پیشنهادهای ناهید (٥٤)
درجازدن
I feel like cooking spaghetti هوس کردم ماکارونی بپزم I feel like dressing up in a suit هوس کردم/دوست دارم کت و شلوار بپوشم
از چیزی گذشتن صرف نظر کردن از چیزی
سوار کار شدن تحت کنترل در آوردن
صبح علی الطلوع
20 minutes of napping is enough to leave you feeling refreshed چرت 20 دقیقه ای کافیه که به شما احساس سرحال بودن بده
They are produced as much for their style as for their functionality آنها همان قدر که برای کارآیی شان تولید میشوند به همان اندازه هم به خاطر ظاهرشانت ...
گیر افتادن گرفتار کسی شدن گیر طرف ناخوشایندی افتادن We were stuck with him for the entire train journey
از موضوع مورد نظر خارج نشدن مثلا I try to stick to the question سعی میکنم که از موضوع سوال خارج نشوم
نظر خوبی در مورد کسی داشتن
فورا فی البداهه
بدون مقدمه بدون نقشه قبلی
خود را تحویل گرفتن در زمینه ای از خود راضی بودن
شست کسی خبردار شدن پی بردن
لو دادن فاش کردن راز I won't breathe a word
از بالا به آدم نگاه کردن و حرف زدن
خیطی بالا آوردن گاف دادن
زندگی همینه دیگه!
متغیر دگرگونی پذیر
مطلع بودن
گوش به زنگ بودن
بر اوضاع مسلط بودن
با احتمال وقوع چیزی مواجه بودن . . .
چوب کاری را خوردن تقاص کاری را پس دادن he's counting the cost of his carelessness اون داره چوب بی دقتی ش رو میخوره
نمیشد کاریش کرد
به احتمال زیاد
روی لبه ی تیغ راه رفتن
روی لبه ی تیغ راه رفتن
در آب نمک خواباندن
بو بردن از موضوعی
نقشه های کسی را نقش بر آب کردن
کسادی
صندلی داغ : - )
صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن
اقدام سفت و سخت اقدام سختگیرانه
۱ - محکم گرفتن ۲ - جذب کردن جلب توجه کردن ۳ - قدرت ، سلطه، سیطره ۴ - از دست دادن کنترل افکار و رفتار و احساس در ساختار lose your grip on sth 4 - د ...
وضعیتی است که کسی آنقدر در آنچه سرگرم انجام آن است، غرق شود که زمان و مکان اطرافش را هم حس نکند. ۱ - غرقگی، شیفتگی
همسو با . . .
به خاطر داشتن ( بیشتر زمانی استفاده میشه که میخواهیم اهمیت موضوعی را گوشزد کنیم . یعنی وقتی میخواهیم به کسی بگیم که حواسش به چیزی باشه ) Bear in min ...
وظیفه داشتن برای انجام کاری The responsibility of meeting of their needs fall on their parents برآورده کردن نیازهایشان وظیفه پدر و مادراشان است.
( هنوز ) بودن
نو ظهور تازه پیدا شده
کوته بینی
تنگ نظری
راضی بودن از کسی یا چیزی نظر مثبت داشتن راجع به کسی یا چیزی
اطلاع رسانی به عموم خبر دادن به بقیه I need to spread the word that the meeting is canceled for this afternoon. من باید کنسل شدن جلسه بعداز ظهر ر ...
اتفاقی از قضا
1 - معلولیت، نقص 2 - مانع و اشکال 3 - امتیاز دادن به طرف ضعیف تر بازی برای ایجاد تعادل
راه چیزی /اتفاقی را سد کردن Something is getting in the way of your happiness چیزی راه خوشبختی شما را سد میکند
منطقی و واقع بین بودن نسبت به زندگی