Seyyedalith - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

avoid: پیچوندن کسی هم معنی میده

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

know stuff: بلد بودن کار He knew his stuff: اون ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

come with: سرو شدن با

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

belike: چیزی رو گفتن یا حس کردن / شبیه چیزی ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overhear: به گوش خورد I overheard: به گوشم خو ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

real quick: very quickly

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by the end of: قبل از تمام شدن . . .

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at an early age: From an early age از سنین کم

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at any point: at any time

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come out: حضور پیدا کردن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

incremental: گام به گام

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wear up: برای مو به معنی از بالا بستن مو هم ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get the most out of something: بیشترین بهره را از چیزی بردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn back on: پشت کردن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the one and only: [قبل از اسم افراد] نظیر نداره

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

beat around the bush: صغری کبری چیدن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not one: وقتی در ابتدای جمله می آید یعنی "حت ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cost: آب خوردن It costs less for you: واس ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sippy cup: لیوان مخصوص کودکان

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cheese grater: رنده

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get sunburn: آفتاب سوخته شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get sunburn: آفتاب سوخته شدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the whole time: تمام مدت

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the whole time: تمام مدت

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

orbs: دایره های نورانی در تصاویر

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in honesty: در انتهای جمله به کار میره چیزی شبی ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get gussied up: تیپ زدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's the thing: مشکل همینه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that's the thing: مشکل همینه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get off: به معنای بیرون کشیدن هم هست

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

murky water: آب گل آلود

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

murky water: آب گل آلود

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't even: حرفشم نزن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

concern: دخل داشتن it doesn't concern you. m ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go one step beyond: پیشرفت کار به جلو

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mind sb's business: mind your own business: سرت به کار ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jail: در مقایسه با prison برای مجازات های ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leap: کنایه از زیاده روی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

marriage material: ازدواجی / کسی که قصد ازدواج داره

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

good one: در پاسخ به جوک، وقتی می خواید بگید ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good one: در پاسخ به جوک، وقتی می خواید بگید ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be on a roll: رو دور بودن / روبه راه بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have a favor to ask: یه خواهشی ازت داشتم.

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i have a favor to ask: یه خواهشی ازت داشتم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have respect for: احترام قائل بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have respect for: احترام قائل بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relieved: خلاص شده I'm relieved: خلاص شدم.

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

better you than me: وقتی به کار میره که از کاری که طرف ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

jack and the beanstalk: جک و لوبیای سحرآمیز

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wear up: برای مو به معنی از بالا بستن مو هم ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get out of one's way: از سر راه کسی کنار رفتن / اذیت نکرد ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that'll be all: دیگه کاریتون ندارم می تونید برید

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put a roof over ones head: جا دادن I put a roof over your head ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the low: حداقل دما

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the high: حداکثر دما

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with a low of: با کمترین دمای

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ice water: آب یخ / آب خنک!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contacts: لنز Wear contacts: لنز زدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn in: تحویل تکلیف هم میشه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get lost in sth: غرق چیزی شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get lost in sth: غرق چیزی شدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how you been: how have you been چطوری

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how you been: how have you been چطوری

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not worth the trouble: ارزش دردسرش رو نداره

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cut deep: آزار دادن روحی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut deep: آزار دادن روحی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cray cray: crazy

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cray cray: crazy

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

quartet: گروه چهارنفره

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quartet: گروه چهارنفره

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

begone: نبودن، حالا چه به معنی خونه نبودن و ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look nice on sb: چیزی [لباس] به کسی آمدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look nice on sb: چیزی [لباس] به کسی آمدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on sale: حراج شدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

just what: درست همون چیزی که . . . Just what ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just what: درست همون چیزی که . . . Just what ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go for: امتحان کردن / سراغ رفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out here: این بیرون

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a thing: Anything

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a thing: Anything

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get away from: از شر چیزی خلاص شدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rowing machine: سیم کش

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be a waste of: اتلاف چیزی بودن It's a waste of tim ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get tough: سخت گرفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tricky: نکته دار

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have sth down: از پس چیزی بر آمدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sneak in: قایمکی جایی رفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sneak in: قایمکی جایی رفتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be filled with: آکنده از چیزی بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go straight up: [خیابون رو] مستقیم برو بالا

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what a pain: عجب دردسری!

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have feelings for sb: کسی را دوست داشتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have feelings for sb: کسی را دوست داشتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i thought you'd never ask: پرسیدن نداره!

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweet lord: Jesus Christ

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

steaming: برای نوشیدنی معادل داغ

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be big of sb: از بزرگی کسی بودن. That's big of y ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get lucky: شانس آوردن You got lucky: شانس آورد ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a divorce: Get divorced طلاق گرفتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get a divorce: Get divorced طلاق گرفتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all over the news: وقتی موضوعی اخبار را پر کند به کار ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

big stuff: خیلی مهمه معرکه ست!

