پیشنهادهای ناهید (٥٤)
چرخه معیوب
سر نگرفتن به جایی نرسیدن بهم خوردن The deal fell through معامله سر نگرفت/بهم خورد
فقط یک حدسه!
حتما یک دلیلی داره
منطقی و واقع بین بودن نسبت به زندگی
راه چیزی /اتفاقی را سد کردن Something is getting in the way of your happiness چیزی راه خوشبختی شما را سد میکند
1 - معلولیت، نقص 2 - مانع و اشکال 3 - امتیاز دادن به طرف ضعیف تر بازی برای ایجاد تعادل
اتفاقی از قضا
اطلاع رسانی به عموم خبر دادن به بقیه I need to spread the word that the meeting is canceled for this afternoon. من باید کنسل شدن جلسه بعداز ظهر ر ...
راضی بودن از کسی یا چیزی نظر مثبت داشتن راجع به کسی یا چیزی
تنگ نظری
کوته بینی
نو ظهور تازه پیدا شده
( هنوز ) بودن
وظیفه داشتن برای انجام کاری The responsibility of meeting of their needs fall on their parents برآورده کردن نیازهایشان وظیفه پدر و مادراشان است.
به خاطر داشتن ( بیشتر زمانی استفاده میشه که میخواهیم اهمیت موضوعی را گوشزد کنیم . یعنی وقتی میخواهیم به کسی بگیم که حواسش به چیزی باشه ) Bear in min ...
همسو با . . .
وضعیتی است که کسی آنقدر در آنچه سرگرم انجام آن است، غرق شود که زمان و مکان اطرافش را هم حس نکند. ۱ - غرقگی، شیفتگی
۱ - محکم گرفتن ۲ - جذب کردن جلب توجه کردن ۳ - قدرت ، سلطه، سیطره ۴ - از دست دادن کنترل افکار و رفتار و احساس در ساختار lose your grip on sth 4 - د ...
اقدام سفت و سخت اقدام سختگیرانه
صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن
صندلی داغ : - )
کسادی
نقشه های کسی را نقش بر آب کردن
بو بردن از موضوعی
در آب نمک خواباندن
روی لبه ی تیغ راه رفتن
روی لبه ی تیغ راه رفتن
به احتمال زیاد
نمیشد کاریش کرد
چوب کاری را خوردن تقاص کاری را پس دادن he's counting the cost of his carelessness اون داره چوب بی دقتی ش رو میخوره
با احتمال وقوع چیزی مواجه بودن . . .
بر اوضاع مسلط بودن
گوش به زنگ بودن
مطلع بودن
متغیر دگرگونی پذیر
زندگی همینه دیگه!
خیطی بالا آوردن گاف دادن
از بالا به آدم نگاه کردن و حرف زدن
لو دادن فاش کردن راز I won't breathe a word
شست کسی خبردار شدن پی بردن
خود را تحویل گرفتن در زمینه ای از خود راضی بودن
بدون مقدمه بدون نقشه قبلی
فورا فی البداهه
نظر خوبی در مورد کسی داشتن
از موضوع مورد نظر خارج نشدن مثلا I try to stick to the question سعی میکنم که از موضوع سوال خارج نشوم
گیر افتادن گرفتار کسی شدن گیر طرف ناخوشایندی افتادن We were stuck with him for the entire train journey
They are produced as much for their style as for their functionality آنها همان قدر که برای کارآیی شان تولید میشوند به همان اندازه هم به خاطر ظاهرشانت ...
20 minutes of napping is enough to leave you feeling refreshed چرت 20 دقیقه ای کافیه که به شما احساس سرحال بودن بده
صبح علی الطلوع