه ( سفت و سخت )
عجله کن، زود باش بیا
به این معنی است که کسی از چیزی خسته شده یا دیگر به آن علاقه ندارد، معمولاً به این دلیل که ناامید کننده یا آزاردهنده شده است. در واقع بیانگر احساس کن ...
شلوغ، مملوء از جمعیت
محل/جای به درد نخور
خیلی محبت کردی، خیلی لطف کردی
بهم یه فرصت بده.
زل زدن به کسی یا چیزی.
نداشتن هیچ کس یا هیچ چیزی که به اندازه آن شخص یا چیز مدنظر که خوب، ماهر، ارزشمند و . . . باشد. معنی عامیانه : نبود هیچ راه فراری.
در مورد چیزی یا کسی نامطمئن بودن، در باور چیزی مشکل داشتن.
فکر کنم همین طوره.
این اصطلاح به معنی : کسی که زیاد حرف ( تهدید ) می زند، اما واقعاً در مقابل تهدیدش عمل نمی کند.
( در داستان های علمی تخیلی ) یک مانع نامرئی از نیرو/انرژی.
در اصطلاح عامیانه به معنی کف دستش هستش؛ به عنوان مثال : He knows mount rushmore like the back of his hand. معنی : او کوه راشمور رو مثل کف دستش میشن ...
گاو صندوق
درخواست بیش از حد ( انتظار )
به کسی رفتن، به کسی شباهت داشتن
تهدید کردن، ترساندن با تهدید کاری انجام دادن، با تهدید و ایجاد ترس و خفقان حکومت کردن.
شایعه شده است . . .
خرابکار
ننه من غریبم بازی در نیار
( کسی ) را بسیار عصبانی یا آزرده خاطر کردن.
در خاطر کسی ماندن، کسی رو از یاد نبردن
نوعی ربات جنگجو
خونه داری، انجام کارهای خونه
هوش و قدرت ( جسمی )
هیجان انگیزترین
به سرعت رفتن ( دور شدن ) . مثال : You want Zipped Off to that Convention without me.
ملاقات کردن، برخورد کردن.
بسیار تاثیرگذار یا چشمگیر؛ فراتر از حد معمول ( به خصوص در اندازه یا مقیاس ) .
بار کامیون، محموله داخل کامیون.
حقیرانه، پست
ابراز تمایل برای ارائه کمک یا کمک به کسی؛ به مانند جمله : If there is anything I can do to help, please let me know. معنی : "اگر کاری میتونم انجام ...
رفتن به جایی قبل از دیگران، زودتر از دیگران به جایی رسیدن
خراب کردن، آسیب زدن به جایی
کمک به تقویت شخصیت یک فرد؛ بدین صورت که : از نظر عاطفی قوی تر، مستقل تر، و بهتر در مقابله با مشکلات باشد.
افزایش ناگهانی قدرت ( جریان برق )
استخرها
پیدا کردن یا ارائه راه حل برای یک مشکل یا فاجعه.
مطلقا هیچی. مثال : i get the power of the keystone an the chars, and you get squat
بچه گوسفندها ، بره ها
اغلب به صورت طنز استفاده می شود و به این معنی است - > هر کس چیزی را تصادفی پیدا کند حق دارد آن را نگه دارد.
وقت گذروندن با کسی ( به عنوان دوست یا همراه ) با کسی بودن همراه کسی بودن هم دست بودن
1 - خسته کننده 2 - آزار دهنده ( به دلیل تکرار زیاد و یکنواختی )
ماندن در جایی برای یک مدتی
شنل پوش ها
پرتاب شدن
دارم روش ( روی آن ) کار میکنم.
یک کپسول یا قایق به گنجایش یک نفر که در مواقع اضطراری برای فرار از کشتی یا سفینه فضایی استفاده می شود.
چهره یا منظره ناخوشایند، رقت انگیز
آروم باش، دست نگه دار
یه معنی کمتر دیده شده هم داره : تسلط ( مهارت ) داشتن در استفاده از چیزی - > مثال : i've got this down. من در استفاده از این وسیله تسلط ( مهارت ) د ...
به شدت با حرفی که به ما گفتی موافقیم.