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

belike: چیزی رو گفتن یا حس کردن / شبیه چیزی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

this is it: اینم از این

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll need it: در جواب آرزوی موفقیت مثلا برای یک ا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i'll need it: در جواب آرزوی موفقیت مثلا برای یک ا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go on a walk: مشابه go for a walk با این تفاوت که ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have around: کنار هم بودن / دم دست بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have around: کنار هم بودن / دم دست بودن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in a hurry: عجله داشتن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in a hurry: عجله داشتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get clobbered: خرد شدن [چه جسمی چه روحی]

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be down: به معنی قطع بودن برای خطوط تلفن هم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get down: برای پایین آوردن وسایل هم به کار می ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

while you are at it: حالا که داری این کار رو می کنی . . ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

why don't: اگه مثبت و به صورت �چطوره� ترجمه بش ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

why don't: اگه مثبت و به صورت �چطوره� ترجمه بش ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be at a place: [در زندگی] به جایی رسیدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

type up: تایپ کردن متن دست نویس

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

butt munch: مشنگ

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

butt munch: مشنگ

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tough noogies: کور خوندی!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tough noogies: کور خوندی!

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hate someone's guts: تنفر خیلی زیاد از کسی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get someone's way: کار خود را کردن [گوش ندادن به دیگرا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an ounce of prevention is worth a pound of cure: پیشگیری بهتر از درمان

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

place blame: تقصیر رو گردن کسی انداختن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

place blame: تقصیر رو گردن کسی انداختن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

choose your battles: یا pick your battles به معنای اینکه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

choose your battles: یا pick your battles به معنای اینکه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

temper: جوشی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

even keeled: شخصی که نه خیلی زود عصبانی میشه و ن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

even keeled: شخصی که نه خیلی زود عصبانی میشه و ن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beat around the bush: صغری کبری چیدن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put on medication: تجویز دارو

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put on medication: تجویز دارو

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dying: به معنای خیلی مشتاق هم هست

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

coupon code: کد تخفیف

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coupon code: کد تخفیف

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hail: زنده باد!

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

i'm game: من پایه ام!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i'm game: من پایه ام!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

commuting: ایاب و ذهاب

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the most out of something: بیشترین بهره را از چیزی بردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get the most out of something: بیشترین بهره را از چیزی بردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quite a: محشر that was quite a day: عجب روز ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lake house: نوعی خونه که تو محوطه ش دریاچه داره ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on assignment: در حال تهیه گزارش

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parted: برای مو به معنی فرق دار

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parted: برای مو به معنی فرق دار

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flip through: چرخ زدن در کانال ها

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hostess gift: کادویی که ملت خونه همدیگه می برن. د ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hostess gift: کادویی که ملت خونه همدیگه می برن. د ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

awfully: بدجوری

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heck: مؤدبانه ی hell

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive out: مسافرت کردن / گشت وگذار با ماشین

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i rest my case: دیدی گفتم!

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i got this: این با من!

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go to song: بخش بی معنای آهنگ؟

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quite something: چیزی که خیلی جالبه.

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

say out loud: بلند گفتن ( مخالف تو دل گفتن )

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prequel: برای پیش تولید فیلم هم استفاده میشه ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

over with: تمام شده

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over with: تمام شده

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take care of: راست و ریس کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tweet out: توییت کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch a flight: مثل take a flight با تاکید بیشتر بر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch a flight: مثل take a flight با تاکید بیشتر بر ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plain soda: آب گازدار فکر کنم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

such a thing: یه همچین چیزی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

such a thing: یه همچین چیزی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

locked out: پشت در مانده

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no danger: یا there's no danger وقتی که اطمینا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vet tech: دامپزشک

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beet red: خیلی قرمز / مثل چغندر قرمز

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beet red: خیلی قرمز / مثل چغندر قرمز

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neshama: توانایی حس روح

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

starting today: از امروز

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at an early age: From an early age از سنین کم

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dmed: گذشته ی DM

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

family driven: خانواده دوست

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

early early on: فکر کنم یعنی از اول اولش

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

money launderer: پول شو

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make an apology: Apologize عذرخواهی کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self centered: selfish

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lose mind: قاطی کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

death penalty: Capital punishment

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nigger please: وقتی یه سیاه پوست داره خیلی دری وری ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pop by: آمدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pop by: آمدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lotta: بدون a هم به کار میره.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chilled out: راحت

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

godsister: یک چیزی شبیه خواهرخوانده

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unstuff: محتویات چیزی را بیرون ریختن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take a life: جان کسی را گرفتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be up: بیدار بودن / ماندن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be up: بیدار بودن / ماندن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

yard card: نوشته ها و پلاکاردهای بزرگ در حیاط ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go on the grand: رفتن پای کار

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pretty damn: به طرز وحشتناکی pretty damn good: خ ...

٤ ماه پیش

مدال‌های Seyyedalith