پیشنهادهای علی سیریزی (٧,٤١٨)
جام جم، نمایشگر رنگی، جعبه جادو، تصویرگررنگی، دور نما Color TV
جام جم، نمایشگر، جعبه جادو، تصویرگر، دور نما
رخت شوی، دستگاه شوینده، شوینده برقی، لباس شوی ماشین رخت شویی
رخت شوی، شوینده برقی، ماشین لباس شویی
سردخانه، خُنک دان، برودت خانه
تابه، سرخ کن، روغن دان، تاوه
پینه دوز، کفاش، چرم دوز، ارسی دوز
مِمحا، مدادپاک کن، محوگر
مِمحا، مدادپاک کن، محوگر، پاک کن
قلم خودکار، قلم مرکب دار، نوشت افزار
مقیاس کش، اندازه گیر، خط نما
حسابگر، ابزار محاسبه، رایانه کوچک
دستگاه خواب، تخت خواب، بستر، خوابگاه
تخت خواب، بستر، خوابگاه
نورافکن دستی، مشعل برقی، چراغ دستی
پلکان، نردبان سنگی، مسیر صعود
راه پله، نردبان سنگی، مسیر صعود
برج بلند، عمارت مرتفع، ساختمان عظیم
میلاد، تولد، ولادت
زندگی، حیات، زیست
مرگ، ممات، فوت، مردگی، وفات، مرگ، درگذشت، فنا
سفر، مرگ، وفات
گردش، جنبش، مسافرت، سفر travel journey
سیاحت، سفر، مسافرت
گردش، چرخش
سیر، گردش، حرکت، جنبش
اعاده، بازگشت، باز گشتن، برگشت ، عودت، رجعت
ندامت، توبه regret
افسوس، پیشمانی ، حیف pity ، regret
افسوس، حسرت
افسوس، تأسف، حسرت
درخواست، آرزو، تقاضا
ارزو، امیدواری، امید
سوگ، ماتم، عزا، عزاداری، سوگواری
اندوه، غم ، حزن
افسردگی، پژمردگی، حزن، اندوه، نژند
افسردگی، پژمردگی، حزن، اندوه sadness
شادی، خوشحالی، خرسندی
لبخند، تبسم
خنده و شادان
گریان، اشک ریزان، خروشان She kept crying after watching the sad movie. بعد از دیدن فیلم غمگین، مدام گریه می کرد.
تکه شدن و پاره کردن: The dog tore the newspaper into pieces. ( سگ، روزنامه را تکه تکه کرد. )
اشک ریختن She wiped a tear from her cheek. ( او اشک آرامی از گونه اش پاک کرد. )
زاری، گریه ، التماس She knelt in supplication before the altar او در مقابل محراب زانو زد و التماس کرد. His supplication was heard and answered by th ...
اه، ناله، زاری
آه. ناله، افسوس، حسرت sigh
اه. ناله، افسوس
فریاد، داد، cry،
اعتراف: ( فاش کردن چیزی، به صورت استعاری در ادبیات یا شعر ) : The suspect was forced to cry under pressure. ( مظنون تحت فشار مجبور به اعتراف شد. )
کوچک شمردن ( نادیده گرفتن ) : [در اینجا "cry" بیشتر به صورت اصطلاحی یا ترکیبی معنا دارد]: Don't cry over spilled milk. ( برای چیزی که دیگر قابل تغ ...