گم شدن
تکان خوردن
برای بیان "صدای یک انفجار شدید"
نابودسازی خود، خودنابودساز، نابودسازی خودکار خود
در کاری به اندازه کسی که فوق العاده خوب است، خوب بودن.
تعیین کردن، مشخص کردنِ ( محدوده چیزی )
خزیدن ( در اصطلاح : فرار کردن )
بیرون کردن، اخراج کردن
پوشش دادن
سرزمین موج های آبی
مقایسه متقابل یا رو در رو ( چهره به چهره )
به سبک یا روش خود/خاص
اندازه/سایز بزرگ، بزرگ مقیاس
بی سر و صدا کاری انجام دادن
کار من تمومه
شوخی کردن
مردن، به کشتن دادن
حرف های خرافاتی ها
اعمال/کارهای بچگانه
کلاه گذاشتن سر کسی، حقه بازی کردن
تخریب شدن، خالی از سکنه شدن
خرخون، کسی همه اش سرش تو درس و مشقه
پیله ها، تخم ها
مواظب خودتون باشید
وحشتناک تر، عجیب تر
شوخ طبع، کسی که شخصیت شوخ طبعی داره
تور انداختن برای شکار/ماهیگیری
بردن به جایی برای مشاهده یک رویداد/چیزی
روایت
بیخیال شدن، در اصطلاح خودمونی "بکش بیرون".
میتواند مخفف موارد زیر باشد : Law Judge - > قاضی/مجری قانون. Law Journal - >مجله/روزنامه حقوقی. Lord Justice - > رئیس دادگستری، قاضی دادگاه استینا ...
کودن ها، اسکل ها
دهن کسی رو سرویس کردن، کسی رو شکست دادن
سرعت بخشیدن، تسریع کردن
ولگردها، دزدها
دیواری در خانه یا محل کار شما است که بر روی آن تمامی لوح های تقدیر، گواهینامه ها، جوایز، افتخارات و تصاویر خود را که در حال دست دادن با اشخاص مهم هست ...
فردی که شیفته تکنولوژی به خصوص کامپیوتر است
چسبیدن به کسی یا جایی
یک قرص مکیدنی با طعم نعناع برای خوش بو کردن نفس.
قلاده ای برای گربه یا سگ که برای کشتن یا جلوگیری از کک ها با حشره کش آغشته شده است.
محل سقوط/حادثه
کنار اومدن، علاقه مند شدن نسبت به یکدیگر
آدم یبس و نچسب
به زندان رفتن/افتادن
نیروهای اداره پلیس
صحبت کردن به شیوه ای فریبنده با یک نفر به منظور تلاش برای پنهان کردن حقیقت یک موقعیت یا احساسات شخصی.
فرار کردن، جستن، گریختن
هل دادن
آبراه ( سوراخ ) فاضلاب
در بیس بال به معنی زدن توپ به بیرون از زمین میباشد.
یه مشت ولگرد، اراذل و اوباش
احمق بزرگ
جر و بحث کردن، یکی به دو کردن
اضافه کار
با فندگی مثال : Machine Woven fabrics - > ماشین بافندگی
منحرف شدن از چیزی ( مثلاً : بحث )
جلسه شورا
خانه سالمندان
مشروب خواری
سکوی پرتاب ( پیشرفت )
با سر و صدا وارد شدن
با عجله وارد شدن
توطئه چیدن، دسیسه کردن/چیدن
احمق ها
خلاف کارهای خرده پا یا تازه کار
نیزه خوردن
فرسوده/کهنه شدن
سوخت پاش
باعث خجالت شدن، خجالت کشیدن، از خجالت آب/سرخ شدن
کینه ها، دشمنی ها، دشمن تراشی ها
پیرمردها
کینه به دل گرفتن
به صورت منجمد ( فریز ) نگهداری کردن/شدن
بازسازی کردن، از نو ساختن
فروش ویژه
خیلی نجیب، خیلی خانوم
سر و کله ( کسی ) پیدا شدن، به صورت ناگهانی آمدن مثال : . She suddenly wandered in 2 years ago معنی : دوسال پیش یهویی سر و کله ش پیدا شد.
به هم ریختن، از حالت عادی خارج شدن
پشت دیگران رو خالی کردن
معامله کثیف
شخصی که از تماشای پنهانی افرادی که لباس هایشان را در می آورند یا درگیر فعالیت های جنسی می شوند، لذت میبرد.
