compart


بخش کردن، (به قطعات کوچکتر) تقسیم کردن، جدا جدا کردن، مجزا کردن، افراز کردن، (با تیغه یا دیوار کشیدن) اتاقکدار کردن، تقسیم کردن

جمله های نمونه

1. Our office is comparted by a partition board.
[ترجمه گوگل]دفتر ما با یک برد پارتیشن مقایسه می شود
[ترجمه ترگمان]دفتر ما با یک قسمت تقسیم کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As a whole the system may compart three modules: TDI drivers in the kernel mode, the dll program in the user mode and the user application program.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، سیستم ممکن است سه ماژول را با هم مقایسه کند: درایورهای TDI در حالت هسته، برنامه dll در حالت کاربر و برنامه کاربردی کاربر
[ترجمه ترگمان]در کل سیستم ممکن است شامل سه ماژول باشد: TDI درایور در حالت هسته، برنامه dll در حالت کاربر و برنامه کاربردی کاربر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Cause we can't compart workmentalize, either.
[ترجمه گوگل]چون ما هم نمی‌توانیم کار را تقسیم کنیم
[ترجمه ترگمان]چون ما هم نمی تونیم این کار رو بکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a whole the system may compart three modules:main program, monitoring application programs who access network, filtering network packets.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، سیستم ممکن است سه ماژول را با هم مقایسه کند: برنامه اصلی، نظارت بر برنامه های کاربردی که به شبکه دسترسی دارند، فیلتر کردن بسته های شبکه
[ترجمه ترگمان]در کل سیستم ممکن است شامل سه ماژول باشد: برنامه اصلی، کنترل برنامه های کاربردی که به شبکه دسترسی دارند، بسته های شبکه را فیلتر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This scheme makes use of the advantages of wavelet to improve the frequency spectrum compart character between different channels, the transmission is very well even under the badly ISI condition.
[ترجمه گوگل]این طرح از مزایای موجک برای بهبود کاراکتر تقسیم طیف فرکانس بین کانال‌های مختلف استفاده می‌کند، حتی در شرایط بد ISI، انتقال بسیار خوب است
[ترجمه ترگمان]این طرح از مزایای موجک برای بهبود کاراکتر فرکانس بین کانال های مختلف استفاده می کند، این انتقال حتی تحت شرایط بد ISI می تواند بسیار خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] هنر کامپیوتر
[ریاضیات] جدا کردن، تقسیم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• subdivide, divide part of a whole into smaller sections; separate into subdivisions

پیشنهاد کاربران

بپرس