ترجمههای محمد حیدری (٦٨)
فقط عمه اش ( /خاله ) , دختر خالهاش ( /پسر/دختر ( عمو, دایی, خاله, عمه ) ) و تعداد کمی از بستگان نزدیکش در مراسم خاکسپاری شرکت کردند.
انعکاس نور مهتاب در دریاچه زیبا به نظر رسید.
دوندگان ماراتن ( دو استقامتی که حدود 40 کیلومتر نیاز به دویدن دارد ) به مقدار زیادی ( وکافی ) استقامت نیاز دارند.
پس از اولین استفاده از رنگ, او برای گشتن شغلش تامل کرد.
آن حقایق ها جالب و جذاب هستند, ولی آن ها هیچ کاربردی برای این مشکل ندارند.
من از همکاریم با برادر او سود زیادی بردم ( توجه احتمالا سودش مالی نبوده سود مالی : profit )
او معمولا استیک گوشت رو سفارش میده ( ترجیحش میده ) , ولی این بار تصمیم گرفته که ماهی سالمون رو امتحانش کنه.
مدل مو های او ( دختر ) این سال ها تغییری نکرده است.
او یادگرفت که به سبک انگلیسی ( اسب ) سواری کند.
چشم انداز توسعه شرکت امسال خوب بنظر می رسه.
انتظار از دست دادن کسب و کارش او را ترساند.
گل فروش به او اطمینان داد که آن ها انجامش می دهند.
کدو سبز، لوبیا گاربانزو، زیتون، نمک و فلفل رو مخلوط و هم بزنید.
دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.
بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟
فکر کن که تو موقعیت منی; چی کار می کنی؟
قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.
او وقتی که بالاخره کارش رو تموم کرد, خودش رو به یک فنجان چای دعوت کرد.
بدون دادن این اطلاعات, ( این ) گزارش کامل نیست.
یک مکانیک به مجموعه ای کامل از آچار های خودکار نیاز داره.
او به طور اتفاقی رییسش را شنبه در دفتر پست ملاقات کرد.
اول از همه باید به خودت اهمیت بدی تا سالم بمونی
میشه به من بگید که چطوری این فرم رو پر کنم؟
تا بیدار شدم طلوع خورشیدی به من خوش آمد گویی کرد.
اون همکلاسی دوران راهنمایی مدرسه من هستش.
وقتی تو دانشکده بودم دوستام موسیقی کلاسیک رو بهم معرفی کردن.
مایلم تا با موضوعی جدید از بحث آشناتون کنم.
می خواهم موضوع جدید بحث رو معرفی کنم.
عذر می خواهم; یادم رفت خودم رو معرفی کنم.