زخم ها، خراش ها، لکه ها
کپک زده، بو گندو
تو باغ نبودن، تو هپروت بودن، حواس جمع نبودن
رد کسی رو زدن، کسی رو ردیابی کردن
چاق، شخصی که اضافه وزن دارد
به این طرف و آن طرف کشاندن
گیر انداختن، گرفتن
ابتلا ( به بیماری )
چیزی را از سر وا کردن، دست به سر کردن
مالیدن، مالوندن ( مثلاً ماشین )
مدرک غیرقابل انکار
دست و پا چلفتی، احمق
پنجه ها
جوگیر بودن، اعتماد به نفس کاذب داشتن
عقل ( هوش ) از سر کسی پریدن
خیلی عصبانی شدن، جوش آوردن
چرت و پرت گفتن، دری و وری گفتن
( باید ) میدونستم که اینطوری میشه
کلاهک خوشه ای، بمب خوشه ای
غرغرو
جنگنده تک سرنشین
فحش به معنی : بی ارزش، بی مقدار، آشغال
الهه، استاد، خبره
استقبال گرم و صمیمی
رُس طرف رو کشیدن، مثل خر از کسی کار کشیدن
از سر راهم برو کنار
بی پول شدن
کسی رو کت بسته تحویل ( پلیس ) دادن
پول داشتن
گرفتن، ربودن
یه اصطلاحه به معنی این که دیگه ادامه این کار فایده نداره و به جاش میشه از عبارات زیر استفاده کرد : - دست بردار - تسلیم شو - دیگه فایده نداره - بس ...
پشت، عقب
گروه، دسته
ایرادی نداره، مشکلی نیست، اعتراضی وجود نداره
مست کردن
دورگه
دردسر بزرگ
چرب کردن
پا زدن در هنگام شنا کردن
در زندان ها به "سلول بغلی" گفته میشود.
خسته از نظر جسمی یا روانی، ضعیف، آدم نئشه
آدم ترسو، بزدل
هجوم بردن، حمله کردن
موانع، سنگرها
کندن پوست ( جانوران )
کنایه به کسی که موهای فر بلندی دارد. مثال : Hey, Bush - head معنی : آهای، کلم بروکلی : )
عجب آدمای مزاحمی، عجب آدمای دردسرسازی
کتک زدن
یه ذره، یه کم مثال : I am not even able to help in a small way. معنی : من قادر نیستم حتی ذره ای بهت کمک کنم.
بریدن، قطع کردن
آزاد شدن با گذاشتن وثیقه
عدم توانایی در کنار آمدن یا تحمل کردن یک وضعیت بد
دست از سرم بردارین، اذیتم نکنید، ولم کنید، منو به حال خودم بذارین
رئیس بازی در آوردن، گفتن اینکه چه کاری انجام بده و چه کاری رو نه، امر و نهی کردن
پیرزن ها
اتحاد/ازدواج مقدس
بیرون انداختن، پرت کردن
جامعه/فرقه مخفی
زیر و رو کردن، جستجو کردن، کنکاش کردن
حل و فصل، توافق انجام شد، ترتیب های لازم داده شد
انصراف از کار یا فعالیت به دلیل سختی یا خستگی
اشاره به فوق العاده بودن یک چیز یا مکان
تقلیل یافته کلمه خانم و بیشتر برای صدا کردن یه خانم/زن مجرد به کار میرود و جنبه کنایی دارد ( یه چیز تو مایه های خانوم کوچولو ) .
به منظور قدردانی از لطف کسی استفاده میشود؛ به عنوان مثال : that's really sweet of you واقعا باعث افتخار منه
شامل انعام نمیشه
اون پسره اذیتت کرده ؟
این عبارت برای اظهار تعجب به کار میرود و برای زمانی است که کاری خارج از عادت از کسی سر بزنه - > به بیان ساده تر : تا حالا از این کارا نکرده بود
به طور کامل فهمیدن، پی بردن
داشتن رابطه جنسی با کسی
خم شدن
شکست یا غفلت از انجام/ شرکت در کاری که قبلاً برنامه ریزی/ توافق یا محول شده است.
