پیشنهادهای آرش کیانی (٧,٦٦١)
سلام خسته نباشید چرا این خراب می شود بازهم نمی توانم عکس هایم رو فرستم اگر می شود طور درستش کنید که خراب نشود.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه ی بنجل از ریشه ی دو واژه ی بن و جل فارسی و سانسکریت هست خود واژه ی جل از ریشه ی جال سانسکریت هست. لینک کتاب فرهنگ واژه ...
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه ی نسیم از ریشه ی دو واژه ی نه و سیم فارسی هست لینک کتاب فرهنگ واژه ها ...
ادمین عزیز آبادیس من نمی توانم عکس بفرستم اگر می شود درستش کنید
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک ویدئو از اینستاگرام که استاد سیامک رستمی هست خودشون آذربایجان هستند آدم بی طرفی هستند واقعیت می گویند. لی ...
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی واژه ی ادا کردن از ریشه ی دو واژه ی ادا و کردن فارسی هست لینک کتاب فرهنگ وا ...
بقیهش عکس متاسفانه پایین جا نشد بالا قرار می دهم. منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید عکس چیز که آبا ...
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید منبع. عکس فرهنگ پاشنگ در صفحه ۲۴۲ در کتاب کتاب فرهنگ واژه های اوس ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید این واژه پارسی ا ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید این واژه پارسی اس ...
در پاسخ تورک اوغلان به تو چه به تو ربطی نداره چه طور ارسال می کنم درضمن من چقدر می فرستم دوست دارم این طور می فرستم به توچه محتوای من مند مفید هستند ...
خورشت چغرتمه یا چخرتمه یکی از غذاهای شناسنامه دار و قدیمی استان گیلان است که در مناطق مختلف این استان به روش های متفاوتی تهیه می شود
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی واژه ی چغر تمه از ریشه ی چهار واژه ی چه و غر ته مه فارسی هست خود واژه ی غر ا ...
بنده چنین واژه چغرماق و چیغیر در کتاب دیوان لغات الترک ندیدم نبود و نخواهد بود یه صفحه همین طور قرار می دهم صفحه ۵۷۲
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی واژه ی چغرمه از ریشه ی سه واژه ی چه و غر و مه فارسی هست خود واژه ی غر از ریش ...
چنین واژه ی به اسم چغر در کتاب منبع. عکس فرهنگ لغت ترکی به فارسی شاهمرسی نبود و نخواهد بود بنده یه صفحه ۴۷۳ طور قرار می دهم.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی واژه ی چغر از ریشه ی دو واژه ی چه و غر فارسی هست خود واژه ی غر از ریشه ی واژ ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا واژه ی دادگاه از ریشه ی واژه ی دات اوستایی هست. لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوس ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید واژه ی دات. [ ت ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا در کتاب این کتاب فرهنگ واژه های اوستا واژه ی پسر از ریشه ی واژه ی پیسر فارسی هست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
منبع. عکس کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در ...
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است. در اغلب گویش های زبان فا ...
یورتمه. [ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) نوعی از رفتار اسب ( ظاهراً از یورمق یا یورتمق ترکی به معنی اعیاء و خسته کردن ) . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . یرتمه. ...
کاکوتی. ( اِ ) آویشن. گیاهی است که آن را به عربی سعتر خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . هدایت گوید: �کاکوتی بر وزن یاقوتی � در برهان و ...
قوچ. ( ترکی ، اِ ) گوسفند شاخ دار جنگی را گویند. ( آنندراج ) ( برهان ) . میش شاخ دار نر. ( فرهنگ نظام ) . قچ. کبش ( معرب آن ) . ( حاشیه برهان چ معین ...
قشلاق. [ ق ِ ] ( ترکی - مغولی ، اِ ) جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاة خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است. ( آنندراج از غیاث اللغا ...
قرمساق. [ ق ُ رَ ] ( ترکی ، ص ) هرکه زن خود را به دیگران بدهد. ( آنندراج ) . آنکه دلالی نامشروع زنان کند. جاکش. و در تداول امروز به ضم راء است منبع. ...
قبرغه. [ ق َ رُ غ َ / غ ِ ] ( ترکی ، اِ ) دنده. پهلو. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ریگ ) . ضلع. || استخوان پهلو و دنده. ( ن ...
قابوق. ( ترکی ، اِ ) قاپوق. قشر. پوست. منبع. لغت نامه دهخدا فرهنگ معین
قاپو. ( ترکی ، اِ ) دروازه. ( آنندراج ) . منبع. لغت نامه دهخدا فرهنگ معین
سقلمه. [ س ُ ق ُ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) ضربه ای که با نوک ابهام زنند آنگاه که انگشتان را فراهم آرند. مشت گره کرده برای زدن کسی. ( یادداشت مؤلف ) ...
دیلماج. ( ترکی ، ص ، اِ ) ترجمان. مترجم. سخن گزار. تیلماجی. ( یادداشت مؤلف ) . کسی که از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند. ظاهراً ترکی است و اصل آن �دیلیم ...
چمباتمه. [ چ ُ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) در تداول تهرانیان ، به معنی نوعی و شکلی از نشستن است روی دو پا. و بیشتر با فعل زدن و نشستن ترکیب شود. چندک. ...
چوماق. ( ترکی ، اِ ) رجوع به چماق شود. منبع. لغت نامه دهخدا
چماق. [ چ ُ ] ( ترکی ، اِ ) گرز آهنین شش پره را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . گرز آهنی شش پهلو. ( غیاث ) . گرز آهنین شش پره. ( ناظم الاطباء ) . شش پ ...
چولاق. ( ترکی ، ص ) صورتی از چلاق. رجوع به چلاق شود. ( صفت ) کسی که دست یاپای شکسته یا بریده دارد ( و بیشتر در پا مستعمل است ) . صورتی از چلاق من ...
چلاق. [ چ ُ ] ( ترکی ، ص ) آدمی شل. ( آنندراج ) . چلاغ. در ترکی �چولاق � به معنی دست شکسته است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . ترکی است ، به معنی اشل ...
چقر. [ چ َ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) شرابخانه. ( آنندراج ) . میخانه و شرابخانه و میکده. ( ناظم الاطباء ) : ز واقفان چو نداند که یار در چقر است بسوی مدرسه س ...
باجناق. [ ج َ ] ( ترکی ، اِ ) رجوع به باجناغ شود. [ تر. ] ( ص . اِ. ) = باجناغ : دو مردی که با دو خواهر ازدواج کرده باشند، هم ریش . منبع. لغت نامه ...
( آیل ) آیل. [ ی ِ ] ( ع ص ) آب ستبر چرکین. || شیر ستبر. || هر چیز ستبر از روغن و عسل و جز آن. ج ، اُیَّل. و آیل صورت فارسی ِ آئل است. آیل. [ ی ِ ] ...
اوماج. ( ترکی ، اِ ) اماج. ( شرفنامه منیری ) . خمیرهای خرد به اندازه ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند. ( یادداشت مؤلف ) . آرد هاله. ( صراح ) . سخی ...