تاریخ
٢ ماه پیش
متن
I felt disbelief first of all, then outrage.
دیدگاه
٠

دچار بهت زدگی شدم اول از همه، بعد برآشفته.

تاریخ
٢ ماه پیش
متن
British newspapers were full of moral outrage at the weakness of other countries.
دیدگاه
٠

روزنامه های بریتانیایی مملو از توهین های غیراخلاقی نسبت به عجز باقی کشورها بودند.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
The thought made her prickle with excitement.
دیدگاه
٠

فکرش او را از هیجان ذوق زده ( دارای حس ذوق ذوق/ سوزن سوزن شدن ) می ساخت.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
She wore a brace to correct her gappy teeth.
دیدگاه
٠

او یک ارتودنسی برای اصلاح دندان های فاصله دارش نصب کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
My daughter has to wear a brace on her teeth.
دیدگاه
٠

دخترم باید یک ارتودونسی روی دندانهاش بذاره.

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
Her promotion means she's $100 a week better off.
دیدگاه
٠

ترفیع گرفتنش این معنی را می دهد که او هفته ای 100 دلار بیشتر عایدی دارد. [اوش/اوه/مال او مونث ترفیع معنی اد او ست صد دلار یک/دریک هفته بهتر/بیشتر/سرآ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
You'd be better off with a bicycle.
دیدگاه
٠

اوضات با دوچرخه توفیر می کنه. [تو می/ تو خواستی شو بهتر/بیشتر مابه از/غیر/جز با یک دوچرخه. ]

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
She'll be about £50 a week better off.
دیدگاه
٠

حدود 50 پوندی درهفته اضافه تر می گیره ( خواهد گرفت ) . [او خواه شو درحدود 50 پوند یک/دریک هفته بهتر مابه از/ بجز. ]

تاریخ
١ سال پیش
متن
You can't convict a man of a crime on circumstantial evidence alone.
دیدگاه

شما نمی توانید یک انسان را منحصرا براساس قرائن ( آثار و جزئیات محیطی ) محکوم به جرم نمائید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
O. K. I'll sign off. We'll talk at the beginning of the week.
دیدگاه
١

بسیار خب. من تموم می خوام بکنم. اول هفته آتی گفتگو خواهیم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The doctor told me to sign off.
دیدگاه
٠

دکتر بهم گفت استعلاجی برم. ( بریتیش )

تاریخ
١ سال پیش
متن
I'd better sign off now. Love John.
دیدگاه
٠

بهتره که این نامه رو همینجا به پایان ببرم. ( با ) عشق، جان.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She was very sympathetic when I was sick.
دیدگاه
١

زمانیکه من مریض شدم او بسیار دلسوزانه رفتار نمود. ( او بود خیلی هم احساس وقتی/کی من بود بیمار. )

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He was enormously sympathetic when my father died.
دیدگاه
١

زمانیکه پدرم درگذشت او بی اندازه شفیق بود. ( او بود نهمار طور هم احساس وقتیکه/کی مرا پدر مرد. )

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We work best in a sympathetic atmosphere.
دیدگاه
١

ما در یک فضای همدلانه بهترین شکل از کارمان را ارائه می دهیم. ( ما کار بهترین در یک هم احساس هواکره. )