با اعتماد به نفس برگشتن به جایی انگاری که قبلا اتفاقی نیفتاده
معلولان مغزی
از جا کندن، شکستن
برگشتن از جایی یا چیزی
طلسم ها
به طور مفتضحانه شکست خوردن
چه تصادفی
مؤدب بودن و دردسر درست نکردن
شرکت کردن حتمی فرد در یک رویداد.
یک روز ناخوشایند، به ویژه روزی که در آن احساس می کنید جذاب نیستید.
به کسانی اطلاق میشود که برای دیگران زندگی میکنند، به دیگران اهمیت میدهند، به دگیران عشق و محبت می ورزند.
شکارچیان ارواح
فیلمی که از بچگی میدیدی و باهاش بزرگ شدی.
یک دستاورد غیرمنتظره و عالی
قدیمی، رسمی و کسل کننده
مهم بودن، اهمیت داشتن مثال : his male ego counts for something غرور مردانه اش براش اهمیت داشت.
رد کردن، قبول نکردن، نپذیرفتن مثال : he's already blown out six applicants معنی : اون تا حالا شش متقاضی رو رد کرده.
تحویل دادن، کسی یا چیزی را رساندن، پیاده کردن، به خواب رفتن
اومدن، وارد شدن
حقه باز، شیاد، کلاه بردار
یادآوری، مرور، خاطره بازی
ترفند جادویی
پیش بینی کردن، گفتن
ایجاد یک واکنش یا احساسات شدید در کسی
چکاپ کردن مریض، آمار کسی رو در آوردن، پرس و جو کردن در موردوضعیت کسی
به سرعت در یک کار موفق شدن، در میان یک گروه محبوب شدن
برخورد کردن یا رو به رو شدن با کسی
در نظر گرفتن، لحاظ کردن
استفراغ کردن، بالا آوردن
چرخیدن، گیج رفتن سر
حرکت دادن، جا به جا کردن مثال : It wan't my fingers sliding around on the pointer معنی : انگشت من نبود که نشانگر رو جا به جا کرد.
با صدای بلند گریه کردن، ناله کردن
پیروان یا مریدان یک فرقه، فرقه گرا ها
کنده کاری ها
تاجران، بازرگانان
خالی کردن/شدن
متوقف کردن رشد
بریم سر/سراغ اصل مطلب
قانون/اسرار دولتی
منافع شخصی
درخواست
دادخواست
نظام اجتماعی که فاصله طبقه ضعیف و ثروتمند آن کم باشد؛ به بیان ساده تر : نظام اجتماعی فاقد فاصله طبقاتی
غلط املایی
ضمیمه ها ، پیوست ها
بلیعیدن، خوردن، چاپیدن
قلقلک دادن
فرار کردن از خانه بدون رضایت والدین برای ازدواج با کسی
طعمه گذاشتن، دام پهن کردن مثال : . Sir, no one has laid a bait for your son معنی - > قربان، هیچ کسی دامی برای پسر شما پهن نکرده.
صبحانه
گفتن اینکه یک شخص یا چیز خاص باعث شد چیزی بد اتفاق بیفتد.
وکلا
ادای کسی رو در آوردن
تصویب یا پذیرش یک لایحه یا قطعنامه
آدم های کله گنده
اراذل و اوباش
جنگ، دعوا
ذات اصلی
دسته به سینه ایستادن، کاری نکردن
پیرو یکی از شاخه های اصلی هندوئیسم مدرن که به پرستش خدای شیوا به عنوان موجود برتر اختصاص دارد.
راهی کردن کسی برای رفتن از جایی
آروم شدن
تکان دادن سلاح ( نظیر : شمشیر، چاقو، . . . ) به علامت تهدید
حکم جلب/دستگیری
صلاحتون رو میخوام بهترینا رو براتون میخوام براتون آرزوی سلامتی دارم
بخشدار، فرماندار
خیر پیش، بدروود، خدانگهدار
مخالفت
شورشی، برانداز
شورشی ها
ریدن
حبس ابد گرفتن
تلف کردن وقت با کارهای احمقانه
از نظر قانونی، به بیان قانونی
بدین وسیله اعلام میکنم
مغازه کوچک
مثل اسکل ها به نظر آمدن.
چاپلوس لعنتی
گل بنفشه ( در سال 1990، این گل اشاره یا نمادی از مردان همجنس باز شد )
شیرینی های کوچک ( لقمه ای ) که معمولا بعد از غذا سرو میشوند.
