پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨١٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چپ اندر قیچی: [عامیانه، اصطلاح] نامنظم و نامرتب، بی نظم و قاعده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چای نیک: [عامیانه، اصطلاح] قوری و کتری چای. ظرفی که در آن چای دم کنند .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چانه لغ : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چانه شل.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چانه لغی: [عامیانه، اصطلاح] راز داری نکردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چانه شل: [عامیانه، کنایه ] دهن لغ، کسی که حرف در دهانش بند نمی شود.

پیشنهاد
٠

چانه در چانه ی کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] هم صحبت شدن، بحث و جدل کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاله خر کُشی : [عامیانه، کنایه ] یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاله چوله : [عامیانه، اصطلاح] جای پر از گودال، زمین ناهموار.

پیشنهاد
٠

چاک و بست نداشتن دهان : [عامیانه، کنایه ] دهان لغ بودن، رازدار نبودن.

پیشنهاد
٠

چاک دهن را چفت کردن: [عامیانه، کنایه ] بستن دهان، سکوت کردن.

پیشنهاد
١

چاقو دسته کردن : [عامیانه، کنایه ] از سرما لرزیدن.

پیشنهاد
٠

چاق کردن غلیان: [عامیانه، کنایه ] آماده کردن غلیان برای کشیدن.

پیشنهاد
١

چاق کردن کاری : [عامیانه، کنایه ] رو به راه کردن کاری، راه انداختن کاری.

پیشنهاد
٠

چاق کردن دنده : [عامیانه، کنایه ] به دنده گذاشتن اتوموبیل.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاق شدن قال : [عامیانه، اصطلاح] گرم شدن دعوا، اوج گرفتن بگو و مگو.

پیشنهاد
٠

چاق کردن دعوا: [عامیانه، کنایه ] دامن زدن به دعوا.

پیشنهاد
٠

چاق بودن غلیان: [عامیانه، کنایه ] آماده بودن غلیان.

پیشنهاد
٠

چاق سلامتی کردن: [عامیانه، کنایه ] احوال پرسی کردن. سلام وعلیک کردن

پیشنهاد
٠

چاق بودن دماغ کسی : [عامیانه، اصطلاح] سالم و سرحال بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چاشت بندی: [عامیانه، اصطلاح] صبحانه، غذای اندک.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاشت یک بنگی : [عامیانه، کنایه ] خوردنی کم با پول اندک.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاروادارکُش : [عامیانه، اصطلاح] جنس تقلبی، چیز بد.

پیشنهاد
٠

چاروادار قمی بودن: [عامیانه، کنایه ] هم از توبره خوردن، هم از آخور.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چارقد قالبی : [عامیانه، اصطلاح] نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد.

پیشنهاد
٠

چار طاق باز گذاشتن : [عامیانه، اصطلاح] کاملا باز گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار ستون بدن : [عامیانه، اصطلاح] استخوان بندی، اسکلت بدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار سری گفتن : [عامیانه، کنایه ] متلک گفتن، کلفت بار کسی کردن، حرف مفت زدن.

پیشنهاد
٠

چار زانو نشستن : [عامیانه، اصطلاح] نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد، نهایت ادب و ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چارخیابان: [عامیانه، اصطلاح] میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند. در زبان ترکی به آن " دؤرت آغیزلی " گفته می شود .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار چشم : [عامیانه، کنایه ] کسی که عینک می زند. کنایه از آدم عینکی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چارچار زدن: بی حیایی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار چار کردن : [عامیانه، کنایه ] داد و فریاد راه انداختن. بی حیایی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چار: [عامیانه، اصطلاح] کوتاه شده ی عدد چهار، مترادف چشم ( مانند چشم و چار ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چار انگشتی : [عامیانه، کنایه] آدم بی دست و پا، چلفتی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاخان گفتن : [عامیانه، اصطلاح] دروغ و گرافه گفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاخان پاخان : [عامیانه، ( اِ مرکب ، از اتباع ) ] دروغ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چاپچی : [عامیانه، اصطلاح] دروغ گو، لاف زن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جز جگر زدن : [عامیانه، کنایه ] نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن، دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جز جگر : [عامیانه، اصطلاح] سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

جزیی فروش : [عامیانه، اصطلاح] کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جز جگر زده : [عامیانه، اصطلاح] نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت، گرفتار به بلا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جزوه دان : [عامیانه، اصطلاح] آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جزوه کش: [عامیانه، اصطلاح] کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جَستن چشم : [عامیانه، اصطلاح] پریدن پلک چشم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جست زدن : [عامیانه، اصطلاح] پریدن، خیز برداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جسته جسته: [عامیانه، اصطلاح] یواش یواش، کم کم، به تدریج.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جعبه دنده : [عامیانه، اصطلاح] دستگاهی در اتوموبیل شامل چندین چرخ دنده برای تغییر سرعت و جهت حرکت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جعبه تقسیم : [عامیانه، اصطلاح] فابی سرپوش دار که محل تقسیم انشعاب های الکتریکی است و دست رسی به سیم های فاز و نول در آن جا ضروری است.

پیشنهاد
٠

جعفر خان از فرنگ برگشته : [عامیانه، ضرب المثل ] فرد کم مایه ای که فضل فروشی کند و چند واژه ی بیگانه را نیز چاشنی کلام خود نماید.

پیشنهاد
٠

جعبه ی هزار پیشه: [عامیانه، اصطلاح] جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و فنجان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفر همراه ...