پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٥)

بازدید
٢,٥١٤
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

به اوستایی:آماوای "amāvaī" یکی از ویژگی های ایزدبانو آناهیتا هم هست بخاطر فرّ ایزدی که اهورامزدا به او ارزانی داشته است: قوی، نیرومند، زوردار، توانا، ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٦

به اوستایی: پاسَر ( pāthr ) امروزه از ترکیب: پاس، بن واژه ( سِتاک ) داشتن ( ( واژه "پسر" هم از این واژه گرفته شده است! ) ) بخش 5 آبان یشت: yām azē ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَفشین - نام پسرانه از واژه اوستایی آخشین، آخشید: xšyd اِخشود ( xšūd ) : شنیدن، گوش کردن، نیوش! معنی: شنیدنی، گوش نواز، آهنگین، موزون، ریتم دار ( م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١٢

درود، دوست گرامی این واژه به این گونه درست است و من در اوستا و شاهنامه تا حالا به این گونه که شما نوشتی بر نخوردم: گَنگ دِژ ، گَنگ دِژ هوخت، دِژ هوخت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٨

درود من خیلی وقت پیش این واژه رو ساختم ولی شما راست میگی حمال بار منفی داره پس این واژه رو پاک می کنم به مانند: سپور که امروزه میگیم پاکبان!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

نیسایه، نیسایا - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نیسا، نیسایا - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای در م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نیسا، نیسایه - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای در م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

آیوار: واژه ترکی، نام پسرانه همچنین نام اسطوره اسکاندیناوی و پسر راگنار لود بروک واکینگ هم بود! آی: ماه، قمر - زیبا، قشنگ، خوشگل - معشوق، محبوب - ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کایِر - نام پسرانه - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : hakarta امروزه در گویش مازنی ( مازندرانی ) بهره گرفته شده است: کشاورزان هنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

واژه اوستایی - نام پسرانه شاو: ریشه این واژه "ساو" هست! ساو از ریشه اوستایی سانگهانا ( sanghana ) : ناب، خالص، زدوده، سره سخنرانی، سخن گفتن، حرف ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

کارمانیا - پارسی باستان و کتیبه های هخامنشی به ویژه نقشِ رستم داریوش بزرگ ( DNa و DNb ) کار: اوستایی: کِر - کار و کوشش، تلاش و پشتکار - پیکار و نب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

در پارسی باستان و کتیبه های هخامنشی به ویژه نقشِ رستم داریوش بزرگ ( DNa و DNb ) : " کارمانا، کارمانیا " کار: اوستایی: کِر - کار و کوشش، تلاش و پشتک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دَندان: واژه اوستایی آن: dantăno دَنت: خورنده ( اوستایی: dhāte، hathra ) نمونه: دَد: حیوان دارای دندان های تیز و بُرّنده وَندیداد - فرگرد دوم، بخش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : ahrāftan، ahrām واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است! ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن ahrāftan، ahrām واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است! ( ( گر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هَموَشت: در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : ham - vart هم: پیشوند وَشت: وَرت - وردیدن، دگرگون، تغییر، دگرش، وَردِش! - چگونگی، حالت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : هَموَشت ham - vart هم: پیشوند وَشت: وَرت - وردیدن، دگرگون، تغییر، دگرش، وَردِش! - چگونگی، حالت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

"خانقاه" در آیین مانی ( مانوی ) به آن: "مانِستان" می گویند! آیین ها، نماد ها و نوزودهای ( تشرف های ) صوفیه و درویش مسلکی ( تَصَوّف ) ؛ بسیار همسان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

در آیین مانی ( مانوی ) به آن: "مانِستان" می گویند! آیین ها، نماد ها و نوزودهای ( تشرف های ) صوفیه و درویش مسلکی ( تَصَوّف ) ؛ بسیار همسان ( شبیه ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"دیگر" در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَباریگ ( abārīg ) در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز 5 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَباریگ ( abārīg ) در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز 50: 50 - ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١٣

کَرشِفت، کَرشیپتَر - واژه اوستایی ( kăršiptar ) نام پرنده ای اساطیری - گونه ای از شاهین ( عُقاب ) که دارای بال های سیاه و چَنگال های تیز و نیرومند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

کَرشِفت، کَرشیپتَر - واژه اوستایی ( kăršiptar ) نام پرنده ای اساطیری - گونه ای از شاهین ( عُقاب ) که دارای بال های سیاه و چَنگال های تیز و نیرومند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

نورَهان، نوراهان - نام دخترانه - واژه فارسی چیزی نویی که کسی با خود از راهی ( سفری ) می آورد و به دیگران می بخشد یا نوداد ( خبر ) خوشی که کسی با خود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نام پسرانه - واژه پهلوی ( فارسی میانه ساسانی ) ناژ: نوژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دارند و به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

نوژَن - نام پسرانه - واژه پهلوی ( فارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام دخترانه - واژه پهلوی ( پارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دارند و به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ناژین، نام دخترانه - واژه پهلوی و اوستایی از این واژه دو گونه میشه برداشت کرد: 1. از واژه نوژ ، پسوند نسبت و وابستگی "ین": نوژ: ناژ، ناز، نوج، نو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نام دخترانه - واژه پهلوی ( پارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - از مصدر نوژیدن: رود و رودخانه ی خُروشانی که با صدای مهیب و غُرّش همراه ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧٥

اوفِی: در لهجه آبادانی همون واژه اوف، که به معنی حسرت است ولی در اینجا غبطه خوب خوردن است ( اووووف! ) این واژه رو بچه جنوبیا خونگرم به ویژه آبادانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

لیم لیمی: در لهجه اصفهانی - این واژه رو اصفهونیا و شیرازیا واسه کسی بکار می برَند که خیلی آروم و خونسرد کارش رو بسیار زیرکانه و رِندانه انجام میده! ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

آسِنا، آسینا، آثرین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

آسِنا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

آسِنا - آسینا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

آرسامَس - آرسام، آرشام، آرسامَن، آرساماس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

آرسامَن - آرسام، آرشام، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آرسام، آرشام، آرسامَن، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست سات ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آرسام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

آرشام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...