مرموز
آتیش سوزوندن مثال : ?What are you incinerating معنی - > چه آتیشی داری میسوزونی ؟
متقلب
سفر کردن
به درد نخور
شکار کردن
هیولاها
قار و قور شکم
یک میان وعده ( خوراکی ) یا مقدار کمی عسل
فندق
همین طور به کار ادامه بدین.
مردیکه/زنیکه پر رو
فیل - موجودی فیل مانند
همراه ( با )
تعمیر، بازسازی
شادتر شدن، سرزنده تر شدن
تا کی اینجا هستی؟
بازدید غیر رسمی/سرزده از یک شخص یا یک مکان.
تعلیق شدن
محفف Regional Investigation Unit - > واحد تحقیقات منطقه ای.
نظم عمومی
کارگاه جوان نانسی درو یک مجموعه کتاب برای خوانندگان جوان است؛. شخصیت نانسی درو یک کارآگاه جوان است. وقتی مردم اظهار نظر می کنند که شخصی "نانسی درو" ...
بدل ها
دامن زدن، برانگیختن
بالا آوردن
تغییر ضریب شکست در پاسخ به ( تغییر ) دما
با علاقه، عاشقانه و یا از روی قدردانی صحبت کردن
خاموش کردن مثال : lose the lights چراغ ها را خاموش کنید.
گم شدن
از من ( بخاطر حرف اشتباهی که زدم ) ناراحت یا دلخور نشین
ماشین رو آتیش کن، حرکت کن
موفق باشی، بترکونی
شخص پیگیر، عشق/عاشق کار
غیر متخصص, بی مهارت, بی تجربه، غیر ماهر
اتاقکی که فرمان کشتی در آن قرار داشته و ناخدا با استفاده از آن کشتی را هدایت میکند.
اقامت کردن/داشتن، خوابیدن
گزارش/پخش زنده
اقساط، قسط ها
مخلوق، آفریده
خیلی احمقی، خیلی دیوونه ای
صحبت کردن به صورت خصوصی
بی حرمتی کردن، بی احترامی کردن، حروم کردن
پاره شدن
خلخال پا
کل کل کردن
در خفا یا پنهانی کسی را تحسین کردن یا دوست ( علاقه ) داشتن
درخشیدن، چشمک زدن
پناهگاه ها
نابود کردن، از بین بردن
صدقه، کمک
کسی را سریع و ناگهانی به جایی بردن، برداشتن سریع
آدمی که بسیار صادق است
روابط نزدیک
خروج، بیرون آمدن
دوستان
اتاقی در شرکت که برای اطلاع رسانی به کارکنان در مورد مهارت ها و اطلاعات جدید مرتبط با کارشان استفاده می شود.
یواشکی رفتن، دزدکی رفتن
مزاحمان، متجاوزان
بستگی داشتن، وابسته بودن
گروگان گرفتن
تکان خوردن، جُم خوردن؛ مثال : i'm not budging from here. من از اینجا تکون نمیخورم.
جنگیدن، مبارزه کردن
تبدیل شدن
لباس ها
در رفتن، فرار کردن
اجساد، جسدها
خیانت کردن
تلاش بی دریغ برای انجام کاری ( برای کسی )
حمله کردن
واژه ای روسی ؛ به معنای : به امید دیدار مجدد، خدا نگهدار
دشمنان
چایی شیرین شده با عسل
مهمات جنگی
انتقاد کردن از کسی در قالب طنز و شوخی.
دوباره ظاهر شدن
شوالیه ها، نجیب زاده ها
خونریزی کردن/داشتن
دوباره ظاهر شدن
از کنترل خارج شدن، از خود بیخود شدن
سپردن، واگذار کردن؛ مثال : They are entrusting their lives to you آنها جانشان را به تو سپردن.
تلفات، کشته ها
تنزل رتبه پیدا کردن
مرکز نگهداری گونه های نادر گیاهی یا جانوری
دخالت کردن، مداخله کردن، اختلال ایجاد کردن
ضربه خوردن، آسیب دیدن
سرقت ها، دزدی ها
نفوذ کردن
خون آشام
کارمند دفتری، منشی
تلاش بسیار برای فکر کردن یا یادآوری چیزی
تبعیض قائل شدن
وکلای دادگستری
شیطون بلاها، ناقلاها
شاهد، تصدیق کننده، تأیید کننده
رهایی/خلاص شدن از مجازات یا جریمه، مجازات نشدن
خراب کاری ها، اهمال کاری ها
نصف شدن
کتک زده شدن توسط کسی
احمق ها، کودن ها
نگهبانان
توطئه گران، توطئه چین ها، دسیسه گران/چین ها
جرم ها، خطاها
بال و پر دادن، آتیش چیزی رو زیاد کردن، پیاز داغش رو زیاد کردن
شاخص بورس اوراق بهادار
گروه گذاشتن وثیقه در بانک به منظور ضمانت باز پرداخت وام بانکی
گرفتن وام از یک موسسه اعتباری بدون گرو گذاشتن وثیقه.
در نظام بانکی مخفف ( Portfolio Management Service ) میباشد به معنی : خدمات مدیریت اسناد و اوراق دولتی
مغلوب کردن
پول پارو کردن
در بورس به معنی کارگزاران هستش.
کارگران
مسخره کردن، تیکه انداختن
در بازی کریکت : 1 ) پرتاب کننده توپ ) معنای دقیقتر : به معنای چرخشی است که پرتاب کننده توپ به بدن/دست خود میدهد.
در بانکداری به معنای : 1 ) اداره بدهی های عمومی 2 ) یا دفتر وام های مردمی
در حسابداری به معنای دفتر کل فرعی ( معین ) هستش.
رسید بانکی
بد عمل کردن، درست کار نکردن
کشته شدن توسط گروهی از آدم کش های استخدام شده ( به صورت حلق آویز شدن ) .
دره ها ( جمع Gorge ) Gorge : دره ای باریک بین تپه ها یا کوه ها که دارای دیواره های سنگی شیب دار و به همراه نهری که از میان آن می گذرد.
به هم رسیدن مثال : Golden dreams and great heartache . churn in the depth of the soul of this river. . . called life رویاهای طلایی و اندوه های عظیم ...
بازی دادن کسی، دست انداختن
تنش
حقایق
عزل شدن، به پایین کشیده شدن از قدرت، به زمین زدن، سرنگون کردن، از بین بردن، از پای در آوردن ( کشتن )
زمین زدن، از پا در آوردن، عزل کردن، شکست دادن، از بین بردن، کشتن، حذف کردن، پایین آوردن
مخالفان، کسانی که مخالف سیاست رسمی، به ویژه سیاست یک دولت استبدادی هستند.
از بین رفتن
به زور بردن، به زور به ( زن ) تجاوز کردن
درست کردن، مخلوط کردن، یا پختن ( یک نوشیدنی یا غذا، به ویژه آنهایی که حاوی مواد غیرمعمول یا اندازه گیری نشده هستند ) .
متوجه شدن یا فهمیدن ( حقیقتی که شخص قصد پنهان کردن آن را دارد )
صحبت کردن ( در مورد مسائل بی اهمیت )
بی اهمیت، غیر مهم
نوعی پنکیک روسی که با مخمر و آرد گندم سیاه درست میشود.
درخت بلوط
اردوگاه، پادگان مثال : military compound اردوگاه ارتشی
سربازی، کسی رو به عنوان سرباز به خدمت گرفتن
با عرضه، با جنم، شجاع، نترس مثال : I love gals with spirit از دخترای با عرضه خوشم میاد.
گنجینه ها مثال : Barbarians have stolen my past two shipments. راهزنا تا حالا دو تا از گنجینه های منو دزدیدن.
فرار کردن، در رفتن، بدون سر و صدا و خداحافظی جایی رو ترک کردن
ردا، لباس بلند زنانه، حوله تن پوش
زوزه، زوزه کشیدن
جلادها، مأمورین اعدام
بالابردن، برافراشتن، به اهتزاز در آوردن
شور، شوق ، هیجان
سخت بودن، دشوار بودن مثال : How long do you think talking to Mako is going to be like pulling teeth. فکر میکنی تا کی قراره حرف زدن با "ماکو" این قد ...
رشد کردن، رشد کردن، یا بیرون آمدن به عنوان یک جوانه
آدم آهنی ها، ربات ها، ماشین های خودکار
عطسه کردن، فین فین کردن، آب بینی را بالا کشیدن
انباشته شدن، جمع شدن، تلنبار شدن
قلمرو، حکومت، پادشاهی
افرادی که در یک گروه، ( معمولا ) به دلیل حرکت آهسته تر، از دیگران جدا می شوند ( جا میمانند ) .
یک بیماری باکتریایی مسری که علائم آن تب و هذیان بوده و معمولاً با تشکیل بوبوها ( طاعون بوبونیک ) و گاهی اوقات عفونت ریه ها ( طاعون پنومونی ) همراه اس ...
تنی به آب زدن، آب تنی کردن مثال : I think you need to take a little dipity dip. فکر میکنم که نیاز داری یه تنی به آب بزنی.
یک فرد احمق یا مزاحم، افکار یا صحبت های احمقانه
طرفداران، پیروان، حامیان
یاد کردن، مرور کردن، خاطره بازی کردن مثال : Swapping old war stories. از جنگ های قدیم یاد میکنید.
بیگانگان، دشمنان، وحشی ها
پاها ( زن )
ترک بازنشستگی، مجدد به سر کار رفتن
1 ) حرکت آهسته یا ریتمیک به عقب و جلو یا از یک طرف به سمت دیگر . 2 ) کنترل یا نفوذ ( روی یک شخص یا روش کاری ) .
شهری در مرکز غربی هند و در جنوب شرقی بمبئی
تزیین کننده ها، مسئولین طراحی دکوراسیون
کلمه هندی : راهب => مردی که به کتاب مقدس به خوبی آگاه است.
جابه جایی/حرکت سریع چشم ها تند باز و بسته کردن/شدن سوسو زدن نور شمع /چراغ نمایان شدن درخشیدن پرپر زدن
لرزیدن، مردد بودن، دو دل بودن
نوشیدنی شکلاتی
نوعی نان محلی هندی => نان های مسطح کوچک و بدون خمیر که بر روی ماهیتابه تهیه میشوند.
پیش دستی کردن، جلوتر بودن، رودست زدن
ساندویچ هایی هستند که با سوسیس کبابی و نان باگت درست میشوند.
شهرک ها ، منطقه ها، بخش ها
از بین رفتن، نابود شدن
زنبوری بزرگ که پوشیده از موهای کوتاه است و هنگام پرواز صدای بلندی از خود تولید می کند
تشخیص ضعف یا آسیب پذیری در حریف، رفتن به سراغ حریفی که ضعیف شده
بهبود/ افزایش دانش یا مهارت در یک زمینه خاص
خروج آب با فشار از شلنگ ( آتش نشانی ) یا لوله
ضربه زدن، بلوکه کردن ضربه حریف
عقب نشینی کردن، کوتاه آمدن
حالت هیجانی، عصبی، آشفتگی یا گیجی. مثال : You've got him all in a tizzy and I know you're only using him to get back at me تو اون رو گیج کردی و من ...
مایه شرم، تأسف
رنگین کمان
به طور مخفیانه و تدریجی به ( یک سازمان، مکان و غیره ) دسترسی پیدا کنید به ویژه به منظور کسب اطلاعات سری.
باران های موسمی یا فصلی که در مناطق استوایی میبارند.
شکل گرفتن، تشکیل شدن
خسته کردن حریف در یک مسابقه
حمله یا انتقاد متقابل
1 ) سقوط ناگهانی، ناشیانه یا سر به سر 2 ) فنر دستی، سالتو در هوا، یا دیگر شاهکارهای آکروباتیک
سقوط کردن، از دست دادن تعادل
تلو تلو خوردن، تعادل نداشتن
نگهبان ها، سربازانی که برای نگهبانی یا کنترل دسترسی به یک مکان گماشته شده اند.
باند یا گروه های تبهکار خیابانی
تعادل، توازن مثال : the city totally out of whack. شهر کاملا خارج از توازنه.
مقاومت کردن مثال : evading arrest - > مقاومت در برابر دستگیری.
درب و داغون کردن، خراب کردن
احمق ها، بی خاصیت ها
اعتماد نداشتن، اعتماد نکردن
فعل : 1 ) چیزی انعطاف پذیر و نسبتاً مسطح ) روی خود خم شود به طوری که قسمتی از آن قسمت دیگر را بپوشاند. 2 ) چیزی را ( با یک ماده نرم یا انعطاف پذیر ...
خوشحال کردن، خشنود کردن
زیاد بودن، به تعداد/مقدار زیاد موجود بودن
زنگ خوردن، صدا دادن
زمین داران، کشاورزان
دخالت کردن
خواب، خوابیدن
اشاره کردن، فهماندن
1 ) باز کردن ( نخ های پیچ خورده، بافتنی بافته شده ) 2 ) بررسی کردن، حل کردن، توضیح دادن
اختلاس کردن، دزدی کردن
منحرف کردن توجهات از ( کسی ) به سمت خود.
1 ) جرات انجام کاری را داشتن. 2 ) سرپیچی از انجام کاری 3 ) به چالش کشیدن ( کسی ) برای انجام کاری 4 ) یک چالش، به ویژه برای اثبات شجاعت
مجموعه ای از علمای مسلمان که دارای دانش تخصصی در حوزه حقوق مقدس و الهیات اسلامی هستند.
اختلاف مثال => Family quarrels : اختلاف خانوادگی
مراقبت کردن
در زبان عربی به معنی "طلاق" میباشد.
1 ) مناسب بودن ( برای ) 2 ) صلاح دانستن مثال => As it befits you : هر طور که شما صلاح میدونید.
اسم ( Noun ) - > متورم شدن، بزرگ شدن غیر طبیعی بخشی از بدن، معمولاً در نتیجه تجمع مایعات. صفت ( adjective ) - > افزایش شدت، تعداد، مقدار یا حجم.
1 ) فرماندار یک استان 2 ) دومین رتبه افسر هندی در نیروهای نظامی هند - بریتانیایی
در هندوئیسم به معنی : 1 ) خدا 2 ) راهب ( گورو ) 3 ) مرشد 4 ) معلم یا هدایت گر
تاج و تخت، سلطنت، قدرت
جشنی در هندوستان که در آن پیروزی خیر بر شر را جشن میگیرند. به بیانی دقیقتر : این جشن به مناسبت پیروزی راما، آواتار ویشنو، بر پادشاهِ شیطانِ 10 سرِ ر ...
سوریا =>در هندوئیسم به معنی : 1 ) خورشید 2 ) خدای خورشید
استان ها، ایالت ها
اعلامیه ها
پیش آمدن تأخیر یا مشکلی در انجام کاری مثال : I got a little sidetracked on my way to see you داشتم میومدم ببینمت که تاخیری پیش اومد.
ولگردها
کنار آمدن مثال : . We're stuck with each other باید با همدیگه کنار بیایم.
بیان تشویق، حمایت یا تأیید نسبت به پسر، مرد یا حیوان نر، که به عنوان حروف مستقل قبل یا بعد از جمله استفاده می شود. **البته بعضی مواقع برای دختر، زن ...
لباس بلند و گشاد سنتی
غوطه ور شدن
کنده شده
- ناخوشایند، نامرتب، کثیف ( unsightly, unkempt, dirty ) - خیلی مست ( particularly drunk ) - آسیب زدن، صدمه زدن، شکستن ( Damaged, hurt or broken )
فاش کردن، افشا کردن، برملا کردن
آتیش بازی، معرکه، نبرد
بستن دست ها و پاهای شخصی به هم محکم و با طناب برای جلوگیری از حرکت یا فرار
فوق العاده مثال : totally ninja در مورد که فیلم که به معنی بسیار فوق العاده بودن آن فیلم است.
از بین بردن، حیف و میل کردن، تلف کردن
گیاهان دارویی
عوضی ها، پفیوزها
احمق، نالایق، نامحبوب، حقیر
جان یک انسان
ناک اوت ( یک حریف ) در مسابقه بوکس
از بین رفتن، نابود شدن
تسلیم شدن
مزاحم بودن
قفسه سینه
غیر قابل کنترل، کنترل نشده
قطع کردن
غرق کردن
سوزن سرنگ پزشکی
آزاد کردن
مرز
حُقه، کلک
غیر حرفه ای ، غیر محتمل
سفینه
فحش دادن، فحاشی کردن
مزخرف، لعنتی مثال : rutting playground - > زمین بازی مزخرف rutting test - > آزمایش لعنتی
شامل شدن، شامل بودن