پیشنهادهای Sara qazizadeh (٦٣)
Last طول کشیدن ، Summer camp 🏕 Last 21 days . کمپ تابستانی ۲۱ روز به طول انجامید.
رویدا های هم زمان , اتفاقاتی که هم زمان با هم انجام بشن. مثال I was reading while she was making dinner
مستحقق افزایش حقوق I deserve a raise حقمه حقوقمو افزایش بدید
نامحلول یا غیرهمگن
از اون آدما ، مثل He's the sort of person who never gives up او از اون آدمایی هستش که هرگز تسلیم نمیشه
یه جورایی یعنی : رو خط شانس ، خوش شانسی متوالی و پشت سر هم یا روند خو ش شانسی مثال: we're on a lucky streak, we've won the last six games in a row ...
شکل گسترده در ریاضی نظام جدید آموزش اعداد را با روش های جالب گسترده کردن به بچه ها آموزش میدهند. یعنی بچه ها بهش های میلیون ، هزار و صدگان و دهگان و ...
Glance : یه نگاه کوچیک مثلا At first glance, the painting seemed simple
آگاهانه consciously created their future. آگاهانه آینده شون را خلق کردند.
چسبیدن به کسی یا چیزی I laughed onto him early on
دسترسی پیدا کردن Had tapped into something larger than himself به چیزی بزرگتر از خودش دسترسی پیدا می کنه
گاهی دسترسی هم معنی می شود ، مثلا He has tapped into something larger than himself به چیزی بزرگتر از خودش دسترسی پیدا می کنه
معرکه You look stunning 😍
حصار ، It's jumped over the fence
نوع ، جور . The sort of that makes me strong. یه نوع از آن منو قوی می کنه.
How to deal چطور برخورد کنیم
Justify در متن ها در word معنی ترازبندی رو میده. مثلا justify, distribute the text.
هفت خوان رستم Rostam's seven labours Labour خوان
لثه هم معنی میده!
تقریبا تمومه!
جدول یا صفحه ای شطرنجی
شهربازی playground شهربازی سرپوشیده indoor playground
دوشیدن ،
برعکس کردن یک چیز . . .
مغرور، خودشیفته،
خود شیفته، خود پسند
خصومت خانوادگی،
صحیح . . .
پرونده بسته شد.
جریمه ش کنی؟
A farmer with a cart یک کشاورز با گاری
Knit hat : کلاه بافتنی
دستمال کشیدن . Wipe the table. میز رو دستمال بکش
در مورد غذا : دوباره بکش.
چند نقطه . . .
برانگیخته شدن. Urged on by the smell of smoke. با بوی دود برانگیخته شده بود .
من بی فکر.
I tricked you گولت زدم
دانه ی ذرت
تمرکز کردن روی چیزی
پیرامون He passed away in a hospital surrounded by his family. او در پیرامون خانواده اش در بیمارستان فوت کرد.
در آوردن مو از ریشه ، مثل لیزر کردن مو
بهم خوردن خواب. مثل : half asleep
دعوا نکنید. . .
حروف بزرگ مثلا تو جدول حل کردن ها این واژه استفاده میشه.
I'm mean it : I'm not joking=
روش حساب کردن. That's what I'm. banking on. به همین خاطر روش حساب میکنم
Music popular with teenagers موسیقی مورد علاقه نوجوانان
I'll be taking attendance حضور غیاب میکنم. . .