پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٥٢)
محقق ساختن
محقق کردن ؛ به ثبوت رسانیدن. به منصه ظهور رسانیدن. استوار و قطعی ساختن : بر موجب این قضیت نیت غزوی دیگرمحقق کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ) .
محقق شدن ؛ به ثبوت رسیدن. ثابت شدن : حق نیست مگر که حب حیدر خیرات بدو شود محقق. ناصرخسرو. و اهلیت این امانیت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. ( ک ...
محقق شدن ؛ به ثبوت رسیدن. ثابت شدن : حق نیست مگر که حب حیدر خیرات بدو شود محقق. ناصرخسرو. و اهلیت این امانیت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. ( ک ...
کاملانه. [ م ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی، ق مرکب ) بطور کمال و فضل. فاضلانه و عالمانه. ( ناظم الاطباء ) .
معترض بودن به
معترض بودن به
ناچیزهمت ؛ اندک همت. بی همت. دون همت. پست همت : کنون پنداری ای ناچیزهمت که خواهد کردنت روزی فراموش. سعدی.
دست واداشتن ؛ دست برداشتن : در گوی و در چهی ای قلتبان دست وادار از سبال دیگران. مولوی ( مثنوی چ خاور دفتر سوم ص 492 چ بروخیم ص 173 ) .
دست واداشتن ؛ دست برداشتن : در گوی و در چهی ای قلتبان دست وادار از سبال دیگران. مولوی ( مثنوی چ خاور دفتر سوم ص 492 چ بروخیم ص 173 ) .
بر سر چیزی / کسی وارد منازعه شدن
ترتیب اثر دادن
ترتیب اثر دادن
ترتیب اثر دادن
ترتیب اثر دادن
ترتیب اثر دادن
ترتیب اثر دادن
ترتیب اثر دادن
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم بر ...
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم بر ...
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم بر ...
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم بر ...
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم بر ...
بر سر و چشم ما در دولت عثمانی، عملی مغایر با صلح روا ندیده، ]. . . [؛ حال، شما نیز عملی برخلاف صلح نکرده، عساکری را که در قلعۀ مکو ]ماکو[ گذاشتهاید ...
بر سر و چشم ما در دولت عثمانی، عملی مغایر با صلح روا ندیده، ]. . . [؛ حال، شما نیز عملی برخلاف صلح نکرده، عساکری را که در قلعۀ مکو ]ماکو[ گذاشتهاید ...
بر سر و چشم ما در دولت عثمانی، عملی مغایر با صلح روا ندیده، ]. . . [؛ حال، شما نیز عملی برخلاف صلح نکرده، عساکری را که در قلعۀ مکو ]ماکو[ گذاشتهاید ...
بُر، بُر زدن، بُر خوردن لهجه و گویش تهرانی قاطی شدن
همچو دریا ما در دولت عثمانی، عملی مغایر با صلح روا ندیده، ]. . . [؛ حال، شما نیز عملی برخلاف صلح نکرده، عساکری را که در قلعۀ مکو ]ماکو[ گذاشتهاید بی ...
الساعه
الساعه
الساعه
الساعه
عنوان کردن/داشتن
عنوان کردن
عنوان کردن
تلقی کردن
اعلام شکایت
مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن : مکر دیگر آن وزیر از خود ببست وعظ را بگذاشت در خلوت نشست. مولوی ( از آنندراج ) . - مکر پزیدن ؛ به کنایت حیل ...
مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن : مکر دیگر آن وزیر از خود ببست وعظ را بگذاشت در خلوت نشست. مولوی ( از آنندراج ) . - مکر پزیدن ؛ به کنایت حیل ...
مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن : مکر دیگر آن وزیر از خود ببست وعظ را بگذاشت در خلوت نشست. مولوی ( از آنندراج ) . - مکر پزیدن ؛ به کنایت حیل ...
مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن : مکر دیگر آن وزیر از خود ببست وعظ را بگذاشت در خلوت نشست. مولوی ( از آنندراج ) . - مکر پزیدن ؛ به کنایت حیل ...
مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن : مکر دیگر آن وزیر از خود ببست وعظ را بگذاشت در خلوت نشست. مولوی ( از آنندراج ) . - مکر پزیدن ؛ به کنایت حیل ...
مکر بستن ؛ حیله اندیشیدن. نیرنگ ساختن : مکر دیگر آن وزیر از خود ببست وعظ را بگذاشت در خلوت نشست. مولوی ( از آنندراج ) . - مکر پزیدن ؛ به کنایت حیل ...
پرمکر ؛ بسیار حیله گر. بسیار مکار. سخت نیرنگ باز : هر کو به گرد این زن پرمکر گشت گر ز آهن است نرم کند گردنش. ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 227 ) . سربت ...
پرمکر ؛ بسیار حیله گر. بسیار مکار. سخت نیرنگ باز : هر کو به گرد این زن پرمکر گشت گر ز آهن است نرم کند گردنش. ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 227 ) . سربت ...
پرمکر ؛ بسیار حیله گر. بسیار مکار. سخت نیرنگ باز : هر کو به گرد این زن پرمکر گشت گر ز آهن است نرم کند گردنش. ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 227 ) . سربت ...
پرمکر ؛ بسیار حیله گر. بسیار مکار. سخت نیرنگ باز : هر کو به گرد این زن پرمکر گشت گر ز آهن است نرم کند گردنش. ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 227 ) . سربت ...
تازه بر تخت ( سلطنت ) نشسته
نیاز دیدن
نیاز دیدن