پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٧٠٨)
پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت است مثال :بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پساش نشه.
پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت یا به ترتیب است مثالِ فرصت: بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پَسّاش نشه. مثالِ به ترتیب:میوه ها را اپَسّا ...
جواب چیستان خوردن کدام قسمت از فیل حلال است؟ ( منظور شیرینی گوش فیل )
در گویش شهرستان بهاباد به بابونه، بابینه گفته می شود.
در گویش شهرستان بهاباد به بابونه، بابینه گفته می شود.
رکع. [ رُکْ کَ] ( ع ص، اِ ) ج ِ راکِع، رکوع کنندگان.
سجد. [ سُ جْ جَ ] ( ع ص ) ج ِ ساجد. سجده کنندگان.
شَطْأ:جوانه گیاه.
الزُرَّاع:جمع زارِع، برزگران، کشاورزان.
زُرَّاع:جمع زارِع، برزگران، کشاورزان.
سُوق ( مفرد ) :بازار، جمع آن اسواق است. سُوق ( جمع ) :ساق ها ( جمع ساق است ) ، ساق پا، ساقه ها. ﻛَﺰَﺭْﻉٍ ﺃَﺧْﺮَﺝَ ﺷَﻄْﺌَﻪُ ﻓَﺂﺯَﺭَﻩُ ﻓَﺎﺳْﺘَﻐْﻠَﻆَ ...
Kafa, از کافی می آید، بس است. کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا ( 28الفتح ) ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
از حمایت می آید. حمایت بی خردانه یا خردمندانه، که البته بیشتر مفهوم حمایت بی خردانه متصور است ( ﺣَﻤِﻴَّﺔَ ﺍﻟْﺠَﺎﻫِﻠِﻴَّﺔ )
ﺣﻤﻴّﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﮔﺮﻣﻲ ﻭ ﺩﺍﻏﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺸﻢ ﻭ ﺗﻌﺼّﺐ ﺷﺪﻳﺪ ﻧﻴﺰ ﺍﻃﻠﺎﻕ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺗﻌﺼّﺐ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻜﻮﻫﻴﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻏﻴﺮﺕ ﺩﻳﻨﻲ ﻭ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻱ ﺑﺮ ﺣ ...
ایستادگی بی خردانه یا خردمندانه، که البته بیشتر مفهوم ایستادگی بی خردانه متصور است. ﺗﻌﺼّﺐ ﻭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻲ، ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ، ﺁﻧ ...
ﻗﻠﺎﺋِﺪ :قربانی نشان دار، ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﺞ، ﺑﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎ ﺩﺍﻍ ﺯﺩﻥ، ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺳﻚ ﺣﺞ، ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ د ...
ﻗﻠﺎﺋِﺪ :قربانی نشان دار، ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﺞ، ﺑﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎ ﺩﺍﻍ ﺯﺩﻥ، ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺳﻚ ﺣﺞ، ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ د ...
هَدْیْ:قربانی بی نشان ، ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺑﻲ ﻧﺸﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﺣﺞ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩحیوانی است که برای تقرب به خداوند اهدا می شود و به هنگام زیارت بیت الحرام ...
مُقَدَّر:معین، معلوم
شکست ناپذیر، مغلوب نشدنی، پیروز مند گرامی، محترم، بسیار دوست داشتنی
محمددر گویش شهرستان یزد مَمَّد و در گویش شهرستان بهاباد مُمَّد تلفظ می شود.
محمددر گویش شهرستان یزد مَمَّد و در گویش شهرستان بهاباد مُمَّد تلفظ می شود.
دِی و دِیی در گویش شهرستان بهاباد به معنای دایی نیز بکار می رود. مثال: دی مُمُّد:دایی محمد. حاج دِیی: حاج دایی.
خُوبُتِه:بدردت می خورد. در گویش شهرستان بهاباد اگر واژه ( خُوبُت ) قبل از افعال ( است یا نیست ) و یا شکل محاوره ای آنها ( ه یا نی ) بیاید معنای، بدر ...
خُوبُتِه:بدردت می خورد. در گویش شهرستان بهاباد اگر واژه ( خُوبُت ) قبل از افعال ( است یا نیست ) و یا شکل محاوره ای آنها ( ه یا نی ) بیاید معنای، بدر ...
در گویش شهرستان بهاباد به معنای خوب و خوب و محکم هم بکار می رود. مثال، شیر آب را قشنگ ببند، مکانیک پیچ را قشنگ محکم کرد.
اَتَفَوَّهُ ترجمه ی ( أتفوه ) در عبارت زیر از مناجات شعبانیه : وَ لا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُمُنْقَلَبی وَ مَثْوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِن ...
جمع مِغْلَق [غلق]: کُلُون های درب، آنچه که با آن درب ها را بندند، قفل ها. اَلَّذِی إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَی مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْح ...
ﻛﻠﻤﻪ ﻱ ( ﻓﺘﺢ ) ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﺮﺩﻥ ﭘﻴﭽﻴﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻥ ﻗﻔﻞ ﻭ ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ﻣﺜﻞ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺰﺍﻉ، ( ﻓﺘّﺎﺡ ) ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺎﻱ ﺣﺴﻨﺎ ...
بی ملاحظه :بی توجه به جوانب. مردم بی ملاحظه در این شرایط کرنایی به سفر نوروزی رفتند.
خوراک ، آنچه با نان می خورند ، خورشِ نان
قَتِق.
قُوت:غذا، طعام. /qut/ قُوَّت:نیرو، زور. /qovvat/
غدا: ( غَ ) [ ع . غداء ] ( اِ. ) بامداد، طعام صبح. غذا: ( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) آن چه خورده شود، طعام.
( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) طعام ، آن چه خورده شود. کلمه ی غدا. [ غ َ ] ( ع اِ ) هم که به معنای بامداد است لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی ...
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور نشده اس ...
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور نشده اس ...
غذا خور:در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور ...
نام یکی از اتاق های خانه که اهالی خانه بر آن می نهند و محلی برای نگهداری و انبار وسایل مختلف است انباری یکی از مهمترین بخش های منزل که نظم فضای اصلی ...
انباری: نام یکی از اتاق های خانه که اهالی خانه بر آن می نهند و محلی برای نگهداری و انبار وسایل مختلف است انباری یکی از مهمترین بخش های منزل که نظم فض ...
اَمْبا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فروریختن خانه و افتادن دیوار و امثال آن، خاک و گل و چوب که با خراب شدن سقفی یا دیواری یا فرود آمدن قناتی فرور ...
انبار مخصوص نگهداری غلات مانند گندم:سیلو[ فر. ]
اَنبارِه:معادل فارسی کلمات باتری و پیل فرانسوی و قوه عربی.
کلمه ی انباره فارسی ، کلمه ی قوه عربی و کلمات پیل و باتری فرانسوی است.
کلمه ی قوه عربی، کلمه ی انباره فارسی و کلمات پیل و باتری فرانسوی است.
کلمات پیل و باتری فرانسوی، کلمه ی قوه عربی و کلمه ی انباره فارسی است.
کلمات باتری و پیل فرانسوی، کلمه ی قوه عربی و کلمه ی انباره فارسی است.
فَم ( ع اِ ) دهان. ج، أَفْواهٌ، الأَفْمامُ: مَوْضِعُ خُروجِ الکَلامِ، و برای جمع افمام به اعتبار اصل واحدی نیست زیرا اصل فم، فُوه است. کلمه ی ( أتفو ...
تِرِشنِه، در گویش یزدی به معنای ذره و ریز گفته می شود.
غربالگر