EAR١٣:٥٧ - ١٤٠٠/٠٦/٢٠Ear of corn: خوشه ذرت یا بلال
گزارش12 | 1
must٢٠:٢٧ - ١٤٠٠/٠٦/٠٣بعضی جاها معنی شب میده مثلا: The night - flying insects prey on must حشرات شب - پرواز در شب پرواز میکنند
گزارش2 | 3
surge١٨:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/٢٩افزایش
گزارش5 | 1
deter١٢:٢٠ - ١٤٠٠/٠٥/٢٩مانع شدن جلوگیری کردن
گزارش14 | 0
deregulate١١:٣٤ - ١٤٠٠/٠٥/٢٩مقررات زدایی کردن
گزارش2 | 0
eased٠١:٢٥ - ١٤٠٠/٠٥/٢٩اُفت کاهش
گزارش5 | 0
silver paper١١:١٥ - ١٤٠٠/٠٥/٢٢فویل ورقه آلومینیومی زَروَرَق
گزارش0 | 0
disdain٢١:٠٨ - ١٤٠٠/٠٥/٢٠کوچک شمردن مورد توجه قرار ندادن بی اعتنایی کردن
گزارش14 | 0
mould١٩:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/٢٠قالب گیری
گزارش2 | 1
invoking٠٢:١٥ - ١٤٠٠/٠٥/١٦با استناد به
گزارش9 | 0
shattering٢١:٠٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٥تکان دهنده مثلا: Shattering news: اخبار تکان دهنده
گزارش5 | 0
order١٠:١٤ - ١٤٠٠/٠٥/١٤در سرشماری حیوانات و احشام معی راس میده مثلا: پانزده راس پستاندار: Fifteen orders of mamals
گزارش5 | 0
hiccup٠٩:٠٩ - ١٤٠٠/٠٥/١٤روند مثلا روند تکاملی :developmental hiccup
گزارش7 | 1
fur seal٠٣:١١ - ١٤٠٠/٠٥/١٤فوک مودار
گزارش5 | 0
peppered٢٢:٢٦ - ١٤٠٠/٠٥/١٢پر شدن با چیزی، مملو بودن
گزارش9 | 0
alarming١٨:٢٨ - ١٤٠٠/٠٥/١٠نگران کننده
گزارش2 | 0
bring bank١٣:٣٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩محلی که زباله های خانگی رو میبرن تا برای بازسازی تفکیک و جداسازی کنن
گزارش7 | 0
weeklong٢٠:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨طول هفته
گزارش2 | 0
chalk up٠٣:٠٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٦معنی دیگر: عنوان کردن گفتن
گزارش0 | 0
los angeleno٢١:٠٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤اهل لوس آنجلس ساکنین لوس آنجلس
گزارش0 | 0
front١٧:٠٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤طریق راه روش
گزارش5 | 1
haggling٠٢:٠٢ - ١٤٠٠/٠٤/٢٧چانه زدن
گزارش0 | 0
recover٢١:٢٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٤جان سالم به در بردن
گزارش9 | 1
rollaway٢١:١٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٤با غلطاندن چیزی را صاف کردن
گزارش0 | 0
loophole١٢:١٨ - ١٤٠٠/٠٤/٠٥راه گریز ( از قانون. . . )
گزارش2 | 0
gargoyle١٨:٠٠ - ١٤٠٠/٠٣/٣١ناودان کله اژدری
گزارش5 | 0
bear٢٠:٠٤ - ١٤٠٠/٠٥/٢١• His mother couldn't bear it when he and his father argued.
مادرش نمی توانست جر و بحث او با پدرش را تحمل کند.
14 | 1
bear٢٠:٠٢ - ١٤٠٠/٠٥/٢١• Donkeys were used to bear the provisions.
از خرها برای حمل خواروبار استفاده میشد.
55 | 4
bore١٩:٥٩ - ١٤٠٠/٠٥/٢١• She bored three holes for the nails to go through.
آنها سه سوراخ ایجاد کردند تا میخ ها را فرو کنند.
0 | 0
hurl٢١:٢٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٥• The pitcher hurled the ball toward home plate.
گوی زن، توپ را به سمت خان اصلی ( جایگاه توپ زن در میدان بیس بال ) پرتاب کرد.
2 | 0
fine٢١:١١ - ١٤٠٠/٠٥/١٥• He turned out to be a fine painter.
او نقاش خوبی از آب درآمد.
21